منطقه عمومی عملیات بیت المقدس در میان چهار مانع طبیعی محصور است، که از شمال به رودخانه کرخه کور، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به رودخانه کارون و از غرب به هور الهویزه منتهی میشود. منطقه مزبور به جز جاده نسبتا مرتفع اهواز –خرمشهر، فاقد هر گونه عارضه مهم برای پدافند است. همین امر موجب شد تا زمین منطقه به دلیل مسطح بودن برای مانور زرهی مناسب، و برای حرکت نیروهای پیاده به دلیل در دید و تیر قرار داشتن نامناسب باشد. نقاط حساس و استراتژیک منطقه شامل بندر و شهر خرمشهر، پادگان حمید، جفیر، جاده آسفالت اهواز – خرمشهر، شهر هویزه و رودخانههای کارون، کرخه کور و اروند بود.
در طراحی عملیات، تهاجم از طریق عبور از رودخانه کارون و پیشروی به سوی مرز بین المللی و سپس آزادسازی شهر خرمشهر مد نظر قرار گرفته و چنین استدلال میشود که حمله به جناح دشمن، که عمدتا به سمت شمال آرایش گرفته بود، عامل موفقیت عملیات است. هم چنین، شکستن خطوط اولیه دشمن و عبور از رودخانه و گرفتن سرپل در غرب کارون تا جاده آسفالته اهواز – خرمشهر به عنوان اهداف مرحله اول و ادامه پیشروی به سمت مرز و تامین خرمشهر به عنوان اهداف مرحله دوم تعیین شدند.
مرحله چهارم عملیات بیت المقدس در نهایت منجر به فتح خرمشهر شد. این عملیات با رمز «یا علی ابن ابیطالب» در محور اهواز - خرمشهر - دشت آزادگان به طور گسترده انجام گرفت و نزدیک به یک ماه به طول انجامید. اما در این میان نقش مجاهدین عراقی که به ایران پناهنده شده بودند تا با رژیم صدام که با ظلمی که به آنا کرده بود، مبارزه کنند قابل توجه است. ابونجم بصری (عبدالله علی سوادی) یکی از آن رزمندگان است که از خاطرات آن روزش در شکست حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر به میگوید که آنرا در ادامه میخوانید:
در شهر آبادان شهر محاصره شده دشمن بعثی، گروهی از مجاهدین عراقی بودند که این جوانان غیرتمند اغلب اهل شهر بصره و زیر بیست سال سن داشتند. در ابتدای جنگ تحمیلی به این شهر مقاوم مهاجرت کردند و از لحظه ورودشان به خاک پاک ایران، خودشان را به پایگاههای مقاومت رساندند و همراه بسیج مردمی به دفاع از شهر مشغول به فعالیت شدند. این گروه در عرض قریب به دو سال جنگ طبق مأموریتهای محوله از سوی یگانهای نظامی مستقر در شهر آبادان انجام وظیفه کردند تا روز موعود یعنی روز شروع عملیات بیت المقدس فرا رسید.
اینجانب ابونجم البصری (عبدالله علی سوادی) و تعدادی از برادران بسیجی همراه یکی از آقایان اهل خرمشهر که ساکن محله محیرزی بود به خط کنار کارون نزدیک پل قدیم خرمشهر که بعثیها هنگام اشغال خرمشهر جهت جلوگیری از عبور رزمندگان اسلام آن را منفجر کردند رسیده و مستقر شدیم تا علیه نیروهای بعثی به جنگ روانی با وسایل رسانهای که در اختیار داشتیم، بپردازیم.
مرحوم ابوذر از اهل فاو که بعداً به گروه مجاهدین از طریق اروندرود ملحق شد، خدمه ۱۰۶ ضد تانک بود و به وسیله چند قبضه سلاح از این نوع که در عملیات قبل به غنیمت در آمده بود، به رزمندگان آموزش نظامی میداد.
