به گزارش
خبرنگار سیاست خارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، انقلاب در لغت به معنی تحول و دگرگونی و در فرهنگ سیاسی به تعبیر شهید «مطهری» به معنی عصیان علیه نظم موجود و تلاش برای برقراری نظم مطلوب است. پدیدهای که گاه در قالب تحولی درونی و گاه در مرحلهای متعالیتر در یک جامعه متبلور میشود که شکل دوم آن میتواند موجب دگرگونی در نظام اجتماعی شود.
تاریخ جهان در طول چهار قرن گذشته شاهد انقلابهای برجستهای بوده است که هریک با اهداف متفاوت و شیوهای خاص شکل گرفتهاند. جنبشهایی که همگی در ابتدا با اقبال عمومی مواجه شدهاند، اما در میانه راه به دلایل مختلف پایگاه مردمی خود را از دست دادند یا با انحراف از آرمانهای خود محکوم به فروپاشی و شکست شدند.
* انقلاب 1789 فرانسه
شاید انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 را بشود به عنوان اولین انقلاب عصر مدرن برشمرد، این انقلاب که تجسم ایدئولوژی لیبرالیسم بود ماهیتی سکولار داشت و رهبری آن در نگاهی کلی در دست سرمایهداران و بازرگانان بورژوا بود. آنها با شعار آزادی به دنبال کاهش قدرت نظام پادشاهی و افزایش نفوذ صاحبان سرمایه بودند در حالی که بیشتر سختیهای آن بر دوش توده مردم اعم از طبقه کارگر و دهقانان بود؛ کسانی که هیچگاه سهمی در منافع انقلاب نداشتند و فقط در آرزوی لغو مالیاتهای فئودالی و عشریههای اجباری بودند که باید به کلیسا میدادند.
سرانجام توده مردم علیه لویی شانزدهم قیام کردند و با عقب نشینی او سلطنت مشروطه را تشکیل دادند، اما جریان نارضایتیها بازهم ادامه یافت تا جایی که در طی سالهای 1790 -1792 که لیبرال های مشروطه خواه در سلطنت قدرت را دست داشتند با وضع قوانینی به نفع سرمایه دارها نارضایتی اقشار پایین دست جامعه بالا گرفت و پس از درگیریهای پیدرپی اعتراضات به رهبری «روسپیو» به پیروزی رسید اما این بار حکومت جمهوری اعلام شد، حکومتی که به دلیل خفقان و کشتار و گردن زدن مخالفان به دوران وحشت معروف شد. اما این پایان انقلاب فرانسه نبود، نارضایتی ها همچنان ادامه یافت و حکومت جمهوری هم دردی از دردهای توده را درمان نکرد تا سرانجام طی یک کودتا در سال 1794 روسپیو نیز از حکومت برکنار و اعدام شد.
نظامهای سیاسی حاکم پس از انقلاب 1789 فرانسه ریشه در فلسفه اومانسیتی غرب داشتند و از طرفی فقدان آرمان و هدفی واحد و در عین حال رهبری منسجم، همه دست به دست هم دادند تا نتوان نام انقلاب و تحول به معنی واقعی را بر آن نهاد.
* انقلاب اکتبر 1917 روسیه
بیتردید انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917 یکی از بزرگترین جنبشها ایدئولوژیک اجتماعی در تاریخ معاصر است. دو گروه اکثریت (بلشویک) به رهبری لنین با تفکرات مارکسیستی و اقلیت (منشویک) به رهبری مارتوف، حاصل انشقاق حزب سیاسی فعال آن روزهای روسیه تزاری بودند که تحولات بزرگی را در تاریخ روسیه رقم زدند، در حالی که فساد اقتصادی و اخلاقی شدیدی گریبان امپراطوری روسیه را گرفته بود و جنگ هم در وضعیت فرسایشی قرار داشت، اعتراضات مردمی گسترش یافت و انقلابیون با ساقط کردن قطار الکساندر نیکولای دوم که در حال بازگشت از جنگ بود و تشکیل دولت موقت به ریاست کرنسکی مرحله اول انقلاب روسیه در فوریه 1917 شکل دادند. مدتی بعد لنین که ملوانان بلشویک را به همراهی خود درآورده بود توانست به کمک آنها در طی یک کودتا دولت موقت را سرنگون و در اکتبر 1917 مرحله دوم انقلاب روسیه را رقم بزند.
نکته قابل توجه در انقلاب روسیه عدم همراهی توده مردم با جریان انقلاب و پیروی از تفکرات مارکس، فیلسوف آلمانی است که هیچ قرابت تاریخی و فرهنگی با تاریخ و فرهنگ مردم روسیه نداشت و در نهایت این ایدئولوژی وارداتی نتوانست در نسلهای بعدی اتحاد جماهیر شوروی باقی بماند که خود یکی از عوامل زوال تفکر مارکسیست در این کشور شد.
* انقلاب 1962 الجزایر
انقلاب 1962 الجزایر یکی دیگر از برجستهترین جنبشهای آزادی بخش است که رگههایی از اسلامگرایی در آن وجود داشت. کشور فرانسه که از سال 1830 به بهانههای واهی بدهی مالی الجزایر به آنها و کنترل تحرکات دزدان دریایی در مدیترانه تور استعمار خود را در شمال آفریقا و الجزایر پهن کرده بود، به صراحت مدعی آن بود که فرانسه دو بخش دارد که یک بخش آن در اروپا است و بخش دیگرش در شمال آفریقا.
