گاه پیش میآید طرفین بنا به مصلحت به جای انعقاد معامله، به وکالت بلاعزل متوسل میشوند که این امر حسب مورد ممکن است، به لحاظ موانعی باشد که سازمانهای دولتی نظیر اداره ثبت، شهرداری یا دارایی، برای افراد به وجود میآورند و یا اینکه طرفین فرصت انجام معامله را ندارند.
بیشتر بخوانید: چگونه میتوان اقدامات وکیل بلاعزل را کنترل کرد؟
در اینگونه موارد معمولاً فروشنده بهای مورد معامله را دریافت میدارد و در مقابل به خریدار وکالت غیرقابل عزل با حق توکیل به غیر میدهد. با توجه به ماهیت عقد وکالت، هر یک از طرفین حق دارند هر وقت که بخواهند عقد را بر هم بزنند: وکیل میتواند استعفا کند و موکل نیز میتواند وکیل خود را عزل نماید و چنانچه برای وکالت مدتی هم تعیین شده باشد در اثنای همان مدت نیز میتوان وکالت را بر هم زد.
عزل وکیل به صورت رسمی
ماده ۶۷۹ قانون مدنی بیان میکند: «موکل میتواند هر وقت بخواهد وکیل را عزل کند مگر اینکه وکالت وکیل یا عدم عزل در ضمن عقد لازمی شرط شده باشد».
شاید ابتدا به نظر برسد که، چون وکالت از عقود اذنی است و عقدی است جایز، ماهیت این عقد اقتضا میکند که موکل به هر نحو و شکل و به هر طریقی که بخواهد میتواند وکیل خود را عزل نماید. اما نباید به ظاهر اکتفا کرد و باید به شخص وکیل و اشخاص وکیل و اشخاص ثالث هم توجه نمود.
ماده ۶۸۰ قانون مدنی بیان میکند: «تمام اموری که وکیل قبل از رسیدن خبر عزل به او در حدود وکالت خود بنماید نسبت به موکل نافذ است»؛ بنابراین در تمامی موارد از قبیل ایجاب و قبول یا عزل وکیل توسط موکل و یا استعفای وکیل، مراتب باید صراحتا" به طرف دیگر ابلاغ گردد.
زمانی که موضوع وکالت انجام یک عمل حقوقی است، انعقاد یا اثبات آن نیاز به تنظیم سند رسمی دارد، وکالتنامه نیز باید در شکل و قالب یک سند رسمی تنظیم گردد. این امر به طور معمول، حفظ نظم عمومی و جلب توجه امضاکنندگان سند به آثار وکالت را به دنبال خواهد داشت و قطعاً رسیدن به این هدف، با تنظیم سند وکالتنامه به صورت رسمی ملازمه دارد و هدف قانونگذار نیز طبعاً جلب توجه اشخاص به آثار عمل حقوقی است. چرا که قانونگذار مطابق ماده ۴۷ قانون ثبت، ثبت هبه نامه، صلحنامه و شرکتنامه را در قالب سند رسمی الزامی دانسته است.
حال اگر شخص بخواهد با تنظیم سند وکالتنامه عادی به دیگری وکالت بدهد که اموال او را صلح یا هبه نماید میتوان گفت حکم قانونگذار بیهوده باقی میماند و اثر اجتماعی پیدا نمیکند و از طرفی، عقل حکم میکند که تنظیم هبهنامه و صلحنامه در قالب سند رسمی ملازمه با تنظیم وکالتنامه رسمی بر انجام صلح یا هبه دارد؛ و همچنین در ماده ۲۲ قانون ثبت؛ که قانونگذار نقل و انتقال املاک ثبت شده را به موجب سند رسمی معتبر میداند، قطعاً هدف قانونگذار از وضع این ماده حفظ حقوق دو طرف معامله و توجه آنان به آثار ثبت سند رسمی و جلوگیری از وقوع معاملات معارض و کاهش دعاوی مربوط به املاک است و اراده قانونگذار از وضع این ماده این بوده است که مطمئن شود سند به وسیله مالک حقیقی و اصلی امضا میشود و کس دیگری در آن دخالت ندارد.
