بیشتر بخوانید:صعود ارزشمند بیمار سرطانی به قله اورست+ تصاویر
مشروح گفت وگو شهلایی که حدود ۵۰ روز برای صعود تلاش کرده بود، را در زیر میخوانید:
*ابتدا در مورد آشناییتان با کوهنوردی توضیح دهید، چطور به سمت این ورزش آمدید؟
زمانی که به بیماری ام اس مبتلا شدم. پزشک معالج من خیلی حاذق بود و ۲۶ سال قبل دارو درمانی درستی را انجام داد، آن هم زمانی که ام اس چندان مطرح نبود و اطلاعاتی وجود نداشت. هنگام پیدا شدن این بیماری حتی کنترل ادرار هم نداشتم و حتی خانواده هم قطع امید کرده بودند، اما خوشبختانه دارو درمانی خیلی خوب به من جواب داد و عوارض برگشت و با پای خودم از بیمارستان مرخص شدم. پزشک من تاکید شدیدی داشت که حتما ورزش کنم، مخصوصا ورزشی که عضلات پاهایم را تقویت کند، آن هم به این علت که دوز بالایی از داروها استفاده شده بود.
*چطور متوجه شدند بیماری شما «ام اس» است؟
یک هفته عوارض آنفولانزا داشتم و سرفههای شدید میکردم و هر دکتری میرفتیم همین را میگفتند که آنفولانزا دارم و آنتی بیوتیک تحویز میکردند، اما هیچ کدام اثر نمیکرد و هر روز بدتر میشدم. یک شب حالتی به وجود آمد که نمیتوانستم ادرار کنم و دیگر پاهایم بی حال شده بود و وضعیت طوری بود حتی یک قدم هم نمیتوانستم بروم و طوری شده بود که بیناییام را هم از دست داده بودم.
وقتی به بیمارستان مراجعه کردیم به یک باره گفتند سل دارم و باید قرنطینه شوم! داخل اتاقی بردند و قرار شد آب نخاع بگیرند، اما در نهایت نتوانستند کاری کنند. به بیمارستان دیگری مراجعه کردیم و آزمایشهای لازم را انجام دادیم. بیماری ام اس به شکلی است که تمام آزمایشهای شما درست است و هیچ مشکلی ندارید، اما از روی حرکات بدن، قدرت تکلم و بینایی مشخص میشود. الان آزمایش ام آر آی خیلی بهتر مشخص میکند، اما آن زمان چنین امکاناتی نبود.
*چند روز در بیمارستان بودید؟
۴۵ روز در بیمارستان بودم و پس از آن هم ۶ ماه دارو مصرف میکردم و دورهای چکاپ میکردم. سال ۷۶ بود که دکتر رسما اعلام کرد دیگر نیازی به دارو نیست.
* از چه زمانی ورزش را شروع کردید؟
از همان زمانی که از بیمارستان خارج شدم، ورزش را شروع کردم. تا سال ۷۸ دوچرخه سواری کردم و در جاده رکاب میزدم، اما همان زمان به دنبال خرید خانه بودم و دوچرخهام هم، چون گرانقیمت بود و به پولش نیاز داشتم، آن را فروختم و عملا دیگر نتوانستم دوچرخه سواری کنم.
*پس از آن به کوهنوردی رو آوردید؟
در دفتر برادرم بودم که استادم را دیدم و به کوهنوردی علاقمند شدم. خوشبختانه یا متاسفانه خاک این رشته گیرایی دارد. رشتههای زیادی مانند دوچرخه سواری، تنیس، رزمی را انجام دادم، اما به جرات میگویم هیچ رشتهای مانند کوهنوردی خاکش مرا نگرفت.
