سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

تفسیر آیات ۴۳-۴۵ سوره توبه

تفسیر آیات ۴۳-۴۵ سوره توبه پیرامون گروهى از منافقان که نزد پیامبر آمدند تا اجازه شرکت در جنگ تبوک را بگیرند.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛توبه به معنى بازگشتن از گناه و کار بد، و نام نهمین سوره قرآن مجید است. نام این سوره از آیه ۱۰۵ آن گرفته شده است. در این سوره داستان متخلّفین از جنگ تبوک آمده است. سوره توبه تنها سوره اى از قرآن است که بدون "بسم اللّه الرّحمن الرّحیم" آغاز مى شود. زیرا اعلان جنگ به مشرکان و برائت از آنان است. پاره اى از موضوعات این سوره عبارتند از: قطع رابطه با مشرکان، جهاد در راه خدا، ستایش مجاهدان راه خدا، لزوم تحصیل علم، و پرهیز از تراکم ثروت، داستان هجرت پیامبر (ص)، موضوع ماه هاى حرام، گرفتن جزیه از اقلّیت هاى مذهبى، سرنوشت منافقان و موضوع زکات. این سوره در مدینه نازل شده و ۱۲۹ آیه دارد.
برای این سوره ده نام ذکر کرده اند، ولی نام «توبه» به دلیل آیات فراوانی که در این باره سخن گفته است و نام برائت به خاطر آمدن در ابتدای سوره، مشهورتر است.
سوره توبه تنها سوره‌ای است که با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز نشده است. درباره دلیل این امر از قول امام علی علیه السلام آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم برای امان دادن و رحمت است و سوره برائت برای دفع امان و جنگ نازل شده است» ۲ از این رو در ابتدای این سوره "بسم الله" نیامده است.
از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده: «هر کس سوره انفال و توبه را قرائت نماید، من شفاعت کننده و گواهی دهنده به سود او در روز قیامت هستم که او از نفاق مبرّا است و به تعداد همه مردان و زنان منافق در دنیا، ده حسنه به او عطا می‌شود و ده گناه از او پاک شده و ده درجه بر درجات او افزوده می‌شود و عرش و حاملان آن در ایام حضورش در دنیا، بر او درود می‌فرستند.»
امام صادق علیه السلام: «کسی که سوره انفال و توبه را در هر ماه قرائت کند، هرگز نفاق وارد قلب او نمی‌شود و از شیعیان امیرالمومنین علی علیه السلام خواهد بود.»
در تفسیر عیاشی پس از نقل این روایت اضافه کرده است: و روز قیامت بر سفره‌های بهشتی همراه شیعیان امام علی علیه السلام روزی می‌خورد تا اینکه مردم از حساب فارغ شوند.


عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ ﴿۴۳﴾
خدایت ببخشاید چرا پیش از آنکه [حال]راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بازشناسى به آنان اجازه دادى (۴۳)
لَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ أَنْ یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ ﴿۴۴﴾
کسانى که به خدا و روز بازپسین ایمان دارند در جهاد با مال و جانشان از تو عذر و اجازه نمى‏ خواهند و خدا به [حال]تقواپیشگان داناست (۴۴)
إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ ﴿۴۵﴾
تنها کسانى از تو اجازه مى‏ خواهند [به جهاد نروند]که به خدا و روز بازپسین ایمان ندارند و دلهایشان به شک افتاده و در شک خود سرگردانند (۴۵)
تفسیر

از آیات فوق استفاده مى شود که گروهى از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس از بیان عذرهاى گوناگون و حتى سوگند خوردن، اجازه خواستند که آن‌ها را از شرکت در میدان (تبوک) معذور دارد، و پیامبر به این عده اجازه داد.
خداوند در نخستین آیه مورد بحث پیامبرش را مورد عتاب قرار مى دهد و مى گوید: (خداوند تو را بخشید، چرا به آن‌ها اجازه دادى که از شرکت در میدان جهاد خوددارى کنند)؟! (عفا الله عنک لم اذنت لهم).
(چرا نگذاشتى آن‌ها که راست مى گویند از آن‌ها که دروغ مى گویند شناخته شوند) و به ماهیت آن‌ها پى برى؟ (حتى یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین).
در اینکه عتاب و سرزنش فوق که توام با اعلام عفو پروردگار است دلیل بر آن است که اجازه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) کار خلافى بوده، یا تنها ترک اولى بوده، و یا هیچکدام، در میان مفسران گفتگو است.

