به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در بامداد هشتم مهرماه سال ۱۳۵۹ چهار فروند فانتوم «اف ـ ۴» از «گردان ۳۳» پایگاه سوم شکاری همدان که هر کدام به ۶ فروند بمب ۵۰۰ پوندی و دو تیر موشک هوا به هوای «اسپارو» مجهز شده بودند، به پرواز در آمدند و به سوی نقطه ایستایی پیش رفتند، و کار سوخت گیری را با موفقیت انجام دادند، و وارد آسمان عراق شدند.
حمله هوایی ایران به نیروگاه اتمی عراق
بر اساس طرح تدارک دیده شده، هواپیماهای جنگنده پس از عبور از مرز دو کشور به دو گروه دو فروندی تقسیم شدند. گروه اول به منظور فریب دشمن مأموریت داشت در ارتفاع بسیار بالا پرواز کند، تا گروه دوم با پرواز در ارتفاع خیلی پایین به راحتی بتواند خود را از دید رادارهای عراق پنهان نگه دارد و به هدف اصلی که همانا انهدام «نیروگاه اتمی تموز» بود برسد. به همین خاطر خلبانان گروه اول به قدری در ارتفاع بالا پرواز کردند که رادارهای عراق همه تلاش خود را روی ردیابی این دو هواپیما متمرکز کردند و از پرواز دو هواپیمای گروه دوم غافل شدند. خلبانان گروه دوم پس از عبور از مرز با نهایت سرعت و پرواز در ارتفاع خیلی پایین خود را به هدف رساندند و در فاصله پنج کیلومتری تأسیسات دوباره اوج گرفتند و آنگاه خود را برای بمباران نیروگاه آماده کردند.
خلبانان در لحظه مناسب روی هدف شیرجه رفتند و بمبهای خود را روی نیروگاه اتمی عراق فرو ریختند. در همان حال خلبانان گروه اول که در ارتفاع بسیار بالا پرواز میکردند. در آسمان نزدیک بغداد ارتفاع خود را کاستند و با سرعت به سمت نیروگاه برق «الحارثیه» بغداد شیرجه رفتند و بمبهای خود را با موفقیت روی آن فرو ریختند و آن را منهدم کردند. عملیات گروه اول به قدری دقیق صورت گرفت که شهر بغداد و بسیاری از مناطق مرکزی تا چند روز بعد از حمله برق نداشتند.
خلبانان جنگندههای «اف ـ ۴» ارتش جمهوری اسلامی پس از بازگشت به پایگاه همدان در گزارش خود اعلام کردند که عملیات بمباران نیروگاه اتمی تموز فقط ۶ ثانیه طول کشید و هیچ کدام از سیستمهای پدافند موشکی مستقر در اطراف آن در این مدت کوتاه فرصت کافی برای شلیک به سوی هواپیماهای ما را نیافتند.
بر اساس این گزارش با وجودی که هیچ آسیبی به هواپیماهای خودی شرکت کننده در این عملیات وارد نیامد، و اهداف عملیات تحقق یافت، ولی گویا قدرت تخریبی بمباران نیروگاه اتمی تموز به میزان چشمگیر نبود، اما این عملیات ادامه کار پروژه اتمی عراق را برای چند ماه متوقف کرد و کارشناسان فرانسوی تلاش خود را برای بازسازی نیروگاه از سرگرفتند.
پس از حمله هوایی ایران، راکتور اتمی «اوسیراک» عراق در هفتم ژوئن۱۹۸۱ (خرداد ماه ۱۳۶۰)، با شرکت اسکادرانی متشکل از ۱۴ هواپیمای نیروی هوایی رژیم صهیونیستی و طی عملیاتی که به «عملیات بابل» مشهور شد کاملا از بین رفت. عراق که از سپتامبر ۱۹۸۰ با ایران وارد جنگ شده بود در شرایطی نبود که بتواند حمله اسرائیل را تلافی کند.
با اجرای این عملیات توسط نیروی هوایی رژیم صهیونیستی، مسئولان آن با القای این موضوع که «اسرائیل ناجی ایران در جنگ تحمیلی بوده است.» در پی فرافکنی و تاثیرگذاری بر اذهان عمومی به سود خود بر آمدند. این در حالی بود که اساسا منافع و اهداف این رژیم مسألهای دیگر بوده است که آن را میتوان در ذیل «اهداف اسرائیل از تضعیف عراق» کاوید.
اهداف اسرائیل از تضعیف عراق
از سال ۱۹۴۸، یعنی از زمان جنگ اعراب و اسرائیل، تلآویو و بغداد در حالت جنگ بهسر میبرند و عراق برخلاف دیگر کشورهای عرب درگیر در آن جنگ، از امضای قرارداد متارکه خودداری کرده بود. به اعتقاد سیاستمداران اسرائیلی، که رهبری آنها را «مناخیم بگین»، برعهده داشت، برنامه هستهای جاری از سوی صدام حسین با تولید بمب اتمی ارتباط دارد و چنین سلاحی بهرغم جنگ عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، اساساً علیه اسرائیل بهکار گرفته خواهد شد.