دو مجاهد عراقی دیگر به نامهای ابومنتظر فاوی و ابونصیر بغدادی به رادیو آبادان رفتند و در آنجا با طراحی یک برنامه رسانهای به جنگ روانی علیه دشمن بعثی پرداختند که حاصل این فعالیتها موجب شد تا تعدادی زیادی از سربازان و درجه داران ارتش بعثی عراق به جهموری اسلامی پناهنده شده و خودشان تسلیم رزمندگان اسلام کنند.
شهید ابو محمد اهل بغداد و ابوتحسین اهل قرنه بودند که همراه نیروهای بسیج به خط مقدم جبهه اعزام شدند و هر دو به شهادت رسیدند، شهید ابوزید نیز اهل فاو بود که در عملیات برون مرزی که ازطرف اروند رود انجام میشد به شهادت رسید. برادران ابوناصر، ابوطالب، ابوصادق حاجی، ابورائد، ابوسجاد هندیجانی، ابوریاضدشتی، ابو عمار خصباوی، ابو جعفر فاوی و ابومحمد فاوی، عملیات اطلاعاتی بیرون مرزی را زیر نظر برادران سپاه آبادان انجام میدادند، پیشتر آن عملیات هم بر نیروهای بعثی که در طرف مقابل اروند رود بود. برادر ابوخدیجه اهل فاو راننده لودر بود و تقریبا تمام وقت در خدمت سنگرسازان بی سنگر جهاد سازندگی بود وکمتر به دیدن ما میآمد.
تعدادی دیگر ازمجاهدین که از ما سنی بزرگتر داشتند مثل مرحوم ابو مصطفی میاحی و ابو حیدر خرمشهری وحاج ابو صاحب تمیمی علاوه بر مسئولیتهای که داشتند به همکاری با سپاه آبادان واهواز برای انجام تحقیقات با درجه داران وافسران ارتش بعثی عراق چه آنهایی که اسیر شدند یا آنهایی که خودشان به رزمندگان اسلام تسلیم میکردند، والبته از این طریق کلی اطلاعات مفید در پیشبرد اهداف رزمندگان به دست آمد.
اما برادران ابونور نجفی و شهید ابو هاجرفاوی و ابوزهیر که در گروه شنود کارمیکردند تا پایان جنگ آنها در گروه انجام وظیفه میکردند و علی الخصوص شهید ابو هاجر که در عملیات فتح خرمشهر با تجربه که درمخابرات بیسیم که داشت توانسته با گرفتن فرکانس و ترددات بسیمچیهای یگانهای بعثی مستقر در منطقه وخودش به عنوان فرمانده معرفی کرد، توانست یک بخشی بزرگی از نیروهای مهاجم (ضد حمله یا همان پاتک دشمن) با آتش توبخانه خوشان بکلی منهدم وتقریبا یک گردان کامل نابود شود.
سرگرد ابوعوف اهل کوت بود، یک داستان دیگر داشت ایشان که در عملیات شکسته شدن حصر آبادان توانست خودش با شش تانک با همهی خدم و مهماتش به رزمندگان اسلام تسلیم کرد که یکی از خدمه این تانکها شهید ابوهاجر فاوی بود. سرگرد ابوعوف به خاطر درجه نظامی نسبتا بالای که داشت در امور تحقیقات با اسرای جنگی وآموزش نظامی رزمنگان مشغول به خدمت بود.
بعد از آزاد شدن شهر خرمشهر مجاهدین عراقی با تجربهای کسب کردند و با اطمینانی که برادران سپاه نسبت به عملکرد مجاهدین حاصل شد بیشتر مورد اعتماد شدند و به کارهایی دقیقتر وحساستر وارد شدند من جمله برادر شهید ابو هاجر وبرادر ابونورنجفی و ابوزهیر در گروه باصطلاح جنگال ادامه فعالیت دادند.
