نمایشگاه کتاب معمولا زمانی است که نویسندهها آثارشان را به اصطلاح رو میکنند و مشخص میشود در طول سال چه کردهاند، شما امسال چند کتاب را به ناشر سپردهاید؟
پنج کتاب دارم که دو تای از آنها در حال چاپ است.اما سه کتاب آمادهام متعلق به نشر قطره است که امسال در نمایشگاه کتاب حضور ندارد و کتابهایم با اینکه چاپ اولشان است فقط در کتابفروشیها عرضه میشوند؛ شیدا و صوفی، برخورد نزدیک از نوع آخر و بانو و مرد مرده.نشر قطره در اینستاگرامش توضیح داده در جهت حمایت از کتابفروشیها در نمایشگاه شرکت نکرده اما به نظرم این کار وقتی تاثیرگذار بود که چند انتشاراتی مهم نیز این کار را بکنند چون فقط یک انتشاراتی چنین کاری را انجام بدهد به نظرم تاثیری به حال کتابفروشها نخواهد داشت.
کتابهای شما معمولا در تیراژ بالا و در چاپهای متعدد منتشر میشود، در شرایطی که تیراژ کتابها خیلی پایین آمده است، وضع تیراژ آثار شما چگونه است؟
وضعیت تیراژ که خیلی اسفبار است.یکی از کتابهایی که نویسنده و ناشرش خبرسازی کردند که سال گذشته به چاپ پنجاهم رسیده بعد مشخص شد در هر نوبت چاپ فقط 50 جلد منتشر میکرده.برای خبرسازی و تبلیغات از چنین روشهای کاذبی هم استفاده میکردند.زمانی که خودم انتشاراتی داشتم ما پایین 5000 جلد اصلا کتاب منتشر نمیکردیم.هر یکی از پخشکنندگان کتاب باعث شد انتشاراتیام تعطیل شود.الان دخترم میگوید دوباره فعالش کنیم اما به او توضیح میدهم توزیع کنندگان کتاب به ما چک خواهند داد، چکهایی که پولی داخل آنها نیست و ما ورشکست خواهیم شد !
رمانهایی که نوشتهاید کوتاه هستند یا داستان بلند؟
داستان بلند ! هر کدامشان حدود 450 صفحه هستند. شیدا و صوفی، او یک زن است، معلم پیانو، پستچی و کوتاه کردن موی مرده، رمانهای قطوری هستند که نوشتهام.
شنیدهام پستچی به چاپ پانزدهم رسیده است،جالب است مردم هنوز این رمان را میخوانند...
برای پستچی و شیدا و صوفی من ضربه بزرگی خوردم.یکی از سایتهایی که کتابها را منتشر میکند، بعد از این که این آثار را در اینستاگرامم دید و متوجه شد مردم از آنها استقبال میکنند با من تماس گرفت و در ازای دادن پولی حدود سهمیلیون تومان این کتابها را منتشر کرد ! اداره پست ، به من پیشنهاد داد رمان پستچی را به مبلغ 40 میلیون تومان به آنها بدهم اما قبول نکردم اما ایکاش اینکار را میکردم حداقل میتوانستم با پولش برای دخترم یک ماشین بخرم! چند وقت پیش، مسئول نشر قطره بالاخره آن سایت را مجبور کرد رمانهایم را از روی سایتش بردارد.آن زمان که با آن سایت قرارداد بستم از دنیای مجازی اطلاع چندانی نداشتم و فکر میکردم بهتر است با مبلغی ناچیز رمانم را در اختیار سایتها قرار دهم.
شما یکی از نویسندگان پرکار هستید. انگار ذهنتان مدام در حال تولید کلمه و محتواست؟
بله! همه زندگیام شده نوشتن. تمام وقتم را صرف نوشتن میکنم.اما واقعیت این است در کشور ما هیچ کس نمیتواند با تولید کلمه و ادبیات، پول خوبی دربیاورد.همه وقتم در خانه سپری میشود، نه دانشگاه میروم و نه در سالنهای تئاتر پیدایم میکنید الان شغل تمام وقتم نویسندگی شده است.
میگویند ذهن مانند ماهیچه است، وقتی مدتی وادار به تمرینش کنی، قوی میشود همانگونه که ماهیچه با ورزش قوی میشود، ذهن شما هم بعد از این سالها الان دیگر ورزیده شده و مدام در حال خلق کردن است
من سال 94 به واسطه دخترم در اینستاگرام صفحهای باز کرده و آنجا شروع به نوشتن داستان کردم و روز به روز به فالوئرها و دنبالکنندههایم افزوده شد.
