سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

تفسیرآیات176-180 سوره آل عمران

خواندن معنا و تفسير آيات قرآن كريم، به فهم درست آن و عملی كردن دستورات الهی در زندگی‌مان كمک می‌كند.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سرتاسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی‌ و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجزه الهی را برای شما آماده می‌كنيم.

سوره آل عمران سومین سوره قرآن کریم است که 200 آیه دارد. عمران نام سه نفر از اشخاص مشهور بوده است: نام پدر حضرت موسی (ع)، پدر حضرت مریم (ع) و پدر حضرت علی (ع )که بیشتر به ابوطالب مشهور بوده است. ولی در این سوره بیشتر منظور از آل عمران پدر حضرت مریم و همسرش و حضرت مریم (ع) وحضرت عیسی (ع) است. این کلمه دو بار در این سوره به کار رفته است.

سوره آل عمران یادآور طبقات و رده هایی از انسان ها است که خداوند متعال آنها را از میان جامعه بشری گزینش و انتخاب کرده است و اینان عبارتند از: آدم نوح آل ابراهیم و آل عمران. در این سوره مطالب زیادی از جمله: ماجرای جنگ احد، مطالب فراوانی راجع به جهاد، مباهله، دعوت یهود به اسلام، امر به صبر و پایداری، بیان فضیلت شهدا و چند دعای زیبا آمده است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

وَلَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
و كسانى كه در كفر مى ‏كوشند تو را اندوهگين نسازند كه آنان هرگز به خدا هيچ زيانى نمى ‏رسانند خداوند مى‏ خواهد در آخرت براى آنان بهره‏ اى قرار ندهد و براى ايشان عذابى بزرگ است (۱۷۶)

إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
در حقيقت كسانى كه كفر را به [بهاى] ايمان خريدند هرگز به خداوند هيچ زيانى نخواهند رسانيد و براى آنان عذابى دردناك است (۱۷۷)

وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ
و البته نبايد كسانى كه كافر شده‏ اند تصور كنند اينكه به ايشان مهلت مى‏ دهيم براى آنان نيكوست ما فقط به ايشان مهلت مى‏ دهيم تا بر گناه [خود] بيفزايند و [آنگاه] عذابى خفت ‏آور خواهند داشت (۱۷۸)

مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ
خدا بر آن نيست كه مؤمنان را به اين [حالى] كه شما بر آن هستيد واگذارد تا آنكه پليد را از پاك جدا كند و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب آگاه گرداند ولى خدا از ميان فرستادگانش هر كه را بخواهد برمى‏ گزيند پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و اگر بگرويد و پرهيزگارى كنيد براى شما پاداشى بزرگ خواهد بود (۱۷۹)

وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ
و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده بخل مى ‏ورزند هرگز تصور نكنند كه آن [بخل] براى آنان خوب است بلكه برايشان بد است به زودى آنچه كه به آن بخل ورزيده‏ اند روز قيامت طوق گردنشان مى ‏شود ميراث آسمانها و زمين از آن خداست و خدا به آنچه مى ‏كنيد آگاه است (۱۸۰)

بيان آيات
اين آيات با آيات قبلى كه درباره جنگ احد نازل شده بود ارتباط دارد و كانه همه آنها و مخصوصا چهار آيه اولش جزء همان آيات و تتمه آنها است چون مهم ترين مطلبى كه در اين آيات به چشم مى خورد مساله ابتلا و امتحان الهى بر بندگان است و بنابر اين آيات مورد بحث به منزله پايان و نتيجه گيرى از آيات احد است و اين معنا را بيان مى كند كه سنت ابتلا و امتحان سنتى است كه خواه نا خواه جارى مى شود هيچ فردى از افراد بشر نمى تواند از آن بگريزد (نه كافر و نه مؤمن ) پس خداى سبحان هر دو طايفه را مبتلا مى كند تا آنچه در باطن اين دو طايفه است بيرون بريزد و كافر براى آتش خالص شود و در بين مؤمنين هم خبيث از طيب جدا گردد.

