رنسانس زلزلهای که تمدن قرون وسطایی غرب را نابود کرد
رنسانس همان زلزله ای بود که تمدن قرون وسطایی غرب را نابود کرد و انسان غربی با وضعیتی مواجه شد که هرآنچه تا کنون عقاید و اعتقاداتش را بر آن بنا کرده؛ فروریخت. انسان غربی بناهای مجللی را که تا پیش از آن زندگی خود را با آن تطبیق میداد، ویران دید. بنای مجللی که در ذهن او ایجاد کرده بودند؛ در حقیقت، آئینی شرکآلود بود که باطن طاغوتی تئوسانتریکش را ظاهری شبهدینی در برگرفته بود(1).
همزمانی ویرانگری رنسانس و بسته شدن نطفه مدرنیته با شاکلهای از اومانیسم
اما همزمان با ویرانگری که رنسانس در اعتقادات انسان غربی به وجود آورد؛ نطفه مدرنیته در ذهن بشر غربی با شاکلهای از اومانیسم و دنیاگرایی و رویگردانی از اندک سرمایههای میراث معنوی مسیحیت و رسوم مشرکانه یونان و روم باستان از یک سو و غارت منابع و امکانات و ثروت های سرخ پوستان آمریکای جنوبی و شمالی و دزدیدن و به بردگی گرفتن سیاه پوستان آفریقایی و تلاش سودجویانه به منظور تجارت توأم با خدعه و نیرنگ با ملل مشرق زمین بسته شد.(2)
درواقع انسان غربی پس از رنسانس به بازسازی ویرانههای خود با کنار گذاشتن مسیحیت پرداخت و این شرایط به طول انجامید تا اینکه او که در حال شناسایی ماهیت جدید خود بود با پدیده ای به نام "روشنگری" روبرو شد.
بازیگران عصر روشنگری، پایان دهندگان سیطره علمی کلیسا و روحانیون مسیحی
تا سده ی هجدهم دانش غربیون در مورد هستیشناسی، انسان شناسی وحتی مسائل پیرامون طبیعت، جامعه و تکلیف و سرنوشت انسان، حاصل از همان ویرانههای باقی مانده از قرون وسطی بود. اما پس از قرن هجدهم و ظهور عصر روشنگری، روشنگری با روند خاصی که در مبارزه با سنت به خود گرفت خط بطلانی بر انگارههای کهنه قرون وسطی کشید. با این که بسیاری از متفکرین و اندیشمندان این دوره معتقد به وجود خدا و یا دست کم یک موجود الهی بودند. اما در آثار بسیاری از این متفکرین نشانههایی از به سخره گرفتن آموزههای مسیحیت دیده میشود. در واقع باید بازیگران عصر روشنگری را پایاندهندگانی بر سیطره علمی کلیسا و روحانیون دانست.
عصر روشنگری و تحولات علوم اجتماعی و طبیعی
در علوم طبیعی دانشمندانی همچون نیوتن علم و مسائل علمی را در جایگاه جدیدی قرار دادند و تحولات بنیادینی در آن به وجود آوردند. و همانطور که علم طبیعتشناسی دچار تحولات گسترده ای شد علوم و تفکرات اجتماعی نیز بیبهره از این تحولات نماند. فلذا در حیطه علوم اجتماعی مانند علوم دیگر عدهای از اندیشمندان به طرح پرسش در مورد باورها، نهادها و روشهای قدیمی و بازخواست آنها پرداختند. بدین طریق مسائلی مثل نقش حکومت، نقش اشرافیت، قوانین و حقوق اقشار مختلف اجتماعی، مورد نقدهای بنیادینی قرار گرفت(3).
عصر روشنی یا عصر روشنگری؟
در باب وضعیت کلی این دوره تاثیرگذار از تاریخ غرب، باید اذعان به تاریکی و نابسامانی اوضاع داشت. چراکه غربیون خود در وصف عصر روشنگری، آن را پدیده ای بی شکل، دشوارفهم و مدام در حال تغییر بیان میکنند. ایمانوئل کانت یکی از مهمترین و تاثیرگذار ترین اندیشمندان این دوره در مقاله ای با عنوان «روشنگری چیست؟» می نویسد: «اگر کسی بپرسد: آیا ما اکنون در در عصری روشنی یافته زندگی میکنیم؟ پاسخ این است. نه بلکه در عصر روشنگری زندگی میکنیم.». با این حال در این میان روشنفکران فرانسوی زمانهی خود را «سده روشنایی» مینامیدند. اساسا به لحاظ جغرافیایی کانون روشنفکری را باید فرانسه دانست به شکلی که حتی زبان فرانسوی در این دوره تقریبا زبان همه اروپاییان فرهیخته است. هرچند که این جنبش پایگاههای مهمی نیز در بزرگترین دولت های اروپایی داشته است.(4)
دموکراسی، برابری و رهایی شعار روشنفکران عصر روشنگری
دموکراسی، برابری و رهایی شعارهایی است که؛ در این دوره روشنفکران را به خود مشغول کرده بود. در حالی که در جوامعی که همین آرمان ها و ارزش ها بر سرزبان روشنفکرانش می چرخید؛ مردم به شدت از فقر و بیسوادی رنج میبردند. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا تلاش روشنفکران این دوره در راستای انقلابی است در ذهن بشر یا گذاری است از نظام فئودالی به نظام سرمایه داری؟ در هر صورت آنچه که روشن است این است که حرکتهای این دوره تلاشی در جستجوی مدرنیته است. که در نتیجه ی این تلاشها اندیشه مدرن با همه ی خصیصه ها و ویژگی هایش در میانه ی سده هجدهم شکل گرفته و اروپا را درنوردید.
پینوشتها:
1.درباره غرب سده های میانه، شهریار زرشناس، خبرگزاری نسیم، تهران، 1394
2.مبانی نظری غرب مدرن، شهریار زرشناس، قم، معارف 1392
3.روش علم، محمد طبیبیان
4.روشنگری و تکوین علم اجتماعی،پیتر همیلتون، ترجمهمحمد نبوی، تهران، آگه،1386
منبع: تبیان
انتهای پیام/