سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گلچینی از بهترین اشعار ولادت امام موسی الکاظم (ع)

بسته شعری را به مناسبت ولادت امام موسی کاظم (ع) آماده کرده‌ایم. شما می‌توانیدا ین اشعار را در اینجا بخوانید.

شاعران کشورمان درباره امام موسی کاظم (ع ) شعر سرودند، که دراینجا به برخی از این اشعار اشاره می کنیم.

صالح‌ترین عبد خدا موسی بن جعفر
حق است هرکس هست با موسی بن جعفر
 
ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر
محتاج‌ها گویند یا موسی بن جعفر

در پای جودش اغنیا محتاج هستند
قربانیش در ماه حج حجاج هستند

مستیم مست باده باب الحوائج
هستیم ما دلداده باب الحوائج
 
قربان خانواده باب الحوائج
آقاست آقا زاده باب الحوائج

با بچه هایش صاحب سرمایه هستیم
با مشهد و شیراز و قم همسایه هستیم

بال ملائک هست فرش زیر پایش
ایزد مسخّر کرده هستی را برایش
 
هستند در ایران ما فرزندهایش
معصومه‌اش آمد به دنبال رضایش

انوار او تقسیم شد بر مشهد و قم
او را زیارت میکنم در مشهد و قم

او آیت عظمای آیات خدا بود
شب تا سحر گرم مناجات خدا بود
 
مات رخش شد عرش او مات خدا بود
واضح‌ترین تصویر از ذات خدا بود

او جلوه رب بود، اما بندگی کرد
انسان کامل بود و ساده زندگی کرد

«والکاظمین الغیض»، صبرش حد ندارد
خوب است و در بین صفاتش بد ندارد
 
در مومنینش یک نفر مرتد ندارد
در صحبتش با خادمان «باید» ندارد

خاری رَوَد در پای فرزند عزیزش
اخمی نخواهد کرد بر روی کنیزش

تابوده این بوده ست «آقا؛ تو، گدا؛ من»
مدح تورا گفتن کجا آقا کجا من؟
 
تو جان بخواه و مابقی کار با من
بدکاره آمد محضرت شد پاک دامن

با دیدنت ذکر خدا ورد لبش شد
از تو سرودن کار هر روز و شبش شد

تو آمدی از عرش بر دامان مادر
دست تو را دادند بر دستان مادر
 
مثل طلای خالص است ایمان مادر
جان امام کاظم است و جان مادر

وقت ولادت مادرت تکبیر می‌گفت:
این عالمه بهر زنان تفسیر می‌گفت:

در عشق حق عاشق‌ترین عاشق تو هستی
مجرای فیض عالمی، رازق تو هستی
 
هرچند مخلوقی، ولی خالق تو هستی
تنها وصی حضرت صادق تو هستی

علم لدنّی پدر در سینه توست
جود و کرامت عادت دیرینه توست

تا پای جانت پای قرآن ایستادی
در فتنه‌ها،‌ای کوه ایمان ایستادی
 
رودرروی بدعتگذاران ایستادی
با رنج و زحمت کنج زندان ایستادی…

…تا یازده رکعت نماز شب بخوانی
در کنج زندان روضه زینب بخوانی

جان‌ها فدای آستان عمه جانت
دارد میآید کاروان عمه جانت‌
 
ای کاش بودم در زمان عمه جانت
تا می‌شدم قربان جان عمه جانت

تا روضه گودال‌ها چیزی نمانده
تا غارت خلخال‌ها چیزی نمانده

«آرش براری»
 
 

هر كه یك دفعه سر این سفره مهمان می شود
مور هم باشد اگر روزی سلیمان می شود

سر به زیر انداختن ذاتش توسل كردن است
دردها در این حرم ناگفته درمان می شود

این كریمان لطفشان هر چند آماده ست، لیك
نام مادر كه وسط باشد دو چندان می شود

ما پدر را خواستیم و از پسر خیرش رسید
در رجب ها كاظمین ما خراسان می شود

نیستی پیغمبر اما ظاهراً پیغمبری
هر كه می بیند تو را، از نو مسلمان می شود

نسل موسایی تو طبع مسیحا داشتند
یك نفر از آن همه پیر جماران می شود

این دلِ ما، سینه ی ما، عرش ما، حتی بهشت
هر كجا موسی بن جعفر نیست زندان می شود

نیستم آهو ولی سگ هم به دردی می خورد
لااقل یك گوشه از صحنت نگهبان می شود

«علی اکبر لطیفیان»


