سوژههایی که اگرچه با رنگ و لعابی چشم نواز مفاهیم کلی انسانی، فردی و اخلاقی حاکم بر روابط اجتماعی افراد را به نمایش میگذارد اما تکرار آنها در دراز مدت،ذائقه مخاطب را تشنه دیدن سوژههایی از جنس دیگر میکند.
با این مقدمه کوتاه به سراغ یکی از نمایشنامههای متفاوت این روزها رفتهایم؛ نمایش «مرد شده» به کارگردانی آسو بهاری نمایش نامهنویس، کارگردان و بازیگر تئاتر که در ادامه این گفتگو را مشاهده خواهید کرد.
بله، با وجود اینکه اسم نمایش «مرد شده» است، اما در واقع شخصیت اصلی دراماتیکِ کار، زن نمایش نامه است. نامی که اتفاقا در طول اجرای این نمایش ما را با یک چالش جالب روبرو می کند.
«مرد شده» در ذهن من تعریفی کمال گرا داشت؛ صفتی خوب به معنی مردانگی که متاسفانه تعابیری متناقض از آن شد و برخی تماشاگران با برداشتی بد، آن را توهین به زنان و زنانگی دانستند. البته من در پستی در فضای مجازی توضیح دادم که زاویه دید این عنوان اصلا شخصیت زن نبوده و مربوط به مرد نمایش است؛ برادری که سالها از وطن دور بوده، هیچ عرق و غیرتی به زادگاه و اتفاقاتی که آنجا می افتد، ندارد و به جای ماندن و جنگیدن، ترجیح داده فرار کند.
مرد آمده تا خواهرش را از جنگ نجات بدهد اما با مشاهده سختی زندگی این آدمها در دل جنگ و تلاشِ با دل، جان و روح آنها دچار تردید شده است، در واقع کودکی و بی تفاوتیش را رها میکند و از یک نوجوان و آدم خام، ترسو و بیتفاوت، صفت کمالگرایی به نام «مرد شده» به خود میگیرد.
من کُرد هستم، در جریان وجود داعش خونخوار که دستنشانده قدرتهایی است که چشمِ طمع به ذخایر سوختی منطقه داشتند، اتفاقاتی تلخ برای کُردهای مقیم خاورمیانه ( که در پنج کشور تقسیم شدهاند ) افتاد و کردها بسیار اذیت شدند، البته این اتفاق تلخ تنها برای کردها نبود اما چون کردها تنها بودند و حمایت خاصی نداشتند فشار زیادی روی آنها بود.
مسلمان و غیر مسلمان به سختی مجبور به دفاع از کشور خود بودند. آنها هرگز فراموش نکردند که وطن و خانواده ارزشمند است و اینکه باید با خون خود از این مفاهیم ارزشمند جهانی حمایت کنند.
موضوعاتی که آن روزها به شدت برای من جالب شده بود و تمام اتفاقات شهر شنگال و کوبانی را دنبال میکردم تا اینکه در این بین به طور اتفاقی با فردی در کوبانی آشنا شدم که اطلاعات آنجا را به من میداد، اعتمادی که البته بدست آوردنش کمی طول کشید.
از طرفی در خلال این ماجراها لو رفتن یکی از قوانین داعش به ناگاه تبدیل به سوژهای جهانی شد؛ اما این قانون چه بود؟ داعش معتقد بود اگر به دست خنجر یا گلوله یک زن کشته شوند به جهنم خواهند رفت. از این رو زنهای کرد بیشتر از مردها در خط اول و همچنین دور تا دور شهرها ایستادند و از شهر دفاع کردند.
شجاعتی مثال زدنی که به خوبی در رفتار خانمی به نام ریحانه که بعدها به فرشته کوبانی معروف شد، بروز داده شد؛ ریحانه به تنهایی بیش از 150 داعشی را کشت، دلاوری این زنِ مبارز در حالی که با یک دست فرزندش را در بغل گرفته و با دست دیگرش از خاک دفاع میکند؛ جهانی بودن موضوع و در عین حال کرد بودن من باعث شد تا این نمایشنامه کاندیدای بهترین نمایشنامه تئاتر فجر سال گذشته شود.