تا قبل سال 94 برای تدریس به دانشگاه دعوت میشدم، کارگردانها و تهیهکنندهها از من میخواستند برایشان فیلمنامه بنویسم، با مجلات مختلف همکاری میکردم در تئاتر بسیار فعال بودم، برای داوری دعوتم میکردند اما بعد از موفقیت پستچی همه اینها از من گرفته شد و هیچکس دیگر مرا دعوت به کار نکرد ...
خب بهتر! الان دیگر حرفهتان مشخص شده و فقط مینویسید.
بله! اما ایا خبر دارید از راه نوشتن و تولید کلمه پول درآوردن چقدر دشوار است؟ مگر ناشران چقدر پول میدهند یا سالی چند بار میدهند؟
شاید سرنوشتتان این است که فقط نویسنده باشید؟
نمیدانم شاید ! چند بار رفتم حرم امام رضا (ع) و لای قرآن را باز کردم و سوره ابراهیم آیات 22 و 23 آمد که مضمون آن این است که کلمه نیکو مانند درخت نیکوست که هر سال به اذن خداوند میوه میدهد و کلمه غیرنیکو مانند بذری است که باد آن را میبرد و هرگز ثمرهای نخواهد داد.همیشه به این فکر میکنم که شاید واقعا باید بنویسم و زندگیام را وقف نوشتن کنم.
برای اقتباس سینمایی از پستچی پیشنهادی نداشتید؟
خانم انسیه شاهحسینی دوست داشت از روی آن فیلم بسازد اما به مرحله نهایی نرسید.این کتاب در انگلیس هم منتشر شد و حتی نامزد کتاب سال این کشور هم شد اما چون حامی مناسبی نداشتم برنده نشد.یکی از کارگردانان ایرانی مقیم خارج پیشنهاد داد شیدا و صوفی را در ترکیه اقتباس تلویزیونی کند و سریالش را بسازد اما موافقت نکردم.
نظرتان درباره رولینگ نویسنده هریپاتر چیست؟ نویسندهای که اکنون یکی از میلیاردهای دنیاست
رولینگ زنی خلاق با پشتکار بسیار زیاد است. اما اگر پشتوانههای سیاسیاش نبود و فیلمهای هریپاتر از روی آثار او ساخته نمیشد هرگز میلیاردر نمیشد!
رولینگ افسرده و مدتها در بیمارستان بستری بود و همسرش با یک بچه او را رها کرده و رفته بود. او بسختی زندگی میکرد اما نوشتن باعث شد زندگیاش بشدت تغییر کند.
آن دوره بله اما رولینگ از زمانی به شهرت و پول رسید که فیلمهای هریپاتر ساخته شد. فیلمها باعث شد تا مردم برای خرید کتابهای او از صبح زود پشت در کتابفروشیها صف ببندند.رولینگ از برخی سیاستمداران دفاع کرد و نسبت به مسائل خاورمیانه واکنش نشان داد و همینها باعث شد تا سیاستمداران خاصی بخصوص یهودیها و اسرائیلیها از او حمایت کنند.او بارها گفته که کتابهای هریپاتر را بر اساس افسانههای کتابهای یهودی( کابالا) نوشته است و همین برای اسرائیل کفایت میکند و گرنه خیلی نویسندههای قویتر و خلاقتر از رولینگ در دنیا وجود دارند که بیپول و بدبخت زندگی میکنند.به قول مارکز همه نویسندهها میتوانند پولدار شوند اما فقط نویسندههایی میلیاردر میشوند که درگیر سیاست شده و از سیاستهای خاصی حمایت کنند مثل بورخس.
وقتی پستچی را نوشتم و منتشر شد، شبکههایی مانند من وتو به من حمله کردند و گفتند که این نویسنده ماهی صد میلیون از سپاه پول میگیرد که دخترهای ایرانی را تشویق کند و با سپاهیها ازدواج کنند! دروغ و شایعه تاکجا ؟ چون من به هیچ جناح سیاسی وابسته نیستم و نویسندهای مستقل هستم.باور کنید هیچ نویسنده بااستعدادی هر چند خوب هم بنویسد میلیاردر نمیشود.مایو آنجلو، شاعری فوقالعاده است اما اگر بازیگران معروف کتابهایش را تبلیغ نکنند این زن نمیتواند از پس مخارجاش زندگیاش برآید.من راه مستقل بودن و برای مردم نوشتن را انتخاب کردم. چشمم را روی پول زیاد بستم اما از این که مردم از آثارم استقبال میکنند بسیار خوشحالم و با قدرت به پیش میروم و مینویسم.
منبع: جام جم
انتهای پیام/