متن این سروده زیبا را در ادامه میخوانید:
به روی بال پرستو رسیدهام اینجا
به روی دیده آهو رسیدهام اینجا
به مرغهای مهاجر شبی وطن دادی
درخت باغچه را حس نو شدن دادی
به پا برهنه ترینها پناه بخشیدی
به ما به گوشه چشمی نگاه بخشیدی
چه خاطرات قشنگی از آن زمان باقی است
تُن و طنین صدایت به گوش مان باقی است
به گفتمان دو چشمان تو، عمل کردیم
که لحظههای صمیمانه را بغل کردیم
چقدر وقت دعا دستها کبوتر بود
چقدر عکس تو در ماه دیدنیتر بود
دوباره سرخوشم از خاطرات شیرینت
و چشم دوخته بر خوشههای پروینت
به باز خوانیِ چشمت نشستهام مولا!
تو را ورق زدهام ای صحیفه دریا!
تو کارنامه مایی درست میگویم؟
شناسنامه مایی درست میگویم؟
مرا به نام خمینی به هم نشان دادند
مرا به کاسه سر، آه! آب و نان دادند
پس از عبور شب اینجا رسیدهام با تو
به رغم در به دریها رسیدهام با تو
شبیه آب که از مغز سنگ میگذرد
به رودخانه و دریا رسیدهام با تو
میان این همه گلهای سرخ و بیکینه
میان مردمی از جنس آب و آیینه
برادرانه به یک راه روشنی هستیم
اگرچه گاه تنی گاه نا تنی هستیم
اگرچه خاطره تلخ هم ندارم کم
همیشه تلخی اش از روز روزگارم کم
دو رودخانه که سرچشمه مان همیشه یکی است
دو شاخه ایم که در اصل بیخ و ریشه یکی است
دو رودخانه که سرچشمه شان یکی باشد
درختهای کهن ریشه شان یکی باشد
زدم به کودک خود حرف از انقلاب شما
و بعد دیکته گفتم از آن کتاب شما
انتهای پیام/