بعضى آنچنان تند رفته اند، و حتى جسورانه و بى ادبانه نسبت به مقام مقدس پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) گفته اند که آیه فوق را دلیل بر امکان صدور گناه و معصیت از او دانسته اند، و لا اقل ادبى را که خداوند بزرگ در این تعبیر نسبت به پیامبرش ‍ رعایت کرده که نخست سخن از (عفو) مى گوید و بد (مؤ اخذه) مى کند رعایت نکرده اند و به گمراهى عجیبى افتاده اند.
انصاف این است که در این آیه هیچگونه دلیلى بر صدور گناهى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) وجود ندارد، حتى در ظاهر آیه، زیرا همه قرائن نشان مى دهد چه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به آن‌ها اجازه مى داد و چه اجازه نمى داد این گروه منافق در میدان (تبوک) شرکت نمى جستند، و به فرض که شرکت مى کردند نه تنها گرهى از کار مسلمانان نمى گشودند بلکه مشکلى بر مشکلات مى افزودند، چنانکه در چند آیه بعد مى خوانیم: (لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا): (اگر آن‌ها با شما حرکت مى کردند جز شر و فساد و سعایت و سخن چینى و ایجاد نفاق کار دیگرى انجام نمى دادند)!
بنابراین هیچگونه مصلحتى از مسلمانان با اذن پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فوت نشد، تنها چیزى که در این میان وجود داشت این بود که اگر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به آن‌ها اجازه نمى داد مشت آن‌ها زودتر باز مى شد و مردم به ماهیتشان زودتر آشنا مى شدند ولى این موضوع چنان نبود که از دست رفتن آن موجب ارتکاب گناهى باشد، شاید فقط بتوان نام ترک اولى بر آن گذارد به این معنى که اذن دادن پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در آن شرائط و در برابر سوگند‌ها و اصرارهاى منافقین هر چند کار بدى نبود، اما ترک اذن از آنهم بهتر بود تا این گروه زودتر شناخته شوند.

این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که: عتاب و خطاب مزبور جنبه کنائى داشته و حتى ترک اولى نیز در کار نباشد، بلکه منظور بیان روح منافقگرى منافقان با یک بیان لطیف و کنایه آمیز بوده است.

این موضوع را با ذکر مثالى میتوان روشن ساخت فرض کنید ستمگرى مى خواهد به صورت فرزند شما سیلى بزند، یکى از دوستانتان دست او را مى گیرد شما نه تنها از این کار ناراحت نمى شوید بلکه خوشحال نیز خواهید شد، اما براى اثبات زشتى باطن طرف به صورت عتاب آمیز به دوستتان مى گوئید: (چرا نگذاشتى سیلى بزند تا همه مردم این سنگدل منافق را بشناسند)؟! و هدفتان از این بیان تنها اثبات سنگدلى و نفاق اوست که در لباس عتاب و سرزنش دوست مدافع ظاهر شده است.

مطلب دیگرى که در تفسیر آیه باقى مى ماند این است که مگر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) منافقان را نمى شناخت که خداوند مى گوید: مى خواستى به آن‌ها اذن ندهى تا وضع آن‌ها بر تو روشن گردد.
(پاسخ) این سؤ ال این است که (اولا) پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) از طریق علم عادى به وضع این گروه آشنایى نداشت و علم غیب براى قضاوت درباره موضوعات کافى نیست، بلکه باید از طریق مدارک عادى وضع آن‌ها روشن گردد، و ثانیا هدف تنها این نبوده که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بداند بلکه ممکن است هدف این بوده که همه مسلمانان آگاه شوند، هر چند روى سخن به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) است.

سپس به شرح یکى از نشانه هاى مؤ منان و منافقان پرداخته مى گوید: (آن‌ها که ایمان به خدا و سراى دیگر دارند هیچگاه از تو اجازه براى عدم شرکت در جهاد با اموال و جانها، نمى خواهند) (لا یستاذنک الذین یؤ منون بالله و الیوم الاخر اءن یجاهدوا باموالهم و انفسهم).

بلکه هنگامى که فرمان جهاد صادر شد بدون تعلل و سستى به دنبال آن مى شتابند و همان ایمان به خدا و مسئولیتهایشان در برابر او، و ایمان به دادگاه رستاخیز آنان را به این راه دعوت مى کند و راه عذرتراشى و بهانه جوئى را به رویشان مى بندد.

(خداوند به خوبى افراد پرهیزکار را مى شناسد و از نیت و اعمال آن‌ها کاملا آگاه است) (و الله علیم بالمتقین).
سپس مى گوید: (تن‌ها کسانى از تو اجازه براى عدم شرکت در میدان جهاد مى طلبند که ایمان به خدا و روز جزا ندارند) (انما یستاذنک الذین
لا یؤ منون بالله و الیوم الاخر):
سپس براى تاءکید عدم ایمان آن‌ها مى گوید: (آن‌ها کسانى هستند که دلهایشان مضطرب و آمیخته با شک و تردید است)! (و ارتابت قلوبهم).
(به همین دلیل در این شک و تردید گاهى قدم به پیش مى گذارند و گاهى باز مى گردند و پیوسته در حیرت و سرگردانى به سر مى برند) و به همین جهت منتظر پیدا کردن بهانه و کسب اجازه از پیامبرند (فهم فى ریبهم یترددون)
گرچه صفات فوق به شکل فعل مضارع ذکر شده است ولى منظور از آن بیان صفات و حال منافقان و مؤ منان است و ماضى و حال و مضارع در آن تفاوت نمى کند.

به هر حال مؤ منان در پرتو ایمانشان تصمیم و اراده اى محکم و خلل ناپذیر دارند راه را به روشنى دیده اند، مقصدشان معلوم، و هدفشان مشخص است، به همین دلیل با عزمى راسخ و بدون تردید و دودلى با گامهایى استوار به پیش مى روند.

اما منافقان، چون هدفشان تاریک و نامشخص است گرفتار حیرت و سرگردانى هستند و همیشه به دنبال بهانه اى براى فرار از زیر بار مسئولیت‌ها مى گردند.

انتهای پیام/

برچسب ها: تفسیر ، قرآن
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.