سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

چرا به زبان فارسی افتخار نمی کنیم؟

امروز روز شعر ادب زبان پارسی است و حالا بیشتر از هر وقت دیگری یادی می کنیم از زبان مادری و رنج آدمهایی که تا امروز زنده نگاهش داشته اند. مصاحبه ما را با محمدمهدی باقری ویراستار را بخوانید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ وقتی می‌گوییم زبان فارسی زبان مادری ماست، شاید ذهنمان برود سمت کلاس اول، وقتی یاد گرفتیم بنویسیم: «بـ....ا بـ...ا آبـــ... د..ا...د.» یا وقتی که توانستیم کتابی را خودمان تنهایی ورق بزنیم و بخوانیم، یا زمانی که اولین بار حافظ را به شاخه‌نباتش قسم دادیم و فال گرفتیم تا ببینیم به مراد دلمان می‌رسیم یا نه، یا شاید یاد «بسی رنج بردم در این سالِ سی» فردوسی بیفتیم که احتمالاً تنها بیت یا مصرعی است که از شاهنامه در خاطرمان داریم! شاید هم «سلام» یک هم‌وطن در غربت برایمان تصور شیرینی از زبان مادری باشد.

همۀ این‌ها را در ذهن خود تصور کنید: غزل حافظ، نثر سهل و ممتنع سعدی، عاشقانه‌های نظامی و حماسه‌سرایی‌های فردوسی؛ حالا به زبان فارسی افتخار می‌کنید؟ نه؟ کاش پاسخ «بله» بود و کاش زبان فارسی را دوست داشتیم. کاش به‌جای کلمۀ چهارحرفیِ «مرسی» که خودِ فرانسوی‌ها «مِقسی» تلفظش می‌کنند، می‌گفتیم «سپاس» یا «متشکرم» یا کاش از به‌کاربردن کلمۀ «اوکی» احساس باکلاسی نمی‌کردیم. ما فارسی‌زبان‌ها ۱۲۰۰ سال است که فارسی حرف می‌زنیم، فارسی می‌نویسیم و مادرانمان فارسی برایمان لالایی می‌خوانند. ما وارث میراث بزرگی هستیم که روزبه‌روز در اثر غفلت خودمان کوچکتر و نحیف‌ترش می‌کنیم. امروز به بهانه «روز شعر و ادب پارسی» می‌خواهیم با خودمان مرور کنیم چه بلایی سر زبان فارسی آورده‌ایم. «محمدمهدی باقری» مدرس و ویراستار جوانی است که به ما می‌گوید در طول سال‌ها چه ظلم‌هایی به زبان مادری خود کرده‌ایم و حالا باید چطور نجاتش دهیم.

زبان فارسیِ دوست‌داشتی

زبان فارسی بیش از ۱۲۰۰ سال سن دارد و با وجود این عمر بلند، ارتباط ما با متن‌های کهن قطع نشده است و هنوز می‌توانیم دیوان فردوسی و سعدی را در دست بگیریم و بخوانیم و بفهمیم. هنوز می‌توانیم به‌رسم قدیم به دیوان لسان‌الغیب تفأل بزنیم و کج‌دارومریز فالمان را بخوانیم. باقری دربارۀ این توان زبان فارسی می‌گوید: «ویژگی مثبت زبان ما این است که ما اگر متن‌های هزار سال پیش را بخوانیم، آن‌ها را می‌فهمیم و این ارتباط حفظ شده است. انگلیسی‌ها متن شکسپیر را بخوانند، نمی‌فهمند و زبانشان دچار تغییرات زیادی در واژه و ساختار شده است. البته هستند متن‌هایی که خواندن و فهمیدنشان برای ما دشوار باشد یا قواعد زبانی را کمی به‌هم ریخته باشند، که به این متن‌ها به‌اصطلاح متن‌های «نشان‌دار» می‌گویند که این‌ها در زمان خودشان هم دشوار بوده‌اند.

