همه چیز زیبا و آرمانیست، اما از دور، از آنها شده که از دور دل میبرد، هنوز وارد کوچه پسکوچهها نشدهای که خود را در حلقه کودکان افغانستانی آدامس فروش و دعافروش و … گرفتار میبینی.
کمی جلوتر، درست آنجا که احساس میکنی وارد اصیلترین شهر جهان شدهای، درست در میانه بافت تاریخی، آنجا که پارکی با چند وسیله بازی در گودی قرار گرفته و اطرافش را چند بادگیر و یک خانه تاریخی زیبا و کمی جلوتر حسینیه قدمتدار فرا گرفته، در مقابل دربی آهنی و نامربوط به بافت، یک جعبه کوچک پر از لیف و جوراب و … گذاشته شده و شاید اگر حوصله کنی و بشماری هفت هشت کودک افغان فروشنده این مغازه کوچک چوبی هستند، فروشندگانی با پای برهنه، ژولیده و حتی گاهی عریان.
در نیمی از خانههای بافت تاریخی خانوادههای افغانستانی ساکن شدهاند که البته به تازگی همسایگانی از کشور عراق را نیز در کنار خود پذیرفتهاند
اگر مبالغه نباشد، در نیمی از خانههای بافت تاریخی خانوادههای افغانستانی ساکن شدهاند که البته به تازگی همسایگانی از کشور عراق را نیز در کنار خود پذیرفتهاند.
در بافت همه چیز هست، مسجد، بازار، بادگیر، آبانبار، حمام، سفره خانههای سنتی، حتی کوچههای آشتیکنان، اما دیگر خبری از اصالت نیست، اصالت فرهنگی، اصالتی که متناسب با بافت تاریخی، قدمت داشته باشد.
وقتی بافت تاریخی ثبت جهانی شد، بسیاری از کوچهها و خانهها و تکبناهای تاریخی مرمت شدند، اما این نهایت اتفاقی بود که برای این بافت چند صد ساله افتاد و اتفاق دیگر افزایش چند برابری قیمت خانههای این بافت بود و دیگر هیچ.
اینجا هنوز ساکنان بومی رغبتی برای بازگشت ندارند و ساکنانش اغلب بیگانهاند نه فقط بیگانهای که زبان و چهرهای متفاوت دارد، بیگانهای که فرهنگش نیز زمین تا آسمان متفاوت است.
مقصر هنوز معلوم نیست، ساکنان بومی امکانات میخواهند و خروج ساکنان غیربومی را، ساکنان غیربومی مهمانشهر و محل سکونت ارزان میخواهند، مسئولان حضور ساکنان در بافت را میخواهند و همکاری آنها برای اجاره ندادن خانهها به اتباع خارجی.
ساکن بومی که در حال تخلیه خانه و اسبابکشی است، میگوید: وقتی از بردن زباله و پارک ماشین تا کوچهنشینی جوانکها در بافت و احساس نا امنی از حضور برخی از آنها، در عذابم، وقتی موش و سوسک و موریانه خانه و زندگیم را برداشته، وقتی بچههایم دلشان نمیخواهد همسایههایشان افرادی باشند که نه نام و نشان مشخصی دارند و نه حتی اجازهای برای اقامت در کشور ما، دیگر امکان ماندن ندارم.
این حکایت دهها و صدها ساکن بومی است که بافت تاریخی را رها و گویی آن را تسلیم اتباع خارجی کرده است.
ظریفی میگفت: بافت تاریخی، میراث چند صد ساله پدرانمان را بدون جنگ و خونریزی واگذار کردیم و حالا برای بزک بافت در مقابل توریستها باید خون دل بخوریم.
تغییر این شرایط ظاهراً به این سادگیها نیست و بیرون بردن اتباع خارجی اعم از افغانستانی و پاکستانی و عراقی یا حتی ساکنانی از سایر شهرهای کشور خودمان که فرهنگی بسیار متفاوت از فرهنگ یزدیهای اصیل دارند، عزمی جزم و ارادهای راسخ میخواهد.
برخی نیز بر این باورند که با وجود ساختمانهای لوکس و زیبا و زندگی راحت در آنسوی شهر، دیگر کسی حاضر به زندگی در بافت تاریخی نیست بنابراین برای پویایی و جریان داشتن زندگی در آن، باید به حضور اتباع خارجی دلخوش باشیم.
این موضوع در گفتگویی با معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استانداری یزد مورد بررسی قرار گرفت.
احمد ترحمی نیز بر این باور است که بافت تاریخی قرار نیست با حضور اتباع خارجی به بالندگی برسد و بافت ساکنان بومی خودش را میخواهد برای بالندگی.
وی افزود: باید ابتدا مهمانشهری بسازیم بعد بافت را از حضور اتباع خارجی تخلیه کنیم و تا مهمانشهری نباشد، اتباع از بافت خارج نخواهند شد، زیرا آنجا هم محیطی دنج و خلوت برای آنهاست و هم قیمت مناسبتری دارد و هم به دلیل نوع ساختار خانههای قدیمی، امکان سکونت چندین خانواده در آنها وجود دارد.
احداث مهمانشهر راهی برای خروج اتباع از بافت تاریخی یزد
ترحمی خاطرنشان کرد: اگر مهمانشهر احداث شود، خود اتباع خارجی نیز میل به زندگی در جوار یکدیگر دارند و به تدریج میتوان بافت را از حضور آنها تخلیه کرد.
واقعیت این است که بافت تاریخی با وجود ساکنان فعلیاش هرگز به بالندگی و پویایی نخواهد رسید، زیرا بالندگی تنها در خشت و گل و بادگیر و آب انبار نیست، بالندگی در فرهنگ و اصالت و بایدها و نبایدهای اجتماعی نهفته است.
اندک ساکنان اصیل بافت تاریخی، دوستداران میراث فرهنگی و حتی توریستها امید دارند که به زودی بافت تاریخی خالی از سکنهای شود که هیچ تناسبی با ساختار این بافت ندارد.
بافت حتی اگر خالی از سکنه باشد، به طور قطع آسیب کمتری خواهد دید تا ساکنانی داشته باشد که اعتبار آن را خدشهدار کنند، خواه ایرانی خواه خارجی.
منبع مهر
انتهای پیام/ف