سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

علامه سید منیرالدین حسینی؛

تغییر رفتار مستضعفین جهان مهمترین اصل رشد در دیپلماسی جمهورى اسلامى است

اگر رفتار مستضعفین تغییر کند،بدون اینکه بخواهیم در تأمین نیازمندی‌ها از موضع ضعف با دولت‌ها برخورد کنیم، دولت‌ها مجبور می‌شوند خودشان را به ما نزدیک کنند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ در اواخر دهه ۶۰ دیداری بین برخی از مسئولین وقت وزارت خارجه با علامه سید منیرالدین حسینی برگزار شد. استاد در این دیدار با تاکید بر نقش ملت‌ها در دیپلماسی جمهوری اسلامی به بیان جایگاه این نقش و تاثیر متقابل آن در برآورده کردن نیاز‌های مادی و غیر مادی جمهوری اسلامی و ملل مظلوم جهان پرداختند. قسمت‌هایی از سخنرانی استاد در این جلسه با اندکی ویرایش، خدمت شما ارائه می‌گردد:

**

روابط دیپلماسیِ نظام مبارک جمهوری‌اسلامی با خارج، چگونه باشد؟ رابطه‌مان با سایر افراد بشر، چه در شکل‌های سازمانی و نظام‌های مختلف و چه در روابط بین‌الملل، چگونه رشد خواهد داشت؟ آنهم رشدی که از موضع نظام جمهوری اسلامی و به نفع نظام است و نسبت تأثیر خودش را مرتباً در دل ملت‌های اسلامی بالا ببرد.

به عنوان مقدمه عرض می‌کنم، در عالم یک فلسفة الهی و یک سفسطة الحادی داریم، یکی اخلاق و نظام ارزشی اسلامی و دیگری نظام اخلاقی کفر. تعریف از انسان و رشد او، یکی از مباحث مهم این دو [بینش]است؛ دو فلسفه و دو نظام ارزشی در دنیا وجود دارد که بر دو پایه و دو مبنا هستند.

یکی مشیت بالغة حضرت حق تعالی را اصل می‌داند و جهان را مخلوق حضرت حق جلت عظمته دانسته، خیر را هم منسوب به ایشان می‌داند، تشریع را هم منسوب به ایشان می‌داند، رشد را هم حرکت به طرف حضرت حق جلت عظمته و تقرب به سوی او می‌داند و نظام دیگری که این امور را منکر است؛ بنابراین حتماً تعریف از انسان در این دو بینش متفاوت می‌شود.

رشد در دستگاه مادی به سوی تقرب نیست؛ اختیار، در دستگاه مادی نمی‌تواند خارج از قانونمندیِ مادی فرض شود و لذا در سمت‌گیری و جهت‌گیری، اختیار وجود ندارد. فقط در تعیین اولویت می‌تواند انتخاب وجود داشته باشد که آن انتخاب هم حرکتی است که تحت قانون انجام می‌گیرد.

بعد از این مقدمه، عرض می‌کنیم که نظام جمهوری اسلامی، براساس اعتقاداتی که دقیقاً غیر از اعتقاد‌های غیر متألهین هست، می‌خواهد به جوامع دیگر اعم از متأله و غیر متأله ارتباط برقرار کند، طبیعتاً وقتی تعریف از رشد و انسان متفاوت شد، محور جریان تبدیل (استراتژی) آن هم باید فرق داشته باشد.

علت فرق داشتن این است که ما جوهره و مایة حرکت انسان را آن طوری که در تعریف‌مان تمام شد، چیز دیگری می‌دانیم؛ کفار نمی‌توانند، دینامیک را، آن جوهرة حرکت را مثل ما تفسیر کنند. وقتی معرفت از انسان دو تا شد؛ حتماً علت حرکت (آن چیزی که هم انگیزه و هم اندیشه را به وجود می‌آورد، حرکت می‌دهد و کلیة رفتار‌ها و حرکت‌های باطنی، ذهنی، عینیِ انسان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد) باید دو تا بشود.

نمی‌توان تعریف، دو تا باشد و در عین حال جان‌مایه حرکت انسان و جان‌مایه رشد انسان و تغییراتی که در انسان واقع می‌شود، آن هیچ فرقی نداشته باشد؛ لذا اگرجوهره رشد انسان فرق داشت، نمی‌شود محور جریان تبدیل و استراتژی فرق نداشته باشد. اگر استراتژی فرق داشت، آن وقت طبیعی است روابطی که کیفیت ارتباط‌های قانونی را مشخص می‌کند، نمی‌تواند یکسان باشد؛ بنابراین نحوة ارتباطات قانونی، ساختار قراردادها، فرم موضع‌گیری‌های ما کاملاً فرق می‌کند. تاکتیک‌های ما در سیاست چیزی نیست جز نحوة موضع‌گیری ما در برابر نیاز‌هایی که ما به جهان داریم و نیاز‌هایی که مردم جهان نسبت به ما دارند. این موضع‌گیری‌ها، تابع برنامه و استراتژی ما در روابط خارجی است.