 

 


گر جمله كائنات كافر گردند بر دامن كبرياش ننشيند گرد
و لا يحزنك الّذين يسارعون فى الكفر...
اين آيه شريفه با بيان حقيقت امر خاطر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را تسليت مى دهد تا اندوهش را بر طرف سازد چون هر فرد با ايمان از اينكه انسانهائى به سوى كفر مسابقه بگذارند و بر خاموش ساختن نور خدا دست بدست هم دهند و احيانا به حسب ظاهر غالب هم بشوند اندوهناك مى گردد چون غلبه كفار بر مؤمنين كانه غلبه بر خداى سبحان و اراده او است اراده اى كه تعلق گرفته است بر اعلاى كلمه حق و اينكه همواره حق را بر باطل چيره سازد ليكن همين فرد با ايمان اگر در مساله امتحان عمومى تدبر كند يقين مى كند به اينكه همواره خدا غالب است و اينكه خلايق همه در راهند يعنى راه رسيدن به هدف نهائى و خداى تعالى همه را رو بدان سو به راه انداخته تا زمينه براى هدايت تكوينى و تشريعى به سوى آن هدف و غايت فراهم شود كافر به وسيله اشباع شدن از عافيت و نعمت و قدرت كه همان استدراج و مكر خدائى است به سوى هدفش متوجه شود يعنى به آخرين نقطه اى كه مى تواند از طغيان و معصيت دست يابد برسد و مؤمن هم پيوسته به وسيله محك امتحان آزموده شود تا ايمان باطنيش اگر مشوب و ناخالص است خالص ‍ و خالص تر شود تا بكلى خالص براى خدا گردد و يا شرك باطنيش اگر مشوب و ناخالص است خالص و خالص تر شود تا بكلى از ايمان خالى شود و به آن مرحله از سقوط برسد كه اولياى طاغوت و امامان كفر رسيدند.


پس معناى آيه اين است كه رفتار كسانى كه به سوى كفر سرعت مى گيرند و سرعتشان را روز بروز بيشتر مى كنند تو را غمگين نسازد چون اندوه تو جز براى اين نيست كه مى پندارى اين كفار دارند با كفر خود به خدا ضرر مى رسانند و حال آنكه اينطور نيست آنها به خداى تعالى هيچ ضررى نمى رسانند چون خودشان مسخر خدايند اين خدا است كه آنان را در سير زندگيشان به راهى انداخته كه در آخر راه چيزى براى آخرتشان باقى نماند (و آخر راهشان همان آخرين حد كفرشان است ) و براى آخرتشان تنها عذابى دردناك باشد پس اينكه فرمود:(لا يحزنك...) امرى است ارشادى و جمله : (انهم...) تعليلى است براى نهى (لا يحزنك...) و جمله : (يريد اللّه...) بيان و تعليلى است براى جمله (لن يضروا اللّه ).
خداى تعالى بعد از آن بيان اين معنا را خاطر نشان مى سازد كه اين تنها مسارعين در كفر نيستند كه به خدا ضرر نمى رسانند بلكه اگر جن و انس كافر شوند بر دامن كبريائى او گردى نمى نشيند و اين از باب بيان (كل ) بعد از بيان (جزء) است كه مى تواند هم نهى (لايحزنك )با آن تعليل شود و هم علت آن نهى يعنى جمله : (انهم لن يضروا...) براى اينكه با بيان اعم مطلب اخص هم تعليل مى شود و معنا چنين مى شود: اگر گفتيم اين مسارعين در كفر هيچ ضررى به خداى تعالى نمى زنند براى اين بود كه تمامى كافران عالم به او ضرر نمى زنند.


و لا يحسبن الّذين كفروا...
بعد از آنكه رسول گرامى خود را تسلاى خاطر داد و در باب مسارعت كفار در كفرشان دلخوش ساخت و فرمود: اين مسارعتشان در كفر در حقيقت چوب خدا است و تسخيرى الهى است او است كه كفار نامبرده را به سوئى مى راند كه در آخر خط حظى و بهره اى در آخرت برايشان نماند آنگاه در اين آيه وجهه كلام را متوجه خود كفار نموده و فرمود:زنهار كه از وضع حاضر خود خوشحال نباشند كه وضع موجودشان املا و مهلت خدائى است كه كارشان را به استدراج و تاءخير مى كشاند و باعث بيشتر شدن گناهشان مى گردد: كه دنبال آن عذاب مهينى است عذابى كه جز خوارى با آن نيست و همه اينها به مقتضاى سنت تكميل است (كه بيانش گذشت ).