*زمانی که شروع کردید، فکر میکردید یک روز اوست را فتح کنید؟
قطعا نه. اصلا امکان ندارد کسی ابتدا چنین فکری کند. کسانی که میگویند صعود کاری ندارد، این حرفها از کم تجربگی است. من به عکاسی هم علاقه زیادی دارم و ابتدا فکر میکردم عکس گرفتن کاری ندارد، اما وقتی جدی وارد میشوید، متوجه میشوید چه ریزهکاریهایی دارد. کوهنوردی هم همین است وقتی چند صعود جدی را تجربه میکنید تازه متوجه میشوید چقدر سخت است. به خاطر همین دست کم گرفتن است که میبینید در همین قله توچال چقدر تلفات وجود دارد.
*جرقه صعود به اورست چطور در ذهنتان زده شد؟
مثل هر ورزش دیگری همه دوست دارند بالاترین سطح از آن را تجربه کنند. مثلا در رشتههای دیگر المپیک و مسابقات جهانی بالاترین سطح است و در کوهنوردی هم صعود هیمالیایی و در نهایت فتح اورست خواهد بود. من هم، چون میخواستم از دنیای کوهنوردی جدی میخواستم خداحافظی کنم علاقمند بود که در کارنامهام یک کار خاص و جدی داشته باشم و کنار بروم. از سوی دیگر خانوادهام هم پشتم بودند و حمایت میکردند. دیگر قرار نیست کوهنوردی پرخطر و ماجراجویی در کوهستان داشته باشم. بحث بالا رفتن سن و خانواده و این مسائل دیگر اجازه نمیدهد.
* تمریناتتان برای صعود چگونه بود؟
سه سال برای این صعود برنامه داشتم و یکی از تمریناتم صعود چندین باره به دماوند بود. سال گذشته یک محک جدی قبل از اورست داشتم و میخواستم شرایط بدنیام را ببینم و به همین دلیل تمرینات پرفشاری را انجام دادم و صعودی هم به یکی از قلل چین داشتم.
* در این سه سال که تمرین میکردید، کسی از برنامهتان برای صعود اطلاع نداشت؟
غیر از خانوادهام کسی اطلاع نداشت. اعلام نکردم، چون میخواستم از حواشی به دور باشم. تا اینکه سال گذشته اعلام رسمی شد و مجوزها صادر و خوشبختانه توانستم از طریق یک شرکت اتریشی خودم را بیمه کنم.
* هزینههای صعودتان چقدر و چطور تامین شد؟
تمام هزینههای صعود را برادرم متقبل شد. فکر میکردم حدود ۴۰ هزار دلار میشود، اما در نهایت تقریبا با ۳۴ هزار دلار تمام شد.
* دلارها دولتی بود یا آزاد؟
تمام دلارها از بازار آزاد بود. دلار دولتی که نگرفتم هیچ، بلکه برای خروج ارز شخصی هم سنگاندازی شد و به همین دلیل باید از مسئولان بانک مرکزی و حراست فرودگاه گلایه کنم.
* چرا؟
من نامه رسمی از فدراسیون کوهنوردی برای صعود و همراه داشتن ۲۵ هزار دلار داشتم. زمانی که به فرودگاه رفتم گفتن نمیتوانی این مبلغ را خارج کنی و باید نامه از بانک مرکزی داشته باشید. پس از آن به بانک مرکزی رفتم و داستان را توضیح دادم و گفتم که یک تاییدیه برای خروج این مبلغ نیاز دارم، اما اعلام کردند این موضوع تعریف نشده است که کسی بیش از سقف مورد نظر همراه خود داشته باشد.
به آنها گفتم به طور مثال شاید یک نفر بیمار باشد و در صورتی که مراودات بانکی هم نداریم چطور خرج درمان خود را خارج ببرد، اما آنها باز حرف خود را میزدند و اعلام کردند باید کمیته ۷ نفره در این مورد تصمیم بگیرد و این درحالی بود که من به تاریخ ۱۶ فروردین بلیت داشتم. تاکید زیادی کردم این دلارها شخصی است و به عنوان شهروند جمهوری اسلامی نمیخواهم کار غیر قانونی انجام دهم و دنبال قاچاق نیستم، اما این کار را نکردند. میشد از طریق صرافی هم این کار را کنم، اما زمان زیادی میبرد و مشخص نبود به حساب آن شرکت بردس یا خیر.
* در نهایت چه اتفاقی افتاد؟
میخواهم رسما اعلام کنم که کاری کردند که مجبور شدم پول خودم را قاچاقی ببرم! و در قسمتهای مختلف بار و کوله پشتی خودم این پول را ببرم. وقتی به نپال رسیدم بلافاصله پولها را به او دادم و خیالم راحت شد.
* این فکر را نکردید که این مبلغ شاید بیشتر به درد زندگیتان بخورد؟
چرا این فکر وجود داشت، اما توافقم با برادر برای صعود بود. قرار نبود این مبلغ به دست من برسد بلکه فقط تامین هزینههای صعود به اورست محسوب میشد. قرار مان این بود که بعد از این صعود از دنیای کوهنوردی سنگین خداحافظی کنم.
* چطور با وجود تحریمها خودتان را از طریق شرکت خارجی بیمه کردید؟
۲۸ یورو و ۳۲ دلار حق بیمه داده بودم و جالب است در مقطعی بیمه شدم که تحریم هستیم و یکی از این تحریمهای بین المللی شرکت بیمه است. ابتدا قبول نمیکردند، اما خیلی خوش شانس بودیم که در نهایت این اتفاق افتاد و تا لحظه آخر فکر نمیکردم که این بیمه نامه به دردم بخورد و بخواهند به تعهدات خود عمل کنند، اما خوشبختانه همه چیز خوب انجام شد و در حادثهای هم که برایم اتفاق افتاد، همه امکانات برایم فراهم شد.
*حادثه چه بود؟
هنگام فرود از عینک استفاده نکردم و دچار برف کوری شدم. برف کوری عارضهاش به این شکل است که چشمهای شما به شدت سوزش داردو عملا دیگر دید ندارید. شذت آسیب من خیلی زیاد بود و عملا از کمپ ۴ تا کمپ ۲ را با چشمهای بسته آمدم و ۱۶۰۰ متر ارتفاع کم کردم. نمیدانم چطور این مسیر را آمدم و اصلا قابل توضیح نیست.
* چرا از عینک استفاده نکردید؟
شما وقتی ماسک اکسیژن میزنید عینکتان بخار میکند و یخ میزند و عملا دیگر دید ندارید. زمان فرود خوشبختانه یا متاسفانه آفتاب نبود و به همین دلیل بدون عینک آمدم و ترجیح دادم تنفسم راحتتر باشد. برف کوری عملا بعد از ۲۴ ساعت عهوراض از بین میرود، اما من ۴ روز نمیتوانستم چیزی را ببینم.
* چه عامل یا انگیزهای باعث شد در آن شرایط سخت ۱۶۰۰ متر با چشم بسته پایین بیایید؟
شما تا زمانی زنده هستید که اکسیژن دارید. ارتفاع بالای ۷ هزار متر معروف به ارتفاع مرگ است و در این ارتفاع سلولهای مغز به مرور شروع به مردن میکنند. آن زمان تنها دلیلی که برای پایین آمدن با چشمهای بسته وجود داشت این بود میدانستم اگر بالا بمانم قطعا اکسیژنم تمام میشود و یخ میزنم. حتی وقتی به کمپ ۳ رسیدیم اکسیژنم تمام شده بود و به شرپایم گفتم که اکسیژن پیدا کند.
ابتدا اعلام کرد دیگر اکسیژنی وجود ندارد و گفتم حالم خیلی بد است و بالاخره یک کپسول پیدا کرد و توانستم برای چند ساعت بخوابم. لحظات بسیار بدی بود و مسیر ۵ ساعته از کمپ ۴ به سه را ۱۲ ساعت در راه بودیم. انجا به خودم گفتم باید تا این زمان هرچه در کوهنوردی یاد گرفتهام باید به کار بگیرم تا زنده بمانم.
* بعد از رسیدن به پایین چه اتفاقی افتاد؟
به کمپ ۲ که رسیدم، طبق هماهنگیهایی که شده بود، هلی کوپتر آمد و ایستگاه به ایستگاه به پایین منتقل شدم و به بیمارستان رفتم و کارهای درمانی انجام شد. در این قضیه همکاری فدراسیون بسیار خوب بود. شرکت بیمه اتریشی هم که کارهایم را انجام میداد به خوبی ضمانت کرده بود، اما برای اینکه هلیکوپتر بپرد آنها درخواست ضمانت ۱۰ هزار دلاری کرده بودند.
۱۰ هزار دلار چطور ضمانت شد؟
فقط با نامه و تایید فدراسیون. فدراسیون به آنها اعلام کرد اگر بیمه این مبلغ را پرداخت نکند، ما این کار را میکنیم که خوشبختانه همه چیز به خوبی انجام شد و خودم و تجهیزاتم به پایین آمدیم. البته قبل از آغاز صعود همه چیز چک و هماهنگیها انجام شده بود و حتی زارعی رئیس فدراسیون کوهنوردی میدانست با چه بیمهای قرارداد بستهام.
*چند روز بیمارستان بودید؟
دور روز در بیمارستان بودم و تمام چکاپهای پزشکی انجام شد و شرکتی که بیمه کرده بود، به خوبی حمایت کردند. پزشکان بیمارستان هم خیلی حساس بودند. با توجه به اینکه ارتفاع بالاست عِدِم مغزی اتفاق میافتد و به همین دلیل تستهای روانی را لحظه به لحظه انجام میدادند تا متوجه شدند عملکرد مغزی من درست است یا نه.
* چگونه تایید میکنند که صعودتان موفقیت آمیز بوده است؟
روی قله با نشانه و مجسمهای که وجود دارد باید بدون ماسک و عینک فیلم و عکس داشته باشید و تحویل فدراسیون نپال بدهید. روز و ساعت صعودتان را هم باید اعلام کنید. آنها بررسی میکنند و گواهی صعود را صادر میکنند.
* کسی میتواند تقلب کند؟
تقلب کردن تقریبا غیر ممکن است، چون کارشناسان آنها خبره هستند و خیلی زود متوجه میشوند. اگر هم کسی این کار را کند برای همیشه از صعود منع خواهد شد و دیگر مجوزی نمیدهند. از سوی دیگر هرسال برای جلوگیری از تقلب نماد قله تغییر میکند. در مجموع عرف نیست که کسی بخواهد تقلب کند.
* فقط رسیدن به قله خاطره شیرین صعود است یا موارد دیگری هم وجود دارد؟
اگر بخواهم بگویم شیرینی ندارد دروغ است. یک حس مثبتی دارید، چون کاری را انجام دادید که خیلیها یا علاقمند نیستند سختیها را تحمل کنند یا توانش را ندارند. شمار کسانی که در جهان این کار را کردهاند زیر ۹ هزار نفر است. فقط هم بحث مالی نیست، چون خیلیها در منطقه از صعود منصرف میشوند. شرکتی که ما تحت قرارداد آن بودیم از ۵ نفر فقط من موفق به صعود شدم و این حس خوب تا آخر عمر با من خواهد بود.
*شرپاها چقدر برای همراهی کوهنوردان دریافت میکنند؟
در قرارداد من باید ۱۸۰۰ دلار به شرپا میدادم و خود شرکت هم ۱۲۰۰ دلار. البته به خاطر بیماری که برای من به وجود و کمکی که او کرد، ۴۰۰ دلار هم اضافه برای تشکر به وی دادم.
*آنها چقدر در صعود تاثیر دارند و در چه مواردی کمک میکنند؟
زمان قرارداد به شرکت اعلام کردیم یک شرپای قابل اعتماد معرفی کند و رزومهاش را هم ارسال کند. شرپایی که من داشتم ۵ مورد برنامه اورست داشت که ۴ مورد آن موفقیت آمیز بود. شرپای با تجربه کمک زیادی در صعود میکند. کار آنها هم حمل چادر و کپسولهای اکسیژن و برخی لوازم دیگر کوهنوردان به کمپهای بالاتر و بالعکس در فرود.
* در این یک ماه و نیم برنامه صعود تغذیهتان چگونه است؟
در بیس کمپ آشپزخانه وجود دارد غذای گرم سرو میکنند و کمپ ۲ به بالا دیگر شخصی است. من خودم کنسروهایی را از ایران برده بودم.
* اوقات بیکاری در چادرها به چه کاری مشغول بودید؟
کتاب میخواندم و موزیک گوش میدادم. فیلمهای زیادی را در تلفن همراهم ذخیره کرده بودم و فیلم میدیدم. مشکل شارژ هم نداشتیم و برق فراهم بود.
* در مورد شرایط استفاده اینترنت هم توضیح میدهید؟
هزینه هر گیگابایت اینترنت ۵۰ دلار بود که من ۵ بار استفاده کردم. هزینه تلفن و اینترنت واقعا بالاست.
* دمای هوا در قله چند درجه است؟
قبل از اینکه ما صعود کنیم تا منفی ۵۰ درجه هم رسیده بود، اما روز صعود ما به منفی ۳۰ درجه افزایش یافته بود البته لباسهایی که ما استفاده میکنیم برای سرماهایی بالاتر از این است و مشکلی وجود ندارد، اما هزینه اش بالاست و از هزار تا ۳ هزار دلار است. یک زمانی میگفتند اسکی ورزش گرانقیمتی است، اما به جرات میگویم کوهنوردی گرانتر است.
* با تلفن ماهوارهای با ایران در ارتباط بودید؟
من هم تلفن ماهوارهای و هم جی پی اس داشتم و لحظه به لحظه صعود مرا از ایران پیگیری میکردند.
*یاس و ناامیدی هم هنگام صعود به سراغتان آمد؟
بله، از قله جنوبی که یک ساعت تا قله اصلی فاصله دارد، تصمیم گرفتم که برگردم.
* علتش چه بود؟
میدانستم که بسیار به صعود نزدیک هستیم، اما واقعا خسته شده بودم
*چطور شد که ادامه دادید؟
استراحت کردیم و شرپا هم تشویق کرد که برویم.
* قبل از صعود کسی از سختیها برایتان گفته بود؟
صعودهای بلند بیشتر ذهنی انجام میشود و اگر ذهنتان آمادگی نداشته باشد، قطعا نمیتوانیم صعود کنید. خیلی از افراد به خاطر همین مسائل ذهنی یا کشته میشوند یا منطقه را ترک میکنند. شرایط اصلا عادی نیست و باید کاملا از لحاظ ذهنی آماده باشید.
*لحظهای که به قله رسیدید، اولین چیزی که به ذهنتان رسید چه بود؟
خانوادهام. به خاطر بیماری و برنامه صعود خانوادهام خیلی حمایتم کردند و میدانستم که چقدر از صعود خوشحال میشوند. خانواده که میگویم طیف وسیعی را شامل میشود و فقط همسر و فرزندان نیست. مادر، برادر و خواهر و خیلی افراد دیگر.
* برای صعودتان پاداشی هم دریافت کردید؟
خیر. صعود به اورست در خارج از ایران معادل طلای جهانی است و ما هم در حال رایزنی هستیم تا این اتفاق در ایران بیفتد. از سوی دیگر من اولین نفر در ایران و دومین نفر در جهان هستم با بیماری «ام اس» اورست را صعود کردم.