من 8 سال کار تئاتر نکردم، ازدواج کردم و هم اکنون کارمند خانه هنرمندان هستم چرا که کمی از فضای تئاتر دلسرد بودم؛ متاسفانه امروزه تماشاچی تئاتر ما به یکسری حرکات فرم، بازیهای جذاب تو خالی نور و حرکات هماهنگ بازیگران، تصویرسازیهای پوچ فاقد مفهوم عادت کرده است، دنبال کردن این ماجرا و کُرد بودنم باعث جوشش درونم و خلق این نمایش شد.
یک سالی که کوبانی در محاصره بود، نگارش متن من طول کشید تا جایی که ذهن مخاطب باور کند به مستندنگاری نزدیک شدیم، اطلاعات نمایش کاملا قابل دسترس و هیچ دروغی در کار نیست.
در تئاتر وقتی سیاهِ مطلق حرف میزنید تماشاچی باورتان نخواهد کرد، از این رو سعی کردیم اتفاقات تلخ را در حد گنجایش ذهن تماشاچی در کار بگنجانیم، حتی برای باور تماشاچی کمی تلخیها را کمرنگتر کردیم و بخشهایی دراماتیک را هم به آن اضافه کردیم. در حقیقت نمایشنامه متنی مستند است که در تئاتر اتوبیوگرافی نام دارد؛ شخصیتی حاضر که تاریخ در مورد او نوشته است.
هیچکدام از بازیگران من کرد نیستند اما با دل و جان در کار حضور داشتند، ساعتها نشستیم و به جرات میگویم تمام ویدئوهایی که از داخل کوبانی بیرون آمده ، ویدئوهایی است که توسط خود داعش و مردم عادی گرفته شده بود، تا چیزی را از قلم نندازیم، همینطور در طراحی لباس به سمت فضای زیبا و شیک نرفتیم، حتی شلخته کاری کردیم تا به واقعیت نزدیک شویم. سعی کردیم به کلمه مستند نگاری نزدیک شویم و برایم ارزشمند بود که تماشاچی با روحش و جانش خودش را در فضا حس کند و غافل از اینکه تئاتر می بیند همراه به با آدمها شود و جنگ برایش تداعی شود و بفهمد که جنگ چقدر تلخ و سنگین است و نباید هیچ وقت اتفاق بیفتد و اگر زمانی به جهت اجبار اتفاق افتاد انقدر شجاعت داشته باشه که چیزهایی که برایش اتفاق می افتد و مهم است را به دلیل اختلاف سلیقه ها از دست ندهد و از آنها حمایت کند.
در وهله اول این کار را یک تئاتر نمیبینم، بلکه ادای دین به آدمهایی میبینم که وطن برای آنها مهم بوده و باید دیده میشدند، این زنان قشری هستند که در جنگ دیده نشدند و به قول بسیاری از نویسندههای جنگ روحیه زنانه ندارد و اگر روحیه اینها نبود مردان ما نمیتوانستند در خط اول بجنگند. سعی کردم به سراغ آدمهایی بروم که دیده نشدند تا کاری نو انجام داده باشم.
متن، تولید بنیاد روایت فتح است و سه سال پیش آن را به سفارش دوستان انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس نوشتم، در قرارداد ما قرار بر حمایت دوستان در زمان تولید و چاپ کار بود که متاسفانه در جریان اتوماسیون اداری و کاغذ بازیها هیچ حمایتی از آن نشد. آن هم از نمایشی که با شکلی به روز و خارج از کلیشه های موجود در مورد مقاومت حرف میزند. ما حتی تشکرهایمان را در بروشور و تیتراژ هم داشتیم اما متاسفانه اختلاف سلیقه ها و منفعت طلبی ها و مصلحت اندیشی ممکن است هنرمند را به مرور زمان دلسرد کند.
نمایش در نهایت با هزینه کاملا شخصی در تالار مولوی اجرا شد. جالب است بدانید که من برای این کار حتی بدهکار شدم. نه تنها به بازیگرها پولی ندادم الان هم بدهکار هستم. هیچ ارگانی کمک نکردچرا که در مولوی 22 و نیم میلیون فروختم اما هزینه کار 33میلیون شد.