ما كان اللّه ليذر المؤمنين...
سپس وجهه گفتار را به سوى مؤمنين نموده و بيان مى كند كه سنت ابتلا در آنان هم جارى است تا آنها نيز به كمال خاص خود برسند و در نتيجه مؤمن خالص از مؤمن غير خالص و خبيث از طيب جدا و متمايز گردد.
و چون ممكن بود كسى تو هم كند كه طريق ديگرى هم براى جدا سازى خبيث از طيب هست و آن اين است كه خداى تعالى به مؤمنين اعلام كند كه چه كسانى خبيثند كه اگر چنين كند ديگر مؤمنين به خاطر نا مشخص بودن خبيث ها و بيمار دلان و اختلاط مؤمنين با آنها اينقدر دچار دردسر و بلا و محنت نمى شوند و چرا خداى تعالى چنين نكرد؟ براى دفع اين توهم فرمود: علم غيب چيزى نيست كه خداى تعالى همه مؤمنين را بر آن آگاه سازد بلكه خاص خود او است و بجز برگزيدگان از رسولانش كسى را از آن بهره اى نيست و اما نامبردگان را چه بسا به وسيله وحى آگاه بسازد و اين است كه مى فرمايد: (و ما كان اللّه ليطلعكم على الغيب ولكنّ اللّه يجتبى من رسله من يشاء).

 

 


از آزمايش و ابتلا جهت تكميل نفوس مفرى نيست
آنگاه اين معنا را تذكر مى دهد كه از آنجائى كه هيچ گريزى از سنت ابتلا نيست بايد به خدا و رسولش ايمان آوريد تا در راه پاكان قرار گيريد نه در طريق خبيث ها چيزى كه هست ايمان به تنهائى (در ادامه زندگى پاك و سعادتمند و بدنبالش تماميت اجر) كافى نيست بلكه عمل صالح لازم دارد تا آن ايمان را به سوى خدا بالا ببرد و پاكى آنرا حفظ كند و بدين جهت بود كه اول فرمود: (فامنوا باللّه و رسله ) و سپس فرمود: (و ان تومنوا و تتقوا فلكم اجر عظيم )پس از آيه مورد بحث چند نكته روشن گرديد اول اينكه مساله تكميل نفوس و رساندن هر نفسى بغايت و مقصدش (كه يا سعادت است و يا شقاوت ) از مسائلى است كه هيچ گريزى از آن نيست دوم اينكه پاكى و نا پاكى طهارت و خباثت انسان در عين اينكه منسوب به ذات اشخاص است داير مدار ايمان و كفر نيز هست كه دو امر اختيارى براى انسانها است و اين خود از لطائف حقايق قرآنى است كه بسيارى از اسرار توحيد از آن منشعب مى شود و اين لطيفه از آيه زير نيز استفاده مى شود كه مى فرمايد: (و لكلّ وجهة هو مولّيها فاستبقوا الخيرات )
چون اگر اين آيه را با آيه : (و لكن ليبلوكم فى ما آتيكم فاستبقوا الخيرات ) روى هم مورد دقت قرار دهيم اين معنا را مى فهميم كه اولا همانطور كه گفتيم مساله تكميل نفوس و رساندن هر نفسى به غايت و مقصدش امرى حتمى است چون مى فرمايد: (و براى هر انسانى هدفى است كه خواه نا خواه بدان سو در حركت مى افتد) و ثانيا اينكه پاكى و ناپاكى در عين حال كه سرنوشت حتمى افراد و منسوب به ذات آنان است آنچنان هم نيست كه افراد در انتخاب يكى از آن دو اختيارى نداشته و به اجبار به يكى از آن دو راه بيفتند نه بلكه در عين حال انتخاب پاك بودن و ناپاك بودن به دست خود انسانها است چون در دو آيه نامبرده مردم را دعوت مى كند به اينكه در خيرات پيشى بگيرند و ما ان شاءاللّه بحث مفصل اين معنا را در تفسير آيه : (ليميز اللّه الخبيث من الطيب و يجعل الخبيث بعضه على بعض...) خواهيم آورد.