اینجانب و برادر ابوریاض دشتی و تعدادی دیگر ازمجاهدین به لشکر امام حسین (علیه السلام) اصفهان به عنوان نیروی اطلاعات عملیات معرفی شدیم ونزدیک به شش ماه مشغول خدمت در آن لشکر بودیم؛ بعد از پایان ماموریت در این لشکر به تیپ آبی خاکی امام حسن مجتبی (علیه السلام) به عنوان نیرو اطلاعات عملیات اعزام شدیم تا اواخر سال ۱۳۶۴ که آغازین تشکیلات سپاه بدر شکل گرفت و ما به این تشکیل جدید اعزام شدیم. ابو جعفر فاوی وابو محمد فاوی وابو زید اهل نجف وشهیدی بنام عدنان این پنج مجاهد بعد از ازاد سازی خرمشهر به منطقه سوم دریایی معرفی شدند وادامه فعالیت دادند.
یکی از خاطرات در آن عملیات یکی از مجاهدین به نام ابو علی میاحی، او با درگیری تن به تن با بعثیها زخمی میشود، اما نمیتوانست به ایران برگردند و ما فکر کردیم که او اسیر شده، اما بعد از گذشت زمان ابو علی توانست به ایران برگردد که داستانش از این قراراست بعد از زخمی شدن او به تنومه برگشت و توسط یک مرد اهل تنومه که به خانه اش برده بود و پناه داد و معالجه و بعد از بهبودی وضعشان به یک نحوی خوشان را به خطوط رزمندگان رساندو دوباره به جمع مجاهدین ملحق شد.
روزی که خرمشهر آزاد شد
البته در آن روزها پیشتر اخبار در جبههها توسط نیروهای عمل کنند به همدیگر منتقل میشد. رادیو در خطوط جبهه کم بود، اما با وجود گروه تبلیغات جبهه وجنگ اخبار به ما میرسید، چه بسا خبری مثل آزاد شدن خرمشهر مظلوم (خونین شهر).
البته فتح خرمشهر دو بعد برای ما داشت، یکی به لحاظ اینکه ما عراقی هستیم وداریم به خاطر سرنگونی صدام میجنگیم و این فتح یک امیدی بود که به اهدافمان نزدیکتر شدیم چراکه فتح خرمشهر یعنی ورود به بصره و فتح آن بود.
دوم صدام ملعون با اشغال کردن خرمشهر به تعبیر نظامیان سرنوشت جنگ در دست او بود و ایران را زیر فشار قرارداد و به نظرش تکیه گاهی محکم در دست داشت، اما این پیروزی عظیم باعث شد کل محاسبات دشمن بهم ریخته شود و ثابت کرد که علی رغم کمبودی امکانات و محاصره همه جانبه دنیا علیه انقلاب اسلامی و نبرد نابرابری که داشتیم و تجربه کم که نیروهای سپاه وبسیج داشتند اما تونستیم غرور دنیا را درهم بشکنیم و دماغ صدام وارتش بعثش را به خاک بمالیم وعراق با از دست دادن شهر استراتژیک خرمشهر تکیه گاش برای زیر فشار دادن ایران وبه میز مذاکره کشاندن آن، یا ضربه مهلکی به انقلاب اسلامی وارد کند به باد فنا رفت و ایران اکنون نه فقط در جبهه پیروز شد بلکه انقلاب خودش محکمتر از قبل شد و با پیروزی که در این عملیات که ایران دست یافت نتیجه برعکس شد و نگرانی عظیمی برای استکبار جهانی به وجود امد که فروپاشی رژیم بعث صدام در راه است.
آخر صدام در پی شکسته شدن نیروهایش در این نبرد، تقصیر را به گردن تعدادی از فرماندهان عالی رتبه اش انداخت وآنها را توسط جوخه اعدام به هلاکت رساند که (الظالم سیفی انتقم به وانتقم منه) ظالم شمیر من است با آن انتقام میگیرم ودر نهایت نابودش میکنم، البته این عمل منجر به ضعیف شدن هیئت ستاد وفرماندهی ارتش بعث شد و در مجموع آزادسازی خرمشهر یک تحول استراتژیک به نفع اسلام و ایران شد که دل هر مسلمان عاشق اسلامش به وجد میآورد وخوشحال میکند.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/