حال آیا میتوان گفت پذیرش وکالتنامه عادی از سوی مالک هیچ خللی به این هدف وارد نمیسازد و در این حالت، مالک (موکل) به انتقال راضی بوده است؟ قطعاً دادن وکالت و تفویض اختیار به وکیل، مقدمة تنظیم سند انتقال و امضای آن از سوی وکیل است و مطابق قاعده فقهی «مقدمة واجب، واجب است»، اگر ثبت سند اصلی در دفتر اسناد واجب باشد ثبت مقدمة آن (یعنی وکالتنامه) به حکم عقل واجب است. فی الواقع لزوم رسمی بودن وکالتنامه در این گونه موارد یکی از مثالهای بارز بحث مربوطه به (مقدمه واجب) در علم اصول است که فایده عملی آن در حقوق کنونی قابل مشاهده است.
قانون آئین دادرسی مدنی در ماده ۳۴ در مقام بیان انواع وکالتنامههای تنظیمی بیان میدارد «وکالت ممکن است به موجب سند رسمی یا غیررسمی باشد ...» بنابراین اشخاص میتوانند اسناد وکالتی خود را به یکی از دو طریق رسمی یا غیررسمی تنظیم نمایند. آنچه اهمیت دارد این است که اگر شخصی بخواهد دیگری را وکیل خود بنماید و انجام امور اداری و مراجعه به ادارات و یا بانکها جهت اخذ تسهیلات را به وی اعطا نماید باید در دفتر اسناد رسمی حاضر و نسبت به تنظیم سند وکالتنامه رسمی اقدام نماید. این امر به لحاظ آنکه مراجع مربوط از پذیرش سند عادی وکالت معذورند و نمیتوانند به این گونه اسناد ترتیب اثر بدهند، باید رعایت گردد. یادآوری این نکته ضروری است؛ در تمام مواردی که وکالت به موجب سند عادی داده شده، موکل میتواند امضا، مهر یا اثر انگشت خود را انکار نماید که در اینصورت دادگاه به این موضوع رسیدگی میکند (تبصره ماده ۳۴ قانون آیین دادرسی مدنی).
از طرف دیگر، اعتبار وکالتنامههای رسمی برای دستگاههای دولتی و بانکها تا جایی است که از عزل وکیل توسط موکل به صورت رسمی مطلع شوند و یا این که عمل مورد وکالت توسط شخص اصیل (موکل) انجام گیرد. به عنوان یک قاعده کلی میتوان گفت اعطای نیابت به وکیل باید به گونهای انجام شود که اشخاص ثالث بتوانند حدود پایان نیابت وکیل را احراز کنند و نادیده گرفتن این تکلیف هرگاه باعث شود که دیگران به حکم ظواهر بر وجود وکالت اعتقاد مشروع پیدا کنند، خود نوعی تقصیر است که جبران این ضرر و زیانها بر عهده موکل خواهد بود و شاید راه تدارک و جبران ضرر احتمالی این باشد که موکلِ اهمال کار به نتیجه معاملهای که وکیل ظاهری او انجام داده است پایبند شود.
به هرحال میتوان نتیجه گرفت: نفوذ عمل حقوقی چنین وکیلی درباره موکل، نتیجة مسؤولیت مدنی ناشی از فریفتن اشخاص ثالث است؛ بنابراین هرگاه وکالتنامهای که وکیل ارائه میکند حاوی اختیار کامل او در انجام معامله باشد، ولی در سند پنهانی دیگری موکل اختیار وکیل را محدود یا مقید به شرایطی کرده باشد یا این که به واسطه نفع کمتری که در آینده عاید موکل میشود وی ادعا نماید وکیل را قبل از انجام معامله عزل نموده است و سپس معامله بر مبنای وکالتنامه، آشکار گردد، به نظر میرسد برای رفع ضرر از معاملِ با حسن نیت، باید سند پنهانی را بیاعتبار و معامله را در مورد موکل نافذ دانست. زیرا در این فرض، موکل سبب ورود خسارت به طرف قرارداد میشود و براساس پایبند شدن موکل به قرارداد، مبنای ورود ضرر را از بین میبرد. عکس این قضیه هم در موردی که موکل تقصیری ندارد و وکیل با پنهان ساختن آخرین وکالتنامه، خود، وانمود سازد که اختیار انجام معامله را دارد، عمل فضولی را نمیتوان درباره موکل نافذ دانست.