نكته سومى كه از آيه مورد بحث استفاده مى شود اين است كه ايمان به خدا و پيامبران او ماده پاكى زندگى است كه همان پاكى ذات است و اما رسيدن به اجر مربوط به تقوا و وابسته به عمل صالح است و به همين جهت است كه خداى تعالى اول داستان متمايز شدن طيب از خبيث را ذكر مى كند آنگاه به عنوان نتيجه مساله ايمان به خدا و رسولان او را مى آورد و چون به مساله اجر مى رسد تقوا را بر ايمان اضافه نموده و مى فرمايد: (و ان تومنوا و تتقوا فلكم اجر عظيم ) با در نظر گرفتن اين بيان است كه وقتى آيه شريفه : (من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون )را مى خوانيم به روشنى مى فهميم كه احياى نامبرده ثمره ايمان و متفرع بر آن است جزا و اجر نيز ثمره عمل صالح و متفرع بر آن است پس ايمان به خدا و پيامبران او روح حيات طيبه است و اما بقاى ايمان تا زمانى كه آثارش بر آن مترتب شود احتياج به عمل صالح دارد هم چنانكه حيات طيبه در پيدا شدن و تحققش محتاج به روح حيوانى است ولى بقايش محتاج به اين است كه قوا و اعضاى بدنى به كار گرفته شود چون اگر آنها را به كار نگيرند و استعمال نكنند هم خود باطل مى شوند و هم ريشه و منشاءشان يعنى اصل حياتشان باطل مى گردد.
اين را هم بگوئيم كه در آيه شريفه مورد بحث لفظ جلاله (اللّه ) چهار بار تكرار شده و معلوم است كه غير از نوبت اول از باب (آوردن اسم ظاهر در جاى ضمير) است يعنى در سه نوبت اءخير مى توانست به آوردن ضمير اكتفا نموده و بفرمايد: (و ما كان ليطلعكم )، (و لكنه يجتبى)، (فامنوا به ) ولى اينطور نفرمود بلكه در تمامى اين سه مورد نيز كلمه (اللّه ) را تكرار كرد و اين براى آن بوده كه در امورى كه در آن امور جز خداى تعالى متصف به الوهيت نمى شود از قبيل مساله : (امتحان )، (اطلاع بر غيب )، (اجتبا و برگزيدن رسل ) و (شايستگى اينكه خلق به او ايمان بياورند نام خدا را برده باشد و مردم را در اين گونه امور بياد خدا بيندازد) وهشدار به بخيلان، كه اموال خود را انفاق نمى كنند و ملامت و مذمت آنها

 


و لايحسبن الّذين يبخلون بما آتيهم اللّه من فضله...
در دو آيه قبل مساله املا (ميدان دادن به كفار) را خاطر نشان كرد و از آنجائى كه حالت افراد بخيل كه مال خود را در راه خدا انفاق نمى كنند شبيه به حالت كفار بود چون بخيل هم مانند كفار به جمع مال افتخار مى كند لذا كلام در آنان را عطف كرد به كلامى كه در دو آيه قبل در مورد كفار داشت و خاطر نشان ساخت كه اين بخل هم مثل آن املا درد بى درمان بخيل استو اگر از (مال ) تعبير كرد به (ما آتيهم اللّه من فضله ) براى اين بود كه به وجهى اشاره كرده باشد به ملامت و مذمت بخيلان (و فهمانده باشد كه اين طايفه آنقدر فرومايه اند كه مال را با اينكه صاحبش خدا است در راه خود خدا انفاق نمى كنند) و اينكه دنبالش ‍ فرمود: (سيطوقون...) خواست تا شر بودن بخل را تعليل كند و ظاهرا جمله : (و لله ميراث السموات...) حال باشد از كلمه (يوم القيمه ) و همچنين جمله : (و اللّه بما تعملون خبير).البته احتمال بعيدى هم دارد كه جمله (ولله ميراث السّموات...) حال باشد از فاعل در جمله :(يبخلون...) و جمله : (و اللّه بما تعملون خبير) نيز حال از آن باشد و يا جمله اى از نو بوده باشد كه در اين صورت معنا چنين مى شود: بخل مى ورزند در حالى كه ميراث آسمانها و زمين از آن خدا است و در حالى كه خدا بدانچه شما مى كنيد با خبر است.


بحث روايتى (آيا مرگ براى كافر خير است ؟)
در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام ) روايت آورده كه شخصى از آن جناب در باره كافر پرسيد كه آيا مرگ براى او خير است يا حيات ؟ فرمود:مرگ هم براى مؤمن خير است و هم براى كافر براى اينكه خداى تعالى مى فرمايد: (ما عنداللّه خير للابرار آنچه نزد خدا است براى نيكان خير است ). و نيز مى فرمايد: (لا يحسبن الّذين كفروا انما نملى لهم خير...) كه به حكم آيه اول هر چه خدا براى ابرار مقدر كند خوب است (چه مرگ و چه حيات ) و به حكم آيه دوم زندگى دنيا به سود كافر نيست و قهرا مرگ برايش بهتر است.
مؤ لف قدس سره : ليكن استدلالى كه در اين روايت آمده با مذاق ائمه اهل بيت عليهم السلام آنطور كه بايد سازگار نيست زيرا در مذاق آن حضرات ابرار طايفه خاصى از مؤمنين اند و از نظر آنان همه مؤمنين ابرار نيستند مگر اينكه بگوئيم منظور امام باقر (عليه السلام ) از كلمه ابرار همه مؤمنين است بدان جهت كه هر مؤمنى سهمى از بر را دارا است و اين معنا در الدرالمنثور از ابن مسعود نيز روايت شده است.

انتهای پیام/

برچسب ها: تفسیر ، سوره ، آیات ، آل عمران
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.