بنده مرتباً روی رفتار ملت‌ها تأکید می‌کنیم؛ وجود مبارک امام و مسئولین دیگر جمهوری اسلامی هم روی رفتار بشری تکیه می‌کنند؛ ما با ملت‌ها کار داریم، ملت‌ها بر اساس قرارداد‌ها و ساختار قوانین بین‌المللی با ما حرف نمی‌زنند. ما با آن‌ها در چهارچوب قوانین بین‌المللی حرف نمی‌زنیم. وضعیت روحی ملت‌ها از امثال همین قراردادها، همین مظالمی که به وسیلة قرارداد‌ها بر آن‌ها نازل شده رنجیده شده است.

ما از موضع حامی مستضعفین بودن، از موضع حمایتِ «فرهنگی، سیاسی، اقتصادی» نسبت به رفتار جمعی و تغییر وضعیت رفتار جمعی با مستضعفین سخن می‌گوییم. ما می‌گوییم فرهنگی که نظام پرورشی شما را فرم می‌دهد و پرورش ذهن‌های شما را دربرگرفته، فرهنگ فاسدی است. فرهنگی است که مستکبرین برای دوشیدن و خرد کردن مستضعفین درست کرده اند. سیاستی که مستکبرین درست کرده اند، برای تضعیف وضعیت روحی و حل کردن قدرت رشد ملت‌هاست. می‌خواهند وضعیت روانی ملت‌ها در جهت خواست و منافع مستکبرین، منحل بشود. قدرت تحرک اقتصادی ملت‌ها را در جهت نفعِ وضع مستکبرین تغییر می‌دهند. بنابراین مستکبرین از نظر فرهنگی، از نظر سیاسی، از نظر اعتبار و احساس هویت می‌خواهند [ملت‌ها را]به ضعف بکشانند.

می‌خواهند قدرت اثرگذاری مستضعفین را در جهت منافع خودشان حل کنند؛ بنابراین در استراتژی برخورد با ملت‌ها و مستضعفین جهان، موضعی، مقابل آن موضعی که در رفتار بین‌المللی داریم، اتخاذ می‌کنیم.

جوهرة رشد ملت‌ها، با این روند و روابط کانالیزه که برای آن‌ها درست کرده¬اند، کاملاً مغایر هست. آنچه را که در مجموعة قوانین و مصوبات سازمان‌های وابستة بین‌المللی وجود دارد به نفع مستکبرین عالم است و آنچه که مستضعفین را رنج می‌دهد، حاصل همین قراردادها، همین قوانین، همین قواعد و سازمان‌ها است.

برای یک دیپلمات، خواندن و دانستن و اطلاع داشتن بر بافت و ساختار تصویب‌نامه‌ها و قوانین بین‌المللی، کاملاً لازم است تا دقیقاً بداند که شکل قرارداد‌های بین‌المللی چیست، در چه دستگاهی قرار می‌گیرد، یعنی ساختار و مکانیزم را بشناسد. ولی باید از موضع رشد رفتار بشری با این قانون‌ها برخورد کند. به عبارت دیگر می‌خواهیم در تغییر وضعیت مستضعفین جهان کلاه سرش نرود. آنچه که اصل است، تغییر وضعیت رفتار مستضعفین جهان است.

این را مقداری شرح می‌دهم؛ رفتار مستضعفین جهان چطور تغییر میکند؟ مردم ایران، وقتی توانستند شاه را بیرون کنند که از نظر روانی، وضع‌شان تغییر کرد. این تغییر روانی مردم بود که نظام شاه را فرو ریخت. مستضعفین جهان هم باید وضعیت روانی‌شان تغییر کند؛ رفتار جمعی بشری، تابعی از رفتار سازمانی بشر است. رفتار سازمانی‌شان، یعنی همین قواعدی که در سازمان‌ملل داریم.

اگر بخواهیم رفتار جمعی و سازمانی را نسبت به زمان شاه نگاه کنیم، اختیارات قانونی که در توزیع و تقسیم قدرت برای شاه وجود داشت، این نوع اختیارات سازمانی، وزن قدرت شاه را مشخص می‌کرد، مایه‌اش رفتار جمعی بود. هرگاه رفتار جمعی، اصل آن سازمان را، اصل نظام شاهنشاهی را بدون ارزش بداند، خود به خودْ قدرتی که باید در توزیع قدرت به دست شاه برسد، شکسته می‌شود. به عبارت دیگر نظام توزیع قدرت، یعنی نظام شاهنشاهی که وزن خاصی را به شاه می‌داد، قدرتی است که از طرف ملت داده شده است.