از طرف دیگر، دستگاههای ذیربط مطابق مواد ۷۰، ۷۱، و ۷۳ قانون ثبت نمیتوانند از اعتبار دادن به اسناد ثبت شده ـ رسمی ـ استنکاف ورزند؛ بنابراین هنگامی که بعد از اقدامی از ناحیه وکیل، موکل خبر عزل وکیل خود را به صورت عادی به ادارات متبوع اطلاع دهد، مطابق مواد مذکور، سند عادی از نظر مأموران دولتی اثر ندارد و نیاز به دخالت دستگاه قضایی و اظهار نظر در خصوص ارزش و اعتبار عزل وکیل توسط موکل به هر طریق را دارد یا اینکه موکل عملِ مورد وکالت را خود انجام دهد یا به طور کلی عملی که منافی با وکالت وکیل باشد به جا آورد (ماده ۶۸۳ قانون مدنی).
زمانی که وکالت تنظیمی در دفتر اسناد رسمی، وکالت بلاعزل باشد موکل میتواند به تنهایی در دفترخانه حاضر شود و با ارائه اصل وکالتنامه به سردفتر، نسبت به عزل وکیل اقدام نماید و متعاقباً طی اخطاریهای که از ناحیه سردفتر تنظیم میگردد به وکیل اعلام میگردد، مورد وکالت باطل و کأن لم یکن گردیده لذا اصل وکالتنامه به دفترخانه مسترد و از هر گونه اقدام دیگر در مورد مفاد وکالتنامه خودداری وگرنه مسؤولیت و عواقب آن، متوجه وی خواهد شد.
در بند ۴۸۷ از مجموعه بخشنامههای ثبتی نیز آمده: «هنگام عزل وکیل مربوط به وکالتنامههای قابل عزل، حضور موکل در دفترخانه ضروری است؛ بنابراین عزل وکیل با تلگرام و نظایر آن بیمورد است. درصورتی که عزل وکیل ضمن عقد لازم از موکل سلب شده است با تلگرام نمیتوان تغییری در سند وکالت صورت داد و وکالت تابع ماده ۶۷۹ ق. م. است. اصولاً ضم امین در وکالت بیمورد بوده و خلاف مقررات محسوب میشود. (جوابیه اختصاصی شماره ۴۲۹۱/۳۴ مورخ ۷۶/۴/۳ اداره کل امور اسناد و سردفتران سازمان ثبت اسناد و املاک کشور)
در بند ۶۳۸ از مجموعه بخشنامههای ثبتی آمده: «بعضی از سران دفاتر اسناد رسمی برخلاف مقررات، اصلِ اعتبار وکالتنامه تنظیمی را که حق عزل وکیل در آن اسقاط گردیده، صرفاً به بهانه اینکه عدم عزل به صورت عقد خارج لازم نشده است، نادیده گرفته و با تقاضای موکل، مبادرت به عزل وکیل مینمایند. ماده ۷۰ قانون ثبت تأکید بر اعتبار تمام محتویات و امضاهای مندرج در سند رسمی دارد و تشخیص عدم اعتبار مفاد اسناد رسمی از عهده سردفتر خارج و نیاز به بررسی قضایی و حکم محکمه صالح مبنی بر بطلان تمام یا قسمتی از سند دارد؛ بنابراین عزل وکیل به شرح فوق خلاف قانون و مقررات و اصل اعتبار اسناد رسمی میباشد و اعلام میگردد تا از ارتکاب این قبیل تخلفات اکیداً پرهیز شود (بخشنامه شماره ۳۵۶۱/۳۴/۱ مورخ ۱۳۸۰/۱۱/۷ رییس سازمان ثبت اسناد)». در ادامه رأی صادره هیئت عمومی دیوان عدالت اداری موضوع دادنامه شماره ۲۷۹ مورخ ۸۱/۸/۵ رییس سازمان ثبت، عیناً نقل میشود: «با عنایت به احکام قانون مدنی در مبحث وکالت به ویژه ماده ۶۷۸ آن قانون، وکالت عقدی جایز است و به صراحت ماده ۶۷۹ قانون مذکور؛ موکل میتواند هر وقت بخواهد وکیل را عزل کند مگر اینکه وکالت وکیل یا عدم عزل در ضمن عقد لازمی شرط شده باشد؛ بنابراین قسمت آخر بخشنامه شماره ۳۵۶۱/۳۴/۱ مورخ ۱۳۸۰/۱۱/۷ سازمان ثبت اسناد و املاک کشور (در حدی که مبیِّن عدم اعتبار عزل وکیل بدون شرط ضمن عقد خارج لازم است) خلاف مقررات فوقالذکر تشخیص داده میشود و به استناد قسمت دوم ماده ۲۵ قانون دیوان عدالت اداری ابطال میگردد»؛ بنابراین قسمت اول بخشنامه صادره از سازمان ثبت به قوت خود باقی است.
نتیجتاً اگر وکالت رسمی تنظیمی، وکالت بلاعزل باشد و موکل ضمن عقد خارج لازم حق عزل وکیل را از خود ساقط نموده باشد، به نظر میرسد همانند سایر عقود لازم که جهت اقامه آن تراضی دو طرف است و همان ارادههایی که همان عقد را به وجود آوردهاند همان ارادهها جهت اقاله و از بین بردن عقد پیشین لازم است؛ بنابراین جهت جلوگیری از هر گونه سوء استفاده احتمالی و حفظ حقوق طرفین و اشخاص ثالث لازم است که دو طرف در دفترخانه حضور یابند و عقد مسبوق را منحل نمایند.
لزوم اطلاع وکیل و سردفتر از عزل وکیل
همانطوریکه در مبحث قبل اشاره گردید قانون مدنی در ماده ۶۷۹ در خصوص اینکه عزل وکیل به چه نحو باید انجام گیرد سکوت نموده، اما به دلایل ذیل میتوان نتیجه گرفت مراتب عزل وکیل باید هم به اطلاع وکیل و هم به آگاهی سردفتر برسد.
۱ ـ ماده ۳۷ قانون آیین دارسی مدنی در باب وکالت در دعاوی بیان میدارد: «اگر موکل وکیل را عزل نماید مراتب را باید به (دادگاه و وکیل معزول) اطلاع دهد. عزل وکیل مانع از جریان دادرسی نخواهد بود. اظهار شفاهی عزل وکیل باید در صورت جلسه قید و به امضای موکل برسد.» همانطور که ملاحظه میگردد مراتب عزل وکیل باید هم به دادگاه و هم به وکیل معزول اطلاع داده شود؛ بنابراین با وحدت ملاک از این ماده میتوان گفت که؛ مراتب عزل وکیل در وکالتنامههای رسمی باید به دفترخانة تنظیم کنندة سند و شخص وکیل ابلاغ شود و بدین ترتیب از ادعای بعدی موکل مبنی بر عزل وکیل خود، به هر شکل اعم از شفاهی یا کتبی (سند عادی) یا تلفنی و... جلوگیری میگردد و این امر باعث حفظ حقوق اشخاص ثالث و حتی شخص وکیل خواهد شد.
۲ ـ سند تنظیمی وکالت رسمی مشمول ماده ۱۲۸۷ قانون مدنی است و از اعتبار حقوقی برخوردار است و تا زمانی که موکل، مراتب عزل وکیل را به دفترخانة تنظیمکنندة سند اطلاع ندهد وکالتنامة رسمی به قوت خود باقی بوده و دارای اعتبار است.