چه عالمی ست عالم باب الحوائجی

با توست نورِ اعظم باب الحوائجی

مهر تو است حلقه‌ی وصل خدا و خلق

داری به دست خاتم باب الحوائجی

در عرش و فرش واسطه‌ی فیض و رحمتی

بر دوش توست پرچم باب الحوائجی

در آستانه‌ی تو کسی نا امید نیست

آقا برای ما همه باب الحوائجی

بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو

در رستخیز واهمه باب الحوائجی

دیوانه‌ی سخای ابا الفضلی توام

مانند ماه علقمه باب الحوائجی

صحن و سرات غرق گل یاس می شود

وقتی که میهمان تو عباس می شود

در ساحل سخاوت دریای کاظمین

مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین

با دست های خالی از اینجا نمی رویم

ما سائلیم، سائل آقای کاظمین

رشک بهشتیان شده حال کسی که هست

گوشه نشین جنت الاعلای کاظمین

نور الهی از همه جا موج می زند

توحیدی است بسکه سراپای کاظمین

داریم در جوار حرم، حق آب و گِل

خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین

ما ریزه خوار صحن و سرای کریمه ایم

این افتخار ماست، گدای کریمه ایم

در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم

ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم

فیضش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است

یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم

هستی ماست نوکری اهل بیت او

ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم

قم آستان رحمت آل پیمبر است

در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم

با مهر و رأفتش دل ما را خریده است

ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم

چشم امید اهل دو عالم به دست اوست

مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم

حتی قفس براش مجال پرندگی ست

مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم

دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش

دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم

آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش

با دست بسته غرق سجود است حضرتش

از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید

بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید

در بند ظلم و کینه‌ی قوم ستمگری

تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید

خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود

در بین این قبیله‌ی عصیان چه می‌کشید

با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها

با حال خسته گوشه‌ی زندان چه می‌کشید

شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید

بابای بی شکیب و پریشان چه می‌کشید

اما دلم گرفته ز اندوه دیگری

طفل سه ساله گوشه‌ی ویران چه می‌کشید

با دیدن سر پدرش در میان طشت

هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید

وقتی که دید چشم کبودش در آن میان

خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید

می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:

ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت

«یوسف رحیمی»

ای آفتـاب حُسن به زیبائیت سلام
وی آسمــان فضل به دانائیت سلام
در صبر شاخصی به شکیبائیـت سلام
تنها تو کاظمی که به تنهائیت سلام

هر گه غضب به قلب رئوف تو یافت دست
از آب عفــو آتش خشمت فرو نشست

ای صرف گشته عمر گران تو در نماز
دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز

مطلوب ایزد است بیان تو در نمــاز
واجب بُود درود به جان تو در نماز

ای جلوه های لطف خدا دودمان تـو
این دوستی ست دوستی خاندان تو

تو عبد صالح و به کفت قدرت خــداست
هر ادعا ز قدرت و عزت، تو را سزاست

هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست
کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست

قدرت از آن توست کــه بر ابر پیــل وار
فرمان دهی و شیعـۀ خود را کنی سوار

«سید رضا موید»


شد با صفا خانه ‏ى توحید
نور خدا در افق تابید

شد با صفا خانه‏ ى توحید
ششم امام جان به قربانش

یک گل شکفت از گلستانش
شد باصفا خانه‏ ى توحید

نسل بتول آیت کوثر
هفتم امام نسل پیغمبر

شد باصفا خانه‏ ى توحید
موساى کاظم گل ایمان

گلواژه‏ ى معنى قرآن
شد باصفا خانه ‏ى توحید

نور وجود گشته تابنده
هستى زند بر رخش خنده

شد باصفا خانه‏ ى توحید
صادق تبار حضرت کاظم

زهرا نسب چون على عالم
شد باصفا خانه‏ ى توحید

یک جرعه از جام احسانش
شیرین کند کام یارانش

شد باصفا خانه‏ ى توحید
میلاد او برهمه تبریک

برمهدى فاطمه تبریک
شد باصفا خانه‏ ى توحید

«غلامرضا سازگار»

السّلام ای وارث خبر الانام
بر تو ای نور خداوندی سلام
السلام ای حجت روی زمین
کعبه ی جان را ستون هفتمین

جانشین حضرت خیرالبشر
تاج شاهنشاهی عصمت به سر
باب رحمت نور قرآن مبین
موسی کاظم امام هفتمین

بر زمین و آسمان فرمان روا
مظهری از رحمت و صبر خدا
درگهت باب الحوائج عام را
قبله گاهی هر دل ناکام را

باچنین فضل و بزرگی و شرف
گوهری هستی و پنهان در صدف

«حسان»

 

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.