ایجاد حالت «نه جنگ و نه صلح»
در عین حال، رسانهها و دستگاههای خبری منطقه خاورمیانه مدعی بودند که اسرائیل این جنگ را عاملی برای تجزیه توان ایران و عراق میداند. آنها برای اثبات این ادعا استدلال میکردند که وضعیت ایدهآل برای منافع اسرائیل در عراق و ایران حالت «نه جنگ و نه صلح» است. زیرا، پیروزی عراق مرکزیت آن را در خلیج [فارس]تقویت خواهد کرد و احتمالاً، به یکپارچگی سواحل خلیج [فارس]زیر پرچم عراق در طرح منطقهای مشخص یا عربی منجر خواهد شد، در مورد ایران نیز، پیروزی بر عراق افزون بر نشان دادن تجربه نظامی و شایستگی رزمی نیروهای ارتش این کشور، روحیه آنها را نیز افزایش خواهد داد؛ موضوعی که برای امنیت اسرائیل خطرناک است.
تجاوز عراق به ایران و حمایت آمریکا از آن، عملاً، محیط امنی را برای رژیم اسرائیل پدید آورد و موجب شد تا این رژیم با آسودگی بیشتر در پی اعمال سیاستهای منطقهای خود برآید. از نظر اسرائیل، تداوم جنگ به معنای تضعیف دو دشمن خود، یعنی ایران انقلابی و عراق بعثی بود. طی این جنگ، اسرائیل با اطمینان از ناتوانی دولتهای عرب از جمله عراق برای اقدام متقابل، به خود جرئت داد تا نیروگاه اتمی اوسیراک عراق را در سال ۱۹۸۲ بمباران و نابود کند. بدینترتیب، اسرائیل مانع از تجهیز عراق به چنین سلاحی شد و اطمینان یافت که عراق در صورت رویارویی مستقیم یا غیرمستقیم با اسرائیل چنین سلاحی ندارد.
فرصتی که جنگ عراق علیه ایران برای اسرائیل پدید آورد
دوم اینکه، جنگ عراق علیه ایران فرصت مناسبی را برای اسرائیل پدید آورد تا این کشور برای تضعیف جنبش «اَمَل» و دیگر گروههای مبارز لبنان، که مورد حمایت ایران و سوریه بودند، به جنوب لبنان حمله کند. بدین ترتیب، سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)، بهطور وسیعی در خاک لبنان قلع و قمع شد و اسرائیل کرانهی باختری را بهصورت دو فاکتور ضمیمهی خاک خود کرد.
در سایهی اقدام عراق در تحمیل جنگ به ایران، امنیت اسرائیل به منزله یکی از اهداف منطقهای آمریکا به نحو چشمگیری تأمین شد. در این جنگ، عراق برای تأمین مخارج نظامی خود از یک طرف حاضر شد که به کشورهای محافظهکار منطقه و حتی آمریکا بهطور درخور توجه و ملموسی نزدیک شود؛ اقدامی که برای اجرای آن ناگزیر باید از آرمانهای حزب بعث، که دشمنی با اسرائیل یکی از آنها بود، عدول میکرد. افزون بر این، عراق در این هشت سال، با تمام حمایتهایی که از او شد، به اندازهای وابسته، خسته، مقروض و ضعیف شده بود که دیگر نمیتوانست با اسرائیل رودررو شود.
بازگشت نیروهای ایرانی حاضر در سوریه و لبنان به ایران
از سوی دیگر، عراق انقلاب اسلامی ایران را که حمایت از مردم فلسطین از نخستین اهداف آن محسوب میشد، در جنگی طولانی و فرسایشی درگیر کرد و عملاً، توان آن را برای مقابله با اسرائیل تحلیل برد. بدین ترتیب، نیروهای ایرانی حاضر در لبنان و سوریه به ایران بازگشتند و در جبههی جنگ علیه عراق فعال شدند. استدلال رهبران ایران این بود که عراق مانع از رسیدن نیروهای ایرانی به جبههی اصلی جهان اسلام است؛ بنابراین، شعار معروف «راه قدس از کربلا میگذرد»، بهصورت راهنمای سیاست ایران درآمد. بدین ترتیب، درنتیجهی اقدام تجاوزکارانهی عراق در آغاز جنگ، اسرائیل از تهدید این دو کشور مسلمان آسودهخاطر شد و فراغتی به دست آورد تا به اهداف منطقهای خود بپردازد و امنیتش را نهتنها طی جنگ ایران و عراق، بلکه طی سالهای بعد از آن نیز تأمین کند.
منبع: ایسنا
انتهای پیام/