با تعیین وکیل و قبول او و با تحقق وکالت همه اقدامات و اعمالی که وکیل در موضوع وکالت و در حدود اختیارات تعیین شده انجام میدهد، به منزله اقدامات و اعمال موکل است و بنابراین تمام آثار آن، له او و علیه دیگران قابل استناد است (ماده ۶۷۴ قانون مدنی) و مطابق مواد ۷۰، ۷۱ و ۷۳ مأمورین دولتی نمیتوانند از اعتبار دادن به اسناد ثبت شده استنکاف نمایند. بدیهی است در صورت اقدام شخص وکیل در اموری که به وی وکالت داده شده است دارای آثار حقوقی است و چنانچه موکل به استناد سند عادی یا هر طریق ممکن عزل وکیل را ادعا نماید، منوط به اثبات خواهد بود که این امر موجب صرف وقت فراوان و گذر از مسیر پر پیچ و خم محاکم خواهد بود.
۳ ـ ماده ۶۷۹ قانون مدنی در مقام عزل وکیل آورده «موکل میتواند (هر وقت) بخواهد وکیل را عزل کند ...» لیکن از طریقه عزل و این که به چه طریقی موکل میتواند این عمل را انجام دهد صحبتی به میان نیاورده است و قانون مدنی این موضوع را به سکوت برگزار کرده است. به هر حال میتوان از ماده ۳ قانون آیین دارسی مدنی به لحاظ اینکه قانونی برای قضیه مطروحه وجود ندارد اینگونه تفسیر نمود که در مورد خبر اعلام عزل وکیل در وکالتنامههای رسمی باید به دفترخانه وکیل ابلاغ گردد و این امر از عادات و موازین حسن نیت استنباط میشود.
۴ ـ جهل اشخاص ثالث از انقضای نمایندگی در اموری که نماینده قبل از اطلاع از نمایندگی در حدود اختیارات خود انجام داده، معتبر است (مستنبط از ماده ۶۸۰ قانون مدنی و با استفاده از وحدت ملاک) در جایی که وکیل پیش از رسیدن خبر عزل به او، اعمالی را به نام موکل انجام دهد، قانونگذار خبر عزل را در انحلال وکالت از بین میبرد و در نتیجه وکیل معزول را نماینده محسوب میکند.
این حکم در جلوگیری از ضرر کسانی هم که از طریق وکالت، طرف قرارداد واقع میشوند وجود دارد. یعنی هرگاه وکالتنامهای که وکیل ارائه میکند حاوی اختیارات کامل در انجام مورد وکالت باشد و در سند پنهانی موکل، اختیار وکیل را محدود یا مقید به شرایطی کرده باشد و سپس معامله بر مبنای وکالتنامه شکل بگیرد، برای رفع ضرر از طرف معاملهکننده که با حسن نیت به این معامله تن در داده است باید سند پنهانی را بیاعتبار و معامله را درباره موکل نافذ دانست. زیرا بر مبنای قاعده مسؤولیت مدنی، موکل سبب بروز خسارت به طرف قرارداد میشود و مقید ساختن و پایبند شدن او به قرارداد مبنای ورود ضرر را از بین میبرد.
بر مبنای «نظریه سوء استفاده از حق» و «اصل ۴۰ قانون اساسی» نیز میتوان به چنین نتیجهای رسید. برعکس چنانچه اشخاص ثالث از انقضای نمایندگی مستحضر شوند، هیچگونه ادعایی علیه اصیل نمیتوانند داشته باشند. نتیجتاً اینکه، زمانی که وکالتنامه رسمی در دفترخانه تنظیم میگردد موکل بخواهد وکیل را عزل نماید، باید مراتب به اطلاع شخص وکیل و به اطلاع دفترخانه برسد.
منبع:میزان
انتهای پیام/