قسمت منفی ماجرا آنجاست که واژگان و حتی ساختارهای بیگانۀ زیادی وارد فارسی شده است. البته اینجا تأکید می‌کنم که ورود واژه‌های بیگانه به زبان فارسی آن‌قدر خطرساز نیست که ورود ساختارهای دستوری زبان‌های دیگر خطرساز است؛ یعنی خطر جملۀ «الیوم استعمال توتون و تنباکو بایّ نحوٍ کانَ در حکم محاربه با امام‌زمان است» کمتر است از جملۀ «گلدان توسط بچه شکسته شد»! حالا شما در جملۀ اول کلاً چند واژۀ فارسی می‌بینید؟ جملۀ اول پر از کلمه‌های عربی استٰ؛ اما ساختار آن به زبان فارسی است. جالب اینکه اگر این جمله را به یک عرب‌زبان بگویید متوجه معنی‌اش نخواهد شد! یک‌سری کلمات پراکنده می‌شنود؛ چون زیرساخت و دستورش عربی نیست. در جملۀ دوم گرچه بیشترِ واژه‌ها فارسی‌اند، زیرساخت دستوری‌اش انگلیسی است؛ چرا که در عمر ۱۲۰۰سالۀ زبان فارسی سابقه ندارد که فاعل را همراه فعل مجهول در جمله بیاوریم؛ چون مجهول تعریفش در فارسی به «نبودن فاعل» است. آقای نجفی دربارۀ مدخلِ «توسط» در کتاب «غلط ننویسیم» می‌گوید: «خودِ توسط غلط نیست. کاربردش در این جایگاه غلط است.» در زبان انگلیسی وقتی می‌خواهند بگویند بچه گلدان را شکست، این جمله را با شروع می‌کنند؛ اما اگر بخواهند کلمۀ گلدان را ابتدای جمله بیاورند و در واقع بر آن تأکید کنند، با فاعل اشتباه می‌شود و زبانشان هیچ راهی به آن‌ها نمی‌دهد! به‌جز اینکه مفعول را با فاعل، در جملۀ مجهول بیاورند و کلمۀ by را هم بیفزایند؛ چون مفعولشان نشانه ندارد و آن‌ها هم مثل خیلی زبان‌های دنیا «را» ندارند. ما در فارسی به‌راحتی مفعول را اولِ جمله می‌آوریم و دچار مجهول‌نویسیِ با فاعل هم نمی‌شویم: «گلدان را بچه شکست.» راحت! چرا؟ چون مفعولِ فارسی «را» دارد و می‌تواند همه‌جای جمله برود و همچنان مفعول بماند. ما هیچ وقت در ساختار زبان مجاز به تغییر نیستیم. محال است در گفتار، درِ یخچال را باز کنید و بگویید «پنیر توسط چه کسی خورده شد؟» همین طور در گفت‌وگوهای روزانه، به‌جای مجهولِ بی‌فاعل هم، اغلب از فعل معلوم استفاده می‌کنید، مثلاً «مدارک را در سایت اشتباه نوشته‌اند.» یا «خیابان را آسفالت کردند.» 

زبانِ نشانه‌ها هم ویرایش می‌خواهد؟

اولین گام برای حفاظت از زبان فارسی این است که درست بخوانیم، درست بنویسیم و معنای مدنظرمان را درست نشان دهیم. محمدمهدی باقری، سرویراستار ناشران معتبر کشور، می‌گوید: «هر نوع زبانی به ویرایش احتیاج دارد: زبان، انتقال معنا از ذهن فرستنده به ذهن مخاطب است. این انتقال پیام در چهار زبانِ موجود نیاز به اصلاح دارد: «زبان گفتار، زبان نوشتار، زبان بدن و زبان نشانه‌ها. حتی نشانه‌ها هم به ویرایش نیاز دارند. اگر تابلویی شما را به مقصد نرسانَد، نیاز به ویرایش دارد. ببینید صریح‌ترین نشانه‌ها کجا به‌کار رفته‌اند؟ جایی که جان انسان‌ها در خطر است و باید معنا در کسری از ثانیه انتقال پیدا کند. مصداق این قضیه کجاست؟ در اورژانس. شما وقتی وارد اورژانس می‌شوید، یک خط قرمز روی زمین کشیده‌اند که نشان می‌دهد این خط به سی‌سی‌یو یا آی‌سی‌یو می‌رسد. اگر تابلویی نصب می‌کردند با این مضمون که «بروید ته سالن» یا «بپیچید به راست» و مانند این‌ها، چه اتفاقی می‌افتاد؟ ممکن بود اشتباه رخ دهد. در خط قرمز اورژانس، شما می‌فهمید، یک معنا هم می‌فهمید، آن یک معنا را سریع هم می‌فهمید.»