فرانسویها به همین بسنده نکردند و پا را فراتر گذاشتند و در سال 1848 در قانون اساسی فرانسه رسما الجزایر را بخشی از خاک خود اعلام کردند و وجود کشوری به نام الجزایر را از اساس رد کردند!
در چنین شرایطی در سال 1954 و گسترش اعتراضات مردم الجزایر که به دنبال استقلال سرزمین خود بودند درگیریهای شدیدی میان مردم این کشور و فرانسویها در گرفت که در طی آن حدود یک میلیون از 8 میلیون جمعیت مردم الجزایر کشته شدند و سرانجام پس از شکست در رفراندم به طور موقت الجزایر را ترک کردند و مدتی بعد با سوءاستفاده از شکافهای میان رهبران جنبش و ایدئولوژی مردم، زمینه حضور مجدد خود در این کشور فراهم شد.
* هر جنبش مردمی را نمیتوان انقلاب نامید
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، این حوادثی که در تاریخ کشورها رخ داده همگی با هدفی بزرگ و با ارزش صورت گرفته است، اما همگی آنان به مسیری رسید که دشمنان مردم بر آن تسلّط پیدا کردند و آن را از بین بردند؛ پس بر حرکتی میتوان نام انقلاب نهاد که دوام و بقای آن تضمین شده باشد. انقلاب اسلامی ایران تنها انقلابی است که توانست این کار را بکند.
"جواد منصوری" سفیر سابق ایران در چین در گفتگو با خبرنگار
سیاست خارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، پیرامون تفاوت انقلاب اسلامی ایران با انقلابهای بزرگ جهان با اشاره به اینکه نمیتوان هر حرکت اجتماعی را انقلاب نامید گفت: بی شک اتفاقات رخ داده در فرانسه در سال 1789 یا به طور مشابه در خصوص روسیه و الجزایر، یک تحول بزرگ سیاسی بود که تحولاتی را هم با خود به همراه داشت اما این تحول در ابتدا هیچ هدف اساسی و بنیادی در همه ابعاد نظام را هدف قرار نداده بود پس نمیتوان نام انقلاب را بر آن نهاد. اینها قیام های اجتماعی است که علیه نظام فاسد صورت گرفته و بعد ها تبدیل به تحولاتی پی در پی شد و در نتیجه تغییرات وسیعی را بوجود آورد که نام انقلاب را به خود گرفت.
منصوری با تاکید بر اینکه آنچه که در الجزایر انجام شد یک قیام مردمی برضد سلطه فرانسوی ها بود و به این دلیل بعد از استقلال هم تغییرات بنیادی در کشور بوجود نمی آید و بسیاری از شرایط گذشته ادامه می یابد، افزود: در بسیاری از کشورهای مستعمره همین وضعیت تکرار شده است اما در جریان مبارزات و قیام ملت ایران، مردم خواستار تحولات بنیادی و اساسی بودند که در راه تحقق این اهداف تلاشهای بیشماری صورت گرفت. به همین دلیل است که تا سال 56 را نهضت اسلامی میگوییم اما از این سال به بعد عزم قاطع مردم برای ایجاد یک تحولات گسترده و بنیادی شکل گرفته و نام انقلاب را به خود می گیرد. برخی مشروطیت را انقلاب می دانند اما در مقابل عده ای دیگر از آن به عنوان جنبش مشروطه یاد می کنند این عده معتقدند که جنبش مشروطه منتهی به تغییر نظام و سیاست های اساسی نشد بلکه فقط یک رفورم صورت گرفت که اگر ادامه پیدا می کرد شاید منهی به یک انقلاب می شد.
تحول در ساختار سیاسی فرهنگی، خواست مردم ایران بود
این کارشناس سیاست خارجی در تشریح نقاط ضعف انقلابهای اکتبر روسیه، انقلاب کبیر فرانسه و الجزایر اظهار داشت: در جریان معروف به انقلاب کبیر فرانسه، مردم از فقر و اوضاع نابسامان در بار سلطنتی به ستوه آمده بودند و بعد از برخوردهای شدید نیروهای سلطنتی با مردم و کشته شدن آخرین پادشاه فرانسه به تدریج به تحولاتی کشیده شد و بعد هم با دیکتاتوری ناپلئون کل دستاوردهای انقلاب به کلی از بین رفت و امروز چیزی از دستاورد های آن انقلاب دیده نمی شود. بدین ترتیب نمی توان تحولات فرانسه را انقلاب نامید. بعدها تحت تاثیر تحولات پی در پی تغییرات اساسی در فرانسه به وجود آمد و این قیام مردم فرانسه علیه نظام فاسد حاکم را انقلاب معرفی کردند؛ درحالی که در ایران مردم علاوه بر سرنگونی رژیم پهلوی خواستار قطع سلطه خارجی ، نظام جدید اسلامی و یک نظام جدید از لحاظ فرهنگی و دینی بودند بطوری که پیش از پیروزی انقلاب هم صحبت از صدور انقلاب وجود داشت.
وی تاکید کرد: در انقلاب روسیه تمام اقشار مