اوایل هفته گذشته بود، نازنینزهرا تب کرد. حالش لحظهبهلحظه بدتر میشد، بلافاصله او را از تربتجام به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد اعزام کردند. تیم پزشکی همه تلاشش را کرد تا شرایط این کودک را کنترل کند، اما تب او پایین نمیآمد. چندبار تشنج کرد و بعد از آن هم علایم حیاتیاش ضعیف و ضعیفتر شد. اما دکترها همان موقع فهمیدند که نازنین دچار مرگمغزی شده و دیگر نمیشود برای بازگشت او به زندگی کاری کرد.
همین شد تا تلاشها برای راضیکردن پدر و مادر این دختربچه آغاز شود. تلاش برای نجات چند بیمار نیازمند دیگر که روی تخت بیمارستان با مرگ دستوپنجه نرم میکردند و در انتظار پیوند بودند. اما داغ فرزند آن هم دختری ٥ ساله و شیرین برای خانواده رستمی خیلی سخت بود. خالقی رئیس مرکز پیوند اعضای شرق کشور میگوید: «مادر نازنین حتی تحمل دیدن وصل کردن سرم و رگ گرفتن از دخترش را نداشت و سر همین موضوع چندبار با پرستارهای بیمارستان درگیر شده بود. حالا چطور میشد از این مادر برای اهدای پیوند دخترش رضایت گرفت؟» اما پدر نازنین حالوهوای دیگری داشت، کوچکترین دخترش همان که برای او شیرینزبانی میکرد، به خاطر یک تب ساده مرگمغزی شده بود و دیگر هیچ امیدی به بازگشت دخترش نداشت، اما دلش هم برای بچههایی که مثل دختر خودش در بستر بیماری بودند، میسوخت. اعضای بدن نازنین میتوانست حداقل جان چند نفر از آنها را نجات دهد. این پدر بالاخره تصمیمش را گرفت و همسرش را هم راضی کرد تا اعضای بدن دخترش را اهدا کنند.
هر ٢ کلیه این کودک به یک مرد ٤٠ساله پیوند شد و کبد هم جان یک پسربچه ١٠ساله را نجات داد. حالا چند روز است که نازنین برای همیشه آرام گرفته و خانوادهاش در داغ او به سوگ نشستهاند، اما ٢ خانواده دیگر در شیراز و مشهد با پیوند اعضای بدن این دختربچه شاد و امیدوار به آینده روزهایشان را سپری میکنند. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی پدر نازنین با روزنامه «شهروند» است:
چه شد که تصمیم گرفتید اعضای بدن نازنین را اهدا کنید؟
خیلیها مثل دختر من روی تخت بیمارستان هستند که با این کار میتوانند دوباره به زندگی بازگردند. داغ فرزند خیلی سخت است، دکترها وقتی به من گفتند که نازنین مرگمغزی شده و دیگر نمیشود کاری برای او انجام داد، همه دنیا روی سرم خراب شد. نمیخواهم پدر دیگری مثل من داغدار فرزندش شود، به همین دلیل با این کار موافقت کردم.
اما بسیاری از خانوادهها با این کار مخالفند.
من کاری به بقیه ندارم. خدا به من ٤ تا بچه داده و حالا یکی از آنها را گرفت. خیلیها شاید همان یک فرزندشان بیمار است و در انتظار یک کلیه یا کبد هستند که از مرگ نجات پیدا کند. من اینطور فکر کردم و به خانوادهها توصیه میکنم که این کار را انجام دهند. این اعضای ارزشمند زیر خاک میروند، اما میتوان جان خیلیها را نجات داد.
همسرتان هم با این تصمیم شما موافق بود؟
راستش نه. اول که خیلی بیتابی میکرد و حتی حاضر نشد صحبتهای پزشکان را گوش کند. مدام گریه میکرد و میگفت دختر من زنده است، شما چطور میخواهید اعضای بدن او را تقسیم کنید. اما من او را راضی کردم. نازنین در مشهد بستری بود. چندبار به حرم امام رضا(ع) رفتم. همانجا با خودم نیت کردم که این دخترم را در راه رضای خدا و آقا امام رضا بدهم، یعنی اعضای بدنش را اهدا کنم. این موضوع را با زنم در میان گذاشتم. بعد از چند دقیقه صحبت به او گفتم خدا یکی از چهار بچه ما را گرفت، حداقل اینقدر معرفت داشته باش که جان چند نفر دیگر را نجات بده. این را که گفتم همسرم به فکر فرو رفت. چند دقیقه بعد هم رضایت داد.
نازنین چرا دچار مرگمغزی شد؟
روز بعد از عید فطر. ساعت ٥:٣٠ برای نماز بلند شدم که دیدم تب دارد. به همسرم گفتم او را پاشوره کند، بعد از چند ساعت تب او پایین نیامد، در خانه بود که از حال رفت. او را به درمانگاه نصرآباد بردیم. از آنجا بلافاصله به بیمارستان تربتجام رفتیم، بعد او با آمبولانس به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد منتقل شد. دو روز آنجا بود، چندبار تشنج کرد، پزشکان به ما گفتند که به دلیل همین تشنج مرگمغزی شده است.
شما چند سال دارید؟
حدود ٤٥سال.
نازنین فرزند چندم شما بود؟
من و همسرم ٤ تا دختر داشتیم. نازنین آخرین فرزند ما بود، ٢ تا از دخترهایم ازدواج کردهاند و نازنین و خواهرش با ما بودند. بههرحال تقدیر ما هم این جوری بود.
شغل شما چیست؟
من خادم حرم امام رضا(ع) هستم.
میدانید اعضای بدن نازنین به چه کسانی اهدا شده است؟
نه، مهم هم نیست. چه فرقی میکند. مهم این است که الان چند نفر دوباره فرصت زندگی دارند. اما آنطور که شنیدم به یک مرد و پسر ١٠ساله اهدا شده است.
اگر روزی بهطور اتفاقی با این دو نفر روبهرو شوی به آنها چه میگویی؟
از آنها میخواهم اگر روزی در شرایط من و مادر نازنین قرار گرفتند، همه تلاششان را بکنند تا با اهدای عضو خودشان یا اعضای خانواده جان چند نفر دیگر را نجات دهند.
منبع:شهروند
انتهای پیام/