 

زبان فارسی را ما عقیم کرده‌ایم

برخلاف آنچه فکر می‌کنیم، زبان فارسی در واژه‌سازی ناتوان نیست؛ اما در طول سال‌ها از سرِ غفلت ما، واژه‌ها و فعل‌های زیادی کم‌کم متروک شده‌اند. کار به جایی رسیده که عملاً ترمز زبان را کشیده‌ایم و مانع زایایی و پویایی‌اش شده‌ایم. «زبان فارسی شاید از زبان‌های مشهورِ دیگر، کمتر فعل‌های بسیط داشته باشد؛ اما همان تعداد کم هم به‌مرور زمان دارند به تاریخ می‌پیوندند. فعل‌هایی مثل نوشیدن، نگریستن، ربودن، هلیدن، زیبیدن حالا دیگر نه در متن‌ها جایی دارند، نه در گفتار روزانۀ ما.

زبان فارسی عقیم نیست. ما خودمان عقیمش کرده‌ایم. ترکیب‌سازی در زبان فارسی خیلی جدی است: فقط ۶۰۰ واژه با «سَر» ساخته‌ایم. به‌راحتی می‌توانیم با پیشوند و پسوندها واژه‌سازی کنیم.؛ اما به همان واژه‌های قبلی هم بی‌مهری می‌کنیم. خیلی از افعال ما در طول زمان دیگر در حال ازبین‌رفتن هستند. حتی بین افعال بسیط و مرکب (افعالی که با اسم + همکرد ساخته می‌شوند) ترجیح بر آن است که بسیطش را بیاوریم؛ اما اغلب نوع مرکبش را به کار می‌بریم و فکر می‌کنیم درست‌تر است. مثلاً ما در حالی که می‌توانیم فعل بسیط نگریستن را به کار ببریم، اغلب از فعل مرکب نگاه‌کردن استفاده می‌کنیم.»

هیچ زبانی کامل‌تر از دیگری نیست

هر زبانی برای خودش محدودیت‌هایی دارد و امکاناتی. هیچ‌وقت نمی‌توان گفت که زبانی کامل‌تر از زبان دیگر است. حتی اگر به‌لحاظ دستوری فکر کنیم یک زبان دچار محدودیت است، همین محدودیت می‌تواند یک امکان در اختیار ما قرار دهد. زبان فارسی هم، در دستور خود فاقد امکاناتی مثل جنسیت یا مُثنّی است؛ اما شاید این محدویت خیلی هم بد نباشد! باقری دراین باره می‌گوید: «اصلاً بد و خوب‌گذاریِ دستورزبان‌ها درست نیست. هیچ زبانی به‌لحاظ دستوری کامل‌تر از زبان‌های دیگر نیست؛ اما از نظر واژه زبان‌ها با هم رقابت می‌کنند. مثلاً فارسی به‌دلیل آهنگین‌بودن اختیار بیشتری برای ادیبانه فکرکردن به فرد می‌دهد و زبان آلمانی واژه‌های انتزاعی بیشتری به‌ویژه در بخش فلسفی دارد و به‌خاطر این واژه‌ها هر زبانی برای خودش محدودیت‌ها و امکاناتی دارد. در چند زبان دنیا جنسیت هست؛ اما در فارسی نیست. این مثال جالب است: رضا امیرخانی در یک مراسم تلویزیونی دعوت بودند که مجری از او پرسید: «از شما کتابی به زبان‌های دیگر ترجمه شده است؟» گفت: «بله، "منِ او" به چند زبان ترجمه شده است. فقط یک نکتۀ جالب پیش آمد: مترجم عربی که می‌خواست کتاب را ترجمه کند، می‌پرسید: این "انا هو" است یا "انا هی"؟ و من در جواب گفتم: «نمی‌دانم!» ببینید، می‌گوید فراجنسیتی فکر کرده‌ام، آن‌هم نویسنده‌ای که مدت‌ها با داستانش زندگی کرده است! این جنسیت نداشتن خودش امکان زبانی ماست.»