* پس از این برنامههای کوهنوردیتان چگونه خواهد بود؟
از کوهنوردی که نمیشود جدا شد، اما دیگر برنامه سنگین و پرخطر نخواهم داشت. به طور مثال بارها و بارها دیواره علم کوه را صعود کردم، اما این کار را دیگر انجام نمیدهم، چون سخت و خطرناک است.
* در مورد انجمن ام اس هم یک مقدار توضیح دهید، از برنامه شما اطلاع داشتند؟
انجمن تا لحظه آخر نمیدانست و خیلی اتفاقی متوجه این قضیه شدند. در یکی از فروشگاههای منیریه هنگامی که به دنبال تهیه تیشرت برنامه صعود بودم که یک نفر آشنا پیدا شد و وقتی متوجه شد که «ام اس» دارم، مرا به آقای کاکاوند معرفی کرد و آنها هم بسیار مسر بودند که پیگیر کارهای من باشند. خودم علاقمند بود که شعار «ام اس هرگز مرا متوقف نخواهد کرد» علاوه بر ایران در تمام دنیا بازتاب داشته باشد، چون در بیس کمپ اورست از همه کشورها هستند.
مهمترین چیزی که در این برنامه برای من اهمیت داشت این بود که به کسانی که امیدشان کمرنگ شده است، انگیزه بدهم و بگویم میشود با وجود بیماری کارهای بزرگی کرد. همیشه میگویم مرگ دست خداست، اما اینکه چطور زندگی کنید، دست خودتان است. افراد زیادی را میشناسم که بیماری دارند، اما با روحیه بالایی ورزش میکنند و برعکس افرادی هم هستند که با وجود اینکه اتفاق خاصی برایشان نیفتاده، اما به شدت روحیه پایینی دارند. به شخصه برخی اوقات یادم میرود که «ام اس» دارم.
* شعار را چکونه انتخاب کردید؟
در اینترنت دنبال شعار بودم. این شعار قبلا استفاده شده بود و فکر کردم من هم همان را انتخاب کنم. من ۲۶ سال با این بیماری زندگی کردم و واقعا سخت است.
*در حال حاضر این بیماری چه عوارضی برای شما دارد؟
دارویی مصرف نمیکنم، اما عضلات روده و مثانهام تحت اختیار من نیست. به عنوان مثال همه میدانند اگر جلسه یا مراسمی دارمد قبل از آن به سرویش بهداشتی میروند و برای چند ساعت مشکلی ندارند، اما برای من اینطور نیست و هر زمانی که به سرویس بهداشتی نیاز داشته باشم، بلافاصله باید استفاده کنم، چون دست من نیست و متاسفانه دید خوبی هم نسبت به این قضیه وجود ندارد. یک زمانی وقتی میفهمیدند «ام اس» داریم میگفتند نمیتوانیم فلان برنامه شما را شرکت دهیم، اما خوشبختانه الان به سطحی رسیدهام که نظرها تغییر کرده و اعتماد بیشتری میکنند، چون بالاترین سطح از یک رشته را انجام دادهام.
*صحبت یا سوالی مدنظرتان است که ما نپرسیده باشیم؟
میخواهم بگویم که کوهنوردی تجهیزات خودش را میخواهد. برخی افراد خیلی ساده میمیرند، چون همه چیز را ساده میانگارند. به عنوان مثال وسط زمستان با تی شرت میخواهند دماوند یا توچال را صعود کنند. از وزارت ورزش میخواهم که نگاه ویژهتری به کوهنوردی داشته باشد. با وجود اینکه طیف گستردهای از مردم کوهنوردی میکنند، اما فدراسیون کوهنوردی از دیدها کنار رفته و مظلوم است. حالا یک مقدار سنگنوردی مدال آوری میکند و شرایط را تغییر داده است. از لحاظ بودجه بخواهیم حساب کنیم سی و سومین فدراسیون است. کوهنوردی با فوتبال متفاوت است. از بچه تا پیرمرد ۸۰ ساله درگیر کوهنوردی هستند.
منبع:فارس
انتهای پیام/