اگر حامی نظام شاهنشاهی نباشد، اگر نپذیرد، اگر مقابله کند، به خودی خود آن قوانین، قدرتی را تقسیم نکرده؛ یعنی قدرتی ندارد که بخواهد تقسیم کند. تغییر رفتار جمعیِ بشر به نفع رشد بشر، در خطی که اسلام معین کرده و آن را رشد می‌داند، دقیقاً مثل تغییر روانی‌ای است که از نظام شاهنشاهی به طرف نظام جمهوری‌اسلامی در داخل کشور پیدا شد.

ما می‌خواهیم به یاری خداوند متعال، وضعیت رفتار مردم جهان را به طرف یک نحوه حرکتی (رشد) هدایت کنیم و این امرِ بسیار مهمی است که اساس ارتباط با خارج، بر مبنای رشد است. یعنی ما برای چه رابطه می‌گیریم؟ آیا فقط برای رفع نیاز‌های خودمان است؟ یا اینکه رفع نیاز‌های خودمان را تابعی از وضعیت مردم جهان می‌دانیم؛ در حقیقت اگر رفتار مردم جهان، رفتار مستضعفین تغییر کند، بدون اینکه ما بخواهیم نیروی زیادی خرج کنیم، بدون اینکه بخواهیم در تأمین نیازمندی‌ها از موضع ضعف با دولت‌ها برخورد کنیم، دولت‌ها مجبور می‌شوند خودشان را به ما نزدیک کنند. به عبارت دیگر وقتی مثلاً ملت پاکستان در کشورشان به مسئولین جمهوری اسلامی اهمیت می‌دهند، خواه و ناخواه دولت آن‌ها مجبور می‌شود یا امروز یا در روز‌های آتیه، از ناحیة رشد مردم احساس فشار می¬کند و تن بدهد که در نسبتی ما را بپذیرد. یعنی موضع قدرت ما با خودش را امری پوچ و بی‌معنا به حساب نیاورد. دیگر منتظر نیست که دقیقاً چه مقدار قدرتی را آمریکا یا روسیه یا قطب‌های قدرت به ما می‌دهند.

چون ملتش از درون، به ما قدرت دادند. ملتش از درون جامعة پاکستان، به ما احترام گذاشتند. چرا ملتش احترام گذاشتند؟ چون ما موضع‌گیری‌ای داشتیم، روشی داشتیم، حرکتی داشتیم که وضعیت روحی مردم پاکستان را متأثر ساختیم؛ این مطلب مهمی است که یک نمونة ساده‌اش گفته شد. در نمونة کلی هم اگر ما بتوانیم رفتار مردم جهان را، رفتار روانی و حرکت‌های عینی‌شان را به نفع نظام اسلامی، در آن جهتی که نظام اسلامی رشد را تعریف می‌کند، بیان کنیم، خود به خود، نظام اسلامی در موضع قدرت قرار می‌گیرد. در موضع قدرت که قرار گرفت، نیازمندی‌هایش نیز به بهترین وجه برطرف کند.

اگر چنین دیپلماسی محقق شد، هیچگاه برای نیازمندی‌های حتی اورژانسی و ضروری، حاضر نیستیم که به صورت بنیانی، استراتژی ارتباطی ما با خارج آسیب بخورد؛ اهمیت دادن به ملت‌ها، اهمیت دادن به رفتار جمعی بشری است. ولی این اهمیت دادن، یادمان نرود که از موضع پایگاه فکری خودمان در جهت رشدی که می‌دانیم قرار دارد. این طوری نیست که اهمیت دادن، بدون هدف خاصی انجام می‌گیرد.

در دانشکده‌ای که مخصوص کیفیت دیپلماسی ما با خارج باشد، اطلاع بر وضعیت موجود مردم جهان از نظر روانی و اعتقادات و ایمان و باور لازم است؛ همچنین اطلاع نسبت به وضعیت سازمانی و وضعیت اصولی که باید بر اساس آنها، رابطه‌ها شکل رسمیِ بین‌المللی خودش را پیدا کند، هم لازم است؛ به همان اندازه که شناختن محور جریان تبدیل یعنی استراتژی [ضروری است]، شناختن هدف، شناختن جوهرة جریان رشد، شناختن برنامة رشد و شناختن ساختارِ وضعیت موضع‌گیری ما نیز لازم است. این شدنی نیست مگر با همکاری جدی‌تری از ناحیة وزارت امور خارجه با فعالیت‌های ذهنی و عینی‌ای که درون حوزه، پیرامون این مطالب انجام می‌گیرد.

منبع:پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.