اجرا در ایرانشهر با مساعدت های مجید رجبی معمار، مدیر عامل خانه هنرمندان صورت گرفت و از مجموعه خواستند با انجام تمام پروسه های اداری و کیفی اگر باکس خالی وجود داشت و کسی انصراف داد برای اجرا برویم. تمام پروسه ها بدون هیچ سفارشی و فقط یک پیشنهاد بود که البته از حمایت ایشان تشکر می کنم.
سجاد افشاری هم بعد از اجرای مولوی، 50 درصد هزینه ها را تقبل کرد تا ما در ایرانشهر اجرا برویم و انصافا با تمام وجود و اعتبارش برای دیده شدن کار هزینه میکند.اگرچه اینبار هم در شرایط ماه رمضان و جام جهانی و بدون چهره هستیم ولی با تمام این اوصاف سرمان بالاست و هیچ احساس عجز و شرمندگی هم نداریم، فرق هنرمند و کاسب هم همین است که هنرمند برای دل خودش کار می کند و سیاست مدار و کاسب برای مصلحت.
امروزه صحنه نمایش به تئاتر سلبریتی و شخصیت های معروف تبدیل شده است، تئاتری که به راحتی با چند چهره و چهارپایه، تماشاگری را که پول قابل توجهی داده را سرگرم میکند. من برای این کار بدون هیچ حمایتی به اندازه 8 سال در دکور، لباس و سایر قسمتها وقت گذاشتم، واقعا کم نذاشتم.
معتقدم این موضوع فقط به کردها مربوط نمیشود و صرفا به مفهوم جنگ برمیگردد؛ موضوعی انسانی و جهانی که خارج از کلیشه است و در هر جای دنیا، در هر سالی و هر حکومتی ممکن است اتفاق بیفتد، همه در آن شریک هستیم و دیده شدنش مهم است.
از سابقه کاریتان بگویید
«مرد شده» سومین کار اجرای عموم من است، در فضای دانشجویی کارهای زیادی انجام دادم، در جشنواره دانشجویی مناطق جنوب کشور چند جایزه گرفتم، چندین سریال و کار سینمایی انجام دادم. در تهران چندین بار کاندید شدم و چند لوح تقدیر گرفتم و یک سال داور بخش اساتید تئاتر دانشجویی بودم، مدتی از فضا دور بودم و در حال حاضر کارمند خانه هنرمندان هستم.
یکی از شبهای اجرا،آقایی با شمایل و لباس کردی به دیدن کار آمد، از یک جایی به بعد فقط گریه میکرد، بعد از کار با تک تک بچهها حرف زد و چندین دقیقه در آغوش من گریه کرد. گویا این آدم برادری به نام آزاد داشته که در جریان اتفاقات کوبانی بوده و شهید شده بود، دقیقا گویا برادر خودش را در کار ما میدیده است، این لحظه عجیب و نابی برای ما بود که انگار انرژی و روح آن شهید در کار ما اثر گذاشته است.
حرف پایانی..
اصولا آدمی نیستم که شکوه کنم، به نظرم آدمها جایی هستند که به همان اندازه برایش تلاش کردهاند، درست است که عوامل بیرونی بسیار تاثیر دارد اما این موضوع دلیل بر کمکاری ما نمیشود، همواره باید تلاش کنیم تا نقصها و برخورد بد مسئولان و هنرمندان را جبران کنیم. ما کمی ناامیدیم از کمکهایی که قرار است به ما شود و یاد گرفتیم که خودمان راه خودمان را به سمت خودمان باز کنیم.
متاسفانه امروز یکی از مشکلات ما چه بسا کارهایی که همیشه در شعارها مقدس و ارزشمند هستند ولی در عمل تبدیل میشود به چند روابط و کار بیکیفیت و صرفا تبلیغاتی. تئاتریها در مقایسه با سینما، جامعه مهجوری هستند اما در سینما به دلیل جابجایی پول ماجرا فرق می کند.
انتهای پیام/