سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

بیست و هفتم محرم؛ محرومیت دشمنان امام حسین (ع) از آب

خولی‌ بن‌ یزید اصبحی در شیزر و کفر طاب از آب محروم شد.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛در جغرافیای تاریخی کشور‌های اسلامی آمده است:معرة نعمان در جنوب غربی حلب واقع شده است. دیواری سنگی داشته است که گویند طلسم ضد عقرب است. مسجد جامع شهر سیزده در داشته است. آرامگاه یوشع‌بن‌نون در آنجاست، اما آرامگاه یوشع در نابلُس است. مردم معره نعمان برخلاف قنسرین، در‌های شهر را به روی کاروان گشودند و از آنان استقبال کردند و آذوقه و آب و غذای آنان را تأمین کردند. قاتلان و حاملان و سربازان، شب را با آرامش در این شهر گذراندند. معره نعمان بین حمص و حماء واقع است؛ بنابراین گزارش، در شهر شیزر که نزدیک معره نعمان است، چاه و دولاب‌ها بوده است و نهر بزرگ عاصی از آن حدود می‌گذرد. کاروان اسیران صبح زود به این شهر رسیدند. پیرمردی سالخورده سر امام را دید و شناخت و گفت:ای مردم، این سر فرزند مصطفی و پسر علی مرتضی و جگر گوشه فاطمه زهراست. مردم آن‌ها را راه ندادند و هم‌پیمان شدند که به آن‌ها آذوقه ندهند. خولی‌بن‌یزید اصبحی تقاضای آب کرد و آنان گفتند شما امام حسین (ع) را با لب تشنه شهید کردید، هرگز سیرابتان نمی‌کنیم.

در شهر کفرطاب رودخانه عاصی یا اورونتِس جاری است. شهر دارای حصار بود. خولی کنار حصار ایستاد و از مردم این شهر نیز آب طلب کرد. پاسخ مردم این بود که قطره‌ای آبتان نمی‌دهیم. شما امام حسین (ع) و یارانش را از آب محروم کردید.

در آستانه شهر سیبور، سر‌ها را بر نیزه کردند. در این هنگام پیرمردی که عثمان‌بن‌عفّان را دیده بود، با دیدن سر، امام را شناخت. مردم را جمع کرد و گفت:این سر حسین‌بن‌علی (ع) است که جنایتکاران بر نیزه کرده‌اند. مردم شهر گفتند:ما آن‌ها را به شهر راه نخواهیم داد. بزرگان و پیرمردان گفتند:ای مردم! خدا فتنه و جنگ را خوش ندارد. اینان از شهر‌های مختلف گذشته‌اند، بگذارید از این شهر نیز بگذرند. جوانان شهر گفتند:به خدا قسم امکان ندارد. پس بر پُل شهر ایستادند و راه را بستند و با سلاح آماده نبرد شدند. خولی به سربازان و همراهانش دستور داد با آنان بجنگید. جنگ سختی درگرفت و از سربازان خولی ۶۰ تن و از جوانان سیبور پنج تن کشته شدند. ام‌کلثوم وقتی این غیرت وو دفاع شهر را دید پرسید:نام این شهرچیست؟ گفتند:سیبور. ام‌کلثوم در حق آنان دعا کرد که:خدایا آبشان را گوارا، اجناس‌شان را فراوان و ارزان و دست ستمگران را از شهرشان کوتاه فرما!

حَماة که نام قدیم آن اپیغانیا بوده است، در شمال سوریه واقع است. نام این شهر در قصیده امرؤالقیس آمده است. رودخانه عاصی از این شهر می‌گذرد. دژی در این شهر بوده است که آب فراوان در آن ذخیره کرده بودند تا برای جنگ و مقاومت آماده باشند. در این شهر نیز مردم در‌ها را بستند و بر قلعه بالا آمدند و گفتند:هیچ‌کدام از شما را به شهر راه نخواهیم داد. در برخی کتب نوشته‌اند:در این شهر مسجدی بوده که به آن مسجد‌الحسین می‌گفتند. شخصی گوید من در سفر حج به حماة رسیدم. وارد مسجد شدم. پرده‌ای آویخته بر یکی از دیوار‌های مسجد دیدم. پرده را بالا زدم پشت آن سنگ مورّبی نصب بود که فرورفتگی شبیه به گردن در آن سنگ بود و خون خشکی بر آن نمایان بود. از یکی از خادمان پرسیدم:این سنگ و این خون چیست؟گفت:این سنگی است که حاملان سر امام حسین (ع) به سوی شام، سر را بر آن نهادند.

دعای حضرت ام‌کلثوم را درباره این شهر نیز ذکر کرده‌اند.

منابع:
۱. جغرافیای تاریخی کشور‌های اسلامی
۲. مقتل ابی‌مخنف
۳. وسیلةالدارین
۴. منتهی‌الآمال
۵. معالی‌السبطین
۶. نفس‌المهموم
۷. مناقب
۸. آینه در کربلاست (محمدرضا سنگری)


انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.