«می‌باشد» غلط می‌باشد

و اما یکی دیگر از آفت‌هایی که زبان ما به آن دچار است، استفاده از فعل‌ها و واژه‌هایی مصنوعی است که نه در ادبیات کهن جایی دارند، نه در گپ‌وگفت‌های مردم به‌کار می‌روند و فقط میان متن‌های خشک یا اداری و رسمی جا خوش کرده اند: «برخی غلط‌ها در گفتار فارسی هم آمده‌اند، مثل سبزیجات که با نشانۀ عربیِ «ات» جمع بسته شده و به‌نظر عده‌ای معنای نوعِ سبزی دارد. فراموش نکنید که زبان گفتار، زبان طبیعیِ هر ملتی است. زبان نوشتار در همۀ زبان‌ها به‌طور کلی مصنوعی به‌حساب می‌آید. کلمه‌ای که در گفتار نباشد، در متون کهن هم نباشد و فقط در زبان نوشتار باشد، غلط است و نشان می‌دهد که طبیعت زبان هنوز آن را نپذیرفته است؛ مثل کلمۀ «مرحومه» که محال است در گفتار طبیعی فارسی بیاید یا «می‌باشدِ» معروف! از قدیم، فعل‌های جعلی در فارسی ساخته شده، مانند «چربیدن». چون در گفتارِ فارسی آمده است، بی‌ایرادند و به‌تازگی مردم «بزنگ» و «بپیامک» هم می‌گویند که نظر عمدۀ ویراستارها این است که عیبی ندارد؛ چون با همین کارها زبان زایا می‌شود.»

وقتی عربی زبان باکلاسها بود!

شاید باورش سخت باشد؛ اما هیچ‌وقت در تاریخ خود، به زبانمان افتخار نکرده‌ایم و همیشه چشممان به مرغ غازگونۀ همسایه بوده است! باقری که برای تدریس ویرایش و درست‌نویسی به ۱۱ شهر ایران رفته است، با بیان این مشکل می‌گوید: «هیچ‌وقت زبان فارسی برای فارسی‌زبان‌ها زبان باکلاسی نبوده است! تا قبل از مشروطه، زبان عربی زبان باکلاسی بود و زبان علم و تمدن و دقت‌ورزی به‌شمار می‌رفت. ابوریحان بیرونی دو مرتبه در کتاب هایش از زبان فارسی بد می‌گوید و آن را ضعیف می‌خواند! بعد از مشروطه، تا مدتی زبان فرانسه زبان روشنفکرها بود و پس از انقلاب هم زبان انگلیسی. ما افتخاری به زبان خود نمی‌کنیم. این افتخار به‌معنای افتخار حکومتی یا افتخار فرهیختگان نیست. افتخار به این معنا که تودۀ مردم زبان خودشان را دوست داشته باشند و از آن ذوق کنند. تا قبل مشروطه، هم زبان دربار و هم زبان علم به‌شدت عربی‌زده بوده است. اما باز جالب است که همان زمان فقط واژه‌های عربی را وارد می‌کردند و کاری به ساخت و دستور عربی نداشتند.

شما تصور کنید بعد از مشروطه چاپ آمد و دیگر کل مردم می‌توانستند بخوانند و بنویسند. آن‌وقت، نام روزنامه را می‌گذارند «وقایع اتفاقیه»، درحالی‌که هم چاپ و هم روزنامه‌نگاری از غرب وارد شده است. چرا؟ چون آن زمان عربی باکلاس بود. بعد از مشروطه یک‌سری نویسندگان شروع می‌کنند به ساده‌کردن زبان، مثل بهار و دهخدا و جمالزاده و فروغی و خانلری. این تلاش چندساله باعث می‌شود زبان فارسی ساده شود که در نوع خودش انقلاب است و اتفاقی می‌افتد این است که زبان معیار ما به بهترین شکل ممکن شکل می‌گیرد، با کمترین تغییر در دستور. برای نمونه، «را» قبلاً حرف اضافه بود، مانند «او را گفتند» و الان دیگر فقط نشانۀ مفعول است. امروزه، دیگر عربی باکلاس نیست؛ اما جایش را به فارسی نداده و به انگلیسی داده. مدت‌هاست که دیگر، واژه‌ای از عربی وارد نمی‌کنیم؛ اما حدود ۵۵درصدِ واژهای امروزِ فارسی عربی است.»

وقتی «تندرو»، «بی آر تی» شد

در این اوضاعی که زبان در خطر است، شاید نوک پیکان بیشترِ انتقادها به‌سمت فرهنگستان باشد. اما باید گفت فرهنگستان در مقاطعی در واژه سازی موفق بوده است و آنجایی دچار مشکل شده که خواسته عادت ذهنی مردم را از یک واژه تغییر دهد. این مدرسِ دوره‌های ویرایش و نگارش دراین‌باره چنین می‌گوید: «واژه‌های فرهنگستان بسیار عالی‌اند. فرهنگستان در حد وظیفه خودش، یعنی ساختن واژه، انصافاً خوب عمل می‌کند؛ اما عملکردش در بازاریابی و روابط‌عمومی بسیار ضعیف است. برای شما یک مثال می‌زنم: فرهنگستان در برابر واژۀ «سوئیت» واژۀ «سراچه» را پیشنهاد کرده است. «سوئیت» را ما از انگلیسی گرفته‌ایم و با املای عربی می‌نویسیم! نکته اینجاست: مردم وقتی به واژه‌ای عادت کنند، دیگر تغییردادنش سخت است. فرهنگستان باید زود واژه‌سازی کند و زود بین مردم جا بیندازدش. پس واژۀ خوب می‌گذارد، اما در زمان بد.

اعتراض به فرهنگستان چیز تازه‌ای نیست و از همان فرهنگستان اول که قبل از انقلاب به راه افتاد، اعتراض‌ها به واژه‌های تولیدی‌اش مطرح می‌شد. جالب است بدانید قبلاً برای محصّل دبستان کلمۀ «طلبه» به‌کار می‌رفت که فرهنگستانِ آن زمان کلمۀ «دانش‌آموز» را برایش انتخاب کرد. خیلی‌ها مسخره‌اش کردند و گفتند: «پس لابد تخته‌پاک‌کن هم باید بشود دانش‌مال!» اما الان این واژه جاافتاده است. البته مزیت گذشته‌ها این بود که رسانه‌ها و تولید متن و جمعیت مردم کم بود و جاانداختن واژه راحت‌تر بود. شما الان چطور می‌توانید به مردم بگویید به «بی‌آرتی» بگویند «تندرو»؟ یادم هست آقای قالیباف زمان معرفیِ این سیستم جدید حمل‌ونقل، حرفش را قطع کرد و گفت: «ما امیدواریم هرچه زودتر فرهنگستان واژۀ مناسبی انتخاب کند که ما مدام مجبور نباشیم بگوییم بی‌آرتی!» یک ماه بعد فرهنگستان واژۀ «تندرو» را جایگزین کرد؛ اما یک ماه برای مردم زیاد است! آیا مردم معنی بی‌آرتی را می‌فهمند؟ یا می‌توانند آن را راحت بنویسند؟ نه. اما سختی و راحتی یا کوتاهی و بلندی کلمه مهم نیست، زودآمدنش مهم است. هر واژه ای زودتر به گوش مردم برسد، برنده است.»

خوش‌شانسیِ برخی واژه‌ها

گذشته از تمام واژه‌های بدشانسی که فرهنگستان نتوانست آن‌ها را سرِ زبان مردم بیندازد، معدود واژه‌های سعادتمندی بوده‌اند که موفق شده‌اند به زندگی روزمرۀ مردم راه پیدا کنند: هواپیما، فرودگاه، یخچال و دانش‌آموز واژه‌های خوشبخت فرهنگستان قدیم‌اند و یارانه و احتمالاً پیامک از آخرین‌های این گروه به‌حساب می‌آیند. آقای باقری، ضمن تأیید این نکته، می‌گوید: «دربارۀ واژۀ «یارانه» آقای خرمشاهی در کتابِ «از واژه تا فرهنگ» می‌گوید: «آقای حبیبی، رئیس وقت فرهنگستان، به من گفت این دولت می‌خواهد سوبسیدها را هدفمند کند. کاش واژۀ جایگزینی برای سوبسید داشتیم.» آقای خرمشاهی می‌گوید: «بگذارید یارانه.» می‌پرسد: «چرا یارانه؟» در جواب می‌گوید: «مولوی شعری دارد که در آن یارانه را به‌معنای کمکی، به‌کار برده است.» حالا ببیند. آقای خرمشاهی فاصلۀ ۷۰۰، ۸۰۰ساله را پر می‌کند و یک واژه را به چرخۀ زبان برمی‌گردانَد. حالا شما فرض کنید دولت یک ماه می‌گفت «هدفمندکردن سوبسیدها» و پس از این یک ماه، می‌گفت: «آقا، هدفمندی یارانه‌ها.» چه اتفاقی می‌افتاد؟ کسی آن را قبول می‌کرد؟

 

وقتی رسانه هم بی خیال زبان فارسی است

تقریباً هر کلمۀ بیگانه‌ای که رواج پیدا کند، به‌سختی با تغییر روبه‌رو خواهد شد. این قضیه الان با فراوانی رسانه‌ها مشکل‌تر هم شده است. فقط یک راه برای تغییر و جایگزینیِ این واژه وجود دارد و آن همکاری تمام‌قدِ رسانه‌هاست. به‌نظر این ویراستار: «جایگزین‌کردن یک واژه کار سختی است؛ چون مردم قبول نمی‌کنند که دست از عادت ذهنی‌شان بکشند؛ همان‌طورکه قبلاً به واژۀ «دانش‌آموز» می‌خندیدند. برای همین، اگر بخواهید واژه‌ای جا بیندازید، همۀ رسانه‌ها باید همکاری کنند. خوش‌شانس‌ترین واژه برای تغییر «پیامک» بود. مهران رجبی قوی‌ترین کسی بود که «پیامک» را به تلویزیون آورد، به سریالی در ماه رمضان سال‌ها پیش، به‌گمانم «سه‌درچهار». در این سریال هیچ‌کس تلفن همراه نداشت و موبایل یک پدیده به‌حساب می‌آمد. وسط دعوا و درگیریِ فیلم، صدای دینگ‌دینگِ گوشی او می‌آمد. می‌گفت: «یه پیامک اومده. یکی می‌خواست بره تونس. نتونس!» در هر قسمت ده بار کلمه پیامک را تکرار می‌کرد و... . گذشته از این، همۀ رسانه‌ها از این واژه حمایت کردند و به‌کارش بردند. حتی برنامۀ نود هم کوتاه آمد. بااین‌همه، عده‌ای از مردم هنوز می‌گویند: «اس‌ام‌اس.» نصف دیگر می‌گویند: «مسیج» و نصف سوم (!) هم «پیامک». تازگی‌ها نصف چهارمی پیدا شده‌اند که می‌گویند: «اس دادم!» بله، اگر می‌خواهیم واژه‌ای بین مردم جا بیفتد، باید آن را در دهان جواد رضویان بگذاریم، نه اینکه فرهنگستان بخشنامه‌اش کند. رسانه‌ها هم باید پشت کار را بگیرند، نه اینکه مسخره کنند!»

 

چطور از واژۀ «موش‌واره» خجالت نکشیم؟

درازآویز زینتی، دووَرپف و کش‌لقمه واژه هایی هستند که به اشتباه به فرهنگستان نسبت داده شده‌اند و همین بهانه‌ای شده است برای تمسخر و متهم‌کردن فرهنگستان به ساختن واژه‌های نامناسب. به‌گفتۀ باقری: «واژه‌هایی مثل دووَرپف و کش‌لقمه و... کار فرهنگستان نیست؛ اما به شما قول می‌دهم همین واژه‌ها هم، اگر «به‌موقع» آمده بودند، رایج می‌شدند و الان مردم به هم می‌گفتند: «بریم کش‌لقمه بخوریم.» الان فرهنگستان به‌جای «سایدبای‌ساید» واژۀ «هم‌بر» را گذاشته که هم کوتاه است، هم فارسی، هم خوش‌آهنگ و هم معنی را منتقل می‌کند؛ اما واکنش مردم به این معادل‌سازی چیست؟ بعضی به فرهنگستان انتقاد می‌کنند که واژه‌های پیشنهادی‌اش دقیق نیست. اصلاً مگر همۀ معادل‌سازی‌ها دقیق است؟ همین «فرودگاه» که معادل خوبی به‌نظر می‌رسد، دقیق است؟ مگر فرودگاه فقط محل فرودآمدن است؟ پس بلندشدن (صعود) چه می‌شود؟ اما قصه همان است که گفتم: اگر زود بگویند و جا بیفتد، اصلاً این دعواها رخ نمی‌دهد.

برخلاف ما، آغوش انگلیسی‌زبان‌ها به روی واژه‌های جدید باز است؛ مثلاً یک محصول برای رایانه می‌سازند و چون شبیه موش است، نامش را «موس» می‌گذارند و مردم هم قبول می‌کنند. دقت کنید: خودِ «موس» را می‌گویند، صاف و رک! یعنی فارسی‌اش می‌شود: «موش.» اما می‌دانند که مردم نمی‌پذیرند. پس کمی جدی‌ترش می‌کنند و می‌گذارند: «موش‌واره.» اما باز مردم قبول نمی‌کنند. یا شما فکرش را بکنید: محصولی آنجا تولید می‌شود و نامش «لپ‌تاپ» می‌شود. لپ‌تاپ یعنی روی رانِ پا! اگر این محصول در ایران تولید می‌شد و اسمش «رو رونی» بود، مردم چه واکنشی نشان می‌دادند؟! لپ‌تاپ دقیقاً به همین معناست. فکر نکنید واژه‌های انگلیسی معانی بلد و ژرفی دارند. همه همین است. آن‌ها دنیا را خیلی ساده می‌بینند.» 

زبان فارسی دلسوز ندارد

حالا با این‌همه مانور واژه‌ها و ساخت‌های بیگانه در زبان فارسی و هرچه بیشتر منزوی‌شدن زبان فارسی، شاید بیش از هر زمانی لازم باشد که زبان پارسی را پاس بداریم. مدرس ویراستاری می‌گوید: «مشکل اینجاست که ما بازاریابی بلد نیستیم! بازاریابی به‌معنای عام کلمه. به آن معنی که وقتی از گاندی می‌پرسند تو چه کاره‌ای؟ می‌گوید: «من بازاریاب هندم!» بازاریابی یعنی شما این هنر را بلد باشید که بتوانید خوبی‌های چیزی را ارائه کنید و مردم را قانع کنید به آن اقبال نشان دهند. الان از زبان فارسی چه قدرت‌ها، امکانات، شگردها و زیبایی‌هایی ارائه شده است؟ هیچ! برای همین است که ما به آن علاقه‌مند می‌شویم. ما بلد نیستیم زبانمان را جذاب ارائه کنیم. پذیرش مردم برای زبان فارسی کم است و باکلاسی، الان، در انگلیسی است. قبلاً اسم بیسکوئیت «مادر» بود، الان شده است «‌های‌بای». زبان فارسی رها شده است و حتی بین مسئولان هم حمایتی از آن نمی شود. زبان فارسی برای مردم مهم نیست. برای مسئولان هم ما متن‌های سخنرانی‌های رؤسای جمهور ایران را بررسی کردیم. هیچ نشانی از دغدغه‌مندی‌شان به زبان فارسی نیافتیم. فقط رهبر انقلاب است که دلسوز زبان فارسی است که به‌تازگی هم کتابی شامل سخنرانی‌های ایشان دربارۀ زبان فارسی منتشر شده است، به نام «امین زبان فارسی». زبان فارسی رها شده است، به دادش برسیم!»

منبع:مهر

انتهای پیام/

 

زبان فارسی رها شده است، به دادش برسیم!

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.