سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

بازگشت از سوریه با پیکر بی سر

روایتی از زندگی مردی بزرگ، عاشقی به نام حاج جاسم حمید عبادی، از محله زیتون کارمندی اهواز که عاشقانه در راه دفاع از حریم اهل بیت پرکشید و سرش را در راه اسلام داد و پیکر مطهرش به آغوش خانواده بازگشت.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ جاسم اهل خانواده ای مذهبی بود که شش فرزند دختر و شش پسر داشتند، از سالهای قبل از پیروزی انقلاب در ایام محرم و صفر مراسم عزای امام حسین (ع) در خانه شان برگزار می شد، جاسم هم که در این خانه رشد یافته و بزرگ شده بود اهل مسجد بود و علاقه خاصی به اهل بیت (ع) داشت.

حاج جاسم پس از چندین سال حضور در دفاع مقدس، نخستین ماموریت خود به سوریه را از آبان سال 94 آغاز کرد و از آنجایی که به صورت داوطلبانه عازم نبرد با تکفیری ها شده بود، اعزام او به سوریه خیلی راحت نبود. علیرغم اینکه هشت سال در جبهه های دفاع مقدس بود و فعالیت های گسترده ای در این مسیر داشت باز هم با اعزام وی مخالفت می شد.

هر بار که به سوریه می رفت دو سه ماهی می ماند و وقتی به مرخصی می آمد، دو سه هفته در ایران بود تقریبا هفت یا هشت بار اعزام شد. حال و هوای حاج جاسم خاص بود، در وادی دیگری سیر می کرد بعضی شب ها تا صبح در اتاق می ماند و اوقات را به مناجات و دعا و گریه سپری می کرد.

شهید مدافع حرم سردار حاج جاسم حمید (عبادی)؛ ملقب به ابو احمد، سرداری که سرش در سوریه جا ماند در تاریخ 12 بهمن‌ سال 1396 و در نبرد با تروریست های تکفیری در منطقه شیخ هلال در استان حماه سوریه به فیض شهادت نائل آمد.

دوستان شهید بعد از شهادت به او لقب «فاتح بوکمال» داده بودند به جهت اینکه این منطقه منطقه مرزی عراق و سوریه محسوب می شد و حتی نیروهای آمریکایی نیز از این مسیر رفت و آمد می کردند که با جانفشانی نیروهای مقاومت آن منطقه حساس از لوث وجود تکفیری ها آزاد شد.

 علاقه به مقتل خوانی سید الشهدا
حاج خلف برادر بزرگ شهید درباره خصوصیات شهید مدافع حرم می گوید: من 30 سال است که روز عاشورا در حسینیه محله زیتون اهواز مقتل خوانی می کنم، حاج جاسم علاقه خاصی به مقتل خوانی داشت، دفعه آخری که من روی منبر مقتل می خواندم حاج جاسم پایین منبر نشسته بود، منقلب شده بود و به شدت گریه می کرد.

بعد از مراسم، حاج جاسم از من خواست که او را برسانم و در راه به من گفت که احتمال دارد به سوریه برود، گفتم تو با این سن و سال می خواهی بروی سوریه چه کار کنی؟ چند ماه از این قضیه گذشت، یک روز همسرش به من زنگ زد و گفت که حاج جاسم رفت. بعد از آن من نتوانستم با جاسم تماس بگیرم، 45 روز بعد برگشت، به دیدنش رفتم و با او صحبت کردم به خیال خودم وی را نصیحت کردم که به خاطر زن و فرزندانش دیگر نرود، اما حاج جاسم تصمیم خودش را گرفته بود.

او تاکید کرد که اگر قرار باشد من شهید نشوم در سوریه هم باشم این اتفاق نمی افتد، اگر هم قرار باشد از دنیا بروم همان بهتر که در راه دفاع از حرم و با شهادت دار فانی را وداع گویم.

زندگی با شهیدان
برادر شهید با بیان اینکه حاج جاسم همیشه به فکر شهیدان بود و هیچ زمان موضوع شهادت از ذهنش دور نشد، گفت: ما، دوستان و همرزمان قدیمی اش از پایان زندگی و شهادتش تقریبا به دلیل روحیات و حالات معنوی او مطمئن شده بودیم.

زمان جنگ، حاج جاسم یک دوست بسیار صمیمی به نام شهید اصغر محمدی در یگان ما داشت. او در عملیات والفجر 10 در کردستان عراق شهید شد، حاج جاسم هیچ وقت جدا از این شهید بزرگوار زندگی نکرد، در سه دهه ای که از دوران جنگ می گذشت حاج جاسم همواره با فکر و خیال شهید محمدی زندگی کرد.

حاج جاسم رابطه دوستانه و بسیار خوبی نیز با شهید مصطفی رشیدپور داشت تا جایی که این دو بزرگوار با هم عقد اخوت بسته بودند، در تمام دوران جنگ با هم بودند بعد از شهادت مصطفی، جاسم دیگر جاسم سابق نبود، من ندیدم حاج جاسم بعد از شهادت این دو دوست صمیمی اش از ته دل بخندد اگر لبخندی هم می زد تصنعی و زورکی بود.

زیارت مستمر قبور شهدا
طاهر از همرزمان و دوستان شهید حمید درباره روحیات و رفتار جاسم می گوید: ما بعضی شب ها به زیارت قبور شهدا می رفتیم، حاج جاسم سر مزار تک تک دوستان شهیدش می نشست و فاتحه می خواند. سر مزار مصطفی که می نشست اشک می ریخت و با او درد و دل می کرد، یک بار به من گفت که طاهر نگذار کنار مصطفی کسی دفن شود، وقتی رفتم، من را کنار مصطفی یا پیش پای مصطفی خاک کنید، نگذار من از مصطفی دور باشم.

قسمت نشد که حاج جاسم را کنار مصطفی دفن کنیم. در سوریه که بودیم حاج جاسم از استان حما زنگ زد، آن موقع من با شیخ یاسین از فرماندهان جبهه مقاومت در سوریه در یک محور دیگر بودیم، حاج جاسم گفت که حمید قنادپور که یکی از دوستان زمان جنگ ما بود هم شهید شده است.
« بالاخره حمید قنادپور را کنار مصطفی و حاج جاسم را پیش پای مصطفی دفن کردیم».

منبع: ایرنا

انتهای پیام/

بازگشت از سوریه با پیکر بی سر

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.