به گزارش خبرنگار
حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ امروز دهم رجب مصادف با روز ولادت امام جواد(ع) و همچنین روز ولادت حضرت علی اصغر(ع) کودک شش ماه حادثه کربلاست. شاعران آیینی کشورمان درباره ولادت
حضرت علی اصغر(ع) اشعاری را سروده اند که می توانید این سرودهها را در اینجا بخوانید .
اشعار ولادت حضرت علی اصغر (ع)
مجتبی صمدی (شهاب)
انگارعالم باردیگرجان گرفته
شادی مجال غم ازاین وآن گرفته
ازابررحمت بازهم باران گرفته
سردارخوبیها سر وسامان گرفته
امشب شب رؤیائی این عالمین است
کوچکترین حیدر به دستان حسین است
چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد
طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد
نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد
آقا برای چندمین دفعه پدر شد
اجماع کلی بنی هاشم همین است
این طفل تمثال امیرالمؤمنین است
یک تکه الماس است بر دستان بابا
مانند یک رود است درآغوش دریا
آئینه میگردد به روی دست سقا
صف بسته قومی محضرش بهر تماشا
اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت:
ارباب درگوشش مسیحایی اذان گفت:
وقتش رسید آقا که نام او بگوید
با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید
این نکته باریکتر از مو بگوید
مستی کند با نام او یا هو بگوید
کوری چشم دشمنان حق منجلی شد
فرزند بچه شیر حق نامش علی شد
این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است
سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است
آقا و آقا زاده آقای عشق است
مهری به طومار و به عاشورای عشق است
هدیه به زهرا شیره جان رباب است
از نسل آب و تشنه لبهاش آب است
بند قماطش را زبالا آفریدند
مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند
محسن برای نسل زهرا آفریدند
هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند
ششماهه صد ساله کند طی مدارج
آری علی اصغر بود باب الحوائج
گهواره اش یک قبله سیّار باشد
کعبه به دورش حاجی هشیار باشد
سرباز راه حیدر کرار باشد
پس تیر معمولی برایش خار باشد
از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت
بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت
با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت
یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت
نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت
معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت
مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد
نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد
داغش به قاب سینه غم تصویر کرده
انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده
طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده
انگار نیزه در گلویش گیر کرده
آن سو به صورت مادری بیچاره میزد
این سو زحلقش خون چه بد فوّاره میزد
طفلک میان نعرهها لرزید وپرزد
براشک بابا لحظهای خندید و پرزد
برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد
با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد
تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد
در آن کشاکشها سر از پیکر جدا شد
اشعار ولادت حضرت علی اصغر (ع)
حسن لطفی
دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر
دوباره نغمه یِ داود میرسد امشب
دوباره زَمزَمه یِ رود میرسد امشب
دوباره از جگرِ کوه چشمه میجوشد
زِ کوچه هایِ مدینه کِرِشمه میجوشد
عصا به سینهی دریا کشیده راهی را
زِ شوق حضرت موسیٰ دویده راهی را
مسیح آمده تا خانهی مسیحایَش
کلیم سُجده کند بر قدومِ لیلایَش
خریده نوح به جانش هزار طوفان را
مگر نگاه کُنَد پیرِ مِی فروشان را
دوباره نوبتِ جام و سبو و ساغر شد
برای آمدنش انتظارها سر شد
شب است و خانهی زهرا عجب تماشایی است
زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است
از آسمان به زمین آفتاب آمده است
علیِ سوم ِعالی جناب آمده است
اگر چه طفل، ولی نه، پیرِ هر مست است
قسم به حضرت مولا امیرِ هر مست است
رسیده آینه دارِ امام عاشورا
رسیده حُسنِ خِتامِ قیامِ عاشورا
اگرچه غُنچهی پیچیده در قُمات است این
به لعلِ کوچکِ خود چشمه یِ حیات است این
دو طاق حُسن دو اَبرو دو تیغ آورده
برای بوسه یِ بابا عقیق آورده
برایِ حضرتِ ارباب دلبری دیگر
برای قافله سالار حیدری دیگر
فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست
قسم به او که علمدارِ کوچکِ باباست
گشود گیسوی او را جهان پُر از دِل کرد
کتابِ کربُبلا را حسین کامل کرد
به رویِ دوشِ عمو همچو آبشار علیست
رسیده است بگوید که ذوالفقارِ علیست
تبسمی زد و تا کبریا به وَجد آمد
از آن دو چشمِ خدایی خدا به وَجد آمد
عجب شبی است که روی علیست مهتابَش
رُباب گرمِ نگاهش رقیه بی تابش
هزار مرتبه عباس عزیز جان میگفت:
شبی که اکبرِ لیلا به او اذان میگفت:
فرشته بال به طاقِ دو اَبرویَش میزد
گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویَش میزد
به پیشِ دیده یِ زینب حسین زینب وار
گرفت بوسه زِ لبهایِ او هزاران بار
نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد
هوای خانهی ارباب کربلایی شد
دلش حسینیه بود و سَیَنجَلی میگفت:
نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی میگفت:
بهانه کرد دلش داغ آبها را باز
به چشمهای علی دید کربلا را باز
اگر چه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف
به رویِ دست عزیزش توان ندارد حیف
کنارِ خیمه رباب است و چشم در راه است
تمام هستی مادر شبیه یک آه است
به روی دست پدر بود و بال و پر میزد
لبان تاوَلی اش شعله بر جگر میزد
به زخمهای لبش خون تازه جاری بود
اگر غلط نکنم وقتِ نِی سواری بود
حسین دستِ غریبی به رویِ زانو زد
برای جُرعه یِ آبی به حرمله رو زد
صدایِ خنده و شور و سُرور و هِلهِله بود
بلندتر زِ همه خندههای حرمله بود
مسیرِ تیرِ سه شعبه به حَنجرش اُفتاد
به روی دست پدر وایِ من سَرَش اُفتاد
بخون کشید رُخَش را تمام گیسو را
که دوخت تیرِ سه شعبه گلو و بازو را
اشعار ولادت حضرت علی اصغر (ع)
سید رضامؤید
امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین
هم چو گردون اختری با جلوههای سرمدی
هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین
غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور
زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین
جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب
دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین
یاد مادر میکند زینب چو امشب بنگرد
خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین
خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش
ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین
پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش
یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین
گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح
نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین
هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است
احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین
در رگ و شریان او جاری بود خون خدا
از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین
عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش
از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین
تا شود گلهای سرخ کربلا را عندلیب
مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین
این پسر مُهر شهادتنامه انصار اوست
خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین
شاهد فردای عاشورا بود در دامنش
یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین
عرصه گاه حق و باطل، چون شود دشت بلا
بهر آنجا داوری را در بغل دارد حسین
موج خونش، چون کند تضمین فتحی جاودان
طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین
با زبان بی زبانی راز گوی خلقت است
یاور نوآوری را در بغل دارد حسین
تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست
بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین
آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند
کارساز دیگری را در بغل دارد حسین
ای «مؤید» هر چه خواهی نک از آن مولا بخواه
که امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
اشعار ولادت حضرت علی اصغر (ع)
وحید قاسمی
چشم یعقوب مسیل نیل است
کودکی در بغل راحیل است
میتوان خواند ز. پیشانی طفل.
چون مسیحا نفس انجیل است
آیهها میچکد از لعل لبش
گریه اش لحن خوش ترتیل است
بال فطرس شده گهوارهی او
سایه بانش پر جبرائیل است
علوی زادهای از نسل خلیل
این پسر کنیه اش اسماعیل است
خنده اش روح غزلهای بهار
خنده اش شعر پر از تمثیل است
عرشیان سر خوش آهنگ و طرب
تار و دف در کف اسرافیل است
ریسه آویخته از عرش به فرش
این هنرمندی میکائیل است
مات و مبهوت ملائک دیدند
خندهای بر لب عزرائیل است
رونقی داده به بازار شعف
حجرهی غصه و غم تعطیل است
صدقه میدهد امشب آقا
دست هر حور و ملک زنبیل است
چه صف طول و درازی دارند!
آخرین کس ته صف هابیل است
هاتفی گفت: به ارباب بهشت
پسرت مایهی فخر ایل است
وقت کوچ است، برو قافله دار
نفرات سفرت تکمیل است
اشعار ولادت حضرت علی اصغر (ع)
استاد سازگار
امین وحی عالم را خبر داد
که نخل سبز ثارالله بر داد
خدا امشب حسین بن علی را
دری بهتر زیک دریا گهر داد
الاای اختران تبریک تبریک
که حق شمس ولایت را قمر داد
الا یا فاطمه چشم تو روشن
خدا امشب حسینت را پسر داد
به صورت طفل نوزاد وبه معنا
مدال افتخاری بر پدر داد
حسین بن علی را یاور آمد
علی بن حسین دیگر آمد
****
بهشت عترت پیغمبر است این
گلش خوانم نه از گل بهتر است این
سزد اورا علی خوانند آری
که یک آئینه حسن از حیدر است این
مدال دوش سالار شهیدان
مه برج ولا را اختر است این
علی اصغرش خوانند، اما
ولایت را شهید اکبر است این
سپهر آرزو را ماه دادند
به ثارالله ثار الله دادند
****
یم ایثار را گوهر مبارک
سپهر عشق را اختر مبارک
علی دیگر از نسل ولایت
به اهل البیت پیغمبر مبارک
شفیع اکبری با نام اصغر
برای خلق در محشر مبارک
عروس حضرت خیرالبشر را
چنین ماه خدا منظر مبارک
به ثار الهیان گوئید امشب
که میلاد علی اصغر مبارک
به یک گل دامنت گردیده گلشن
عروس فاطمه چشم تو روشن
*****
چه کودک لیلۀ قدر است مویش
چه نوزادی که والشمس است رویش
تو گوئی از شب میلاد باشد
لب خشک وشهادت آرزویش
شفاعت، عشق، جانبازی، تبسم
نوشته بر سفیدی گلویش
بنازم قرص ماهی را که با خون
کند شمس ولایت شستشویش
تبسمهای شیرینش گواه است
که اورا تا خدا یک گام راه است
*****
زهی طفلی که از صبح ولادت
وجود اوست سر تا پا سعادت
عجب نبود اگر خورشید گردون
به خاکش آورد روی ارادت
گل لبخند ا. گوید که این طفل
شهادت را نداند جز سعادت
نگاهش کن تو گوئی آنکه دارد
به مهد ناز هم شو ق. شهادت
من واحسان ولطف و رحمت او
که اهلبیت را این است عادت
بزرگ وکوچک اینان جوادند
برای عالمی باب المرادند
*****
رخش آئینه حسن خدائی
جمالش آیت نورالهدائی
زهی طفلی که در هنگام شیری
امام خویش را باشد فدائی
نگردد تا جدا یکدم زجانان
کند جان از تنش میل جدائی
خواتین راست بر گردش کنیزی
سلاطین راس در کویش گدائی
به خون حنجر خود تا قیامت
کند از لوح دل ظلمت زدائی
زشیری اشک شوقش در دو عین است
نگاهش بر سر دوش حسین است
*****
شهادت عشق، ایمان زندۀ اوست
شرف عزت سیادت بندۀ اوست
حجازی ماه ویک کرببلا نور
به خورشید رخ تابندۀ اوست
فدای لعل لبهایش که تا حشر
تمام آبها شرمندۀ اوست
سر وجانم فدای طفل شیری
که ثارالله محو خندۀ اوست
حقیقت عاشق، ایما ن. سر فرازی
هماره تا ابد پایندۀ اوست
اگر چه بسته در قنداقه دستش
بود خلق جهانی پای بستش
****
به لب خنده به دل سوز وگدازش
ملائک عاشق راز ونیازش
نگاهش باعث لبخند عباس
امام پاکبازان سر فرازش
به دور مهد ناز او بگردید
که باشد کعبۀ دل مهد نازش
مناجات شب وصل حسین است
صدای گریههای دلنوازش
علی روئی که از آل محمد
برد دل با دو چشم نیم بازش
مبادا کودک شیرش بگویند
که پیران جهان محتاج اویند
****
من از نخل ولایت بر گرفتم
طریق آل پیغمبر گرفتم
از آن گردیده ام مست محبت
که از دست علی ساغر گرفتم
تولای علی وآل اورا
به یمن پاکی مادر گرفتم
بهشت وهر چه در آن است یکجا
زلبخند علی اصغر گرفتم
بیاد آن گل باغ شهادت
گلاب از دیدگانتر گرفتم
خریدار غم این خاندانم
غلام میثم این خاندانم
اشعار ولادت حضرت علی اصغر (ع)
سید رضا موید
من که قلب شکستهای دارم
دل در خون نشستهای دارم
رام هر کس نمیشود دل من
صید کرکس نمیشود دل من
دل خود را به غم محک زده ام
تا دم از صاحب فدک زده ام
خالق اکبر است یار دلم
با علی اصغر است کار دلم
آنکه سوز غمش جگر سوز است
روز میلاد او دل افروز است
لحظههای خوش بهاران است
شهر قرآن ستاره باران است
از زمین تا بهشت پل زده اند
دسته گل روی دسته گل زده اند
شهد رحمت به جام میریزند
دوستان را به کام میریزند
شاد باش ولادت اصغر
انبیاء و ارادت اصغر
پور زهرا که عشق سرمستش
علی دیگر است در دستش
باز قرآن کوچکی دارد
ناز پرورده کودکی دارد
کودکی را که هست در سُعدا
شاهد عشق سید الشهدا
گوهر اشک شوق سفت حسین
سجدهی شکر کرد و گفت: حسین
این پسر منتهای عشق من است
شاهد کربلای عشق من است
اینکه آئینهی علی باشد
شادی سینهی علی باشد
عکس و آئینه هر چه گویاتر
چونکه کوچکتر است زیباتر
جلوهی جزء و کل تماشائی است
غنچه در باغ گل تماشائی است
لوح خلقت به نام این اصغر
دُبّ اکبر غلام این اصغر
کودک ناز و در صلابت شیر
سینهی مادر از لبش پر شیر
در جبینش فروغ عصمت و عشق
گل یاس بلوغ عصمت و عشق
بزم عصمت از او عجب عالی است
جای زهرا در این میان خالی است
تا که با خنده در برش گیرد
بوسه از روی اصغرش گیرد
از حسین این کلام خوش باشد
هر چه یزدان مرا پسر بخشد
به علی بسکه عشق دارم من
نامشان را علی گذارم من
وین بود سومین علی او را
که بود یادگار عاشورا
هست بند قماط پابستش
رشتهی کائنات در دستش
بند قنداقه اش اگر بر پاست
کهکشان سپهر خوبیهاست
خون خون خداست در رگ او
رشتهی رحمت است هر رگ او
راه آزادی و شهامت را
که نگهبان بود امامت را
از دو ششماهه یافته است ثبات
مکتب از خونشان گرفته حیات
خون محسن شروع بسم الله...
خون اصغر ختامهی این راه
ای بهار امید ما اصغر
آیت اکبر خدا اصغر
اکبر استی، ولی به نام، اصغر
اصغری لیک در مقام، اکبر
علیای یاس لاله پوش حسین
طایر وسدره روی دوش حسین
گشته نائل ز. فیض حق جوشی
سر دوش پدر به سر دوشی
ای سلام نماز عشق حسین
روح راز و نیاز عشق حسین
کارهای خدائیت دادند
دست مشکل گشائیت دادند
ای اسیر تو هر نبی و، ولی
دستهای تو کوچک است، ولی
کارسازی چو کار ساز کند
عقدههای بزرگ باز کند
سینهها را جلا تو میبخشی
دردها را دوا تو میبخشی
نام تو رمز لالهی یاس است
عاشق تو نگاه عباس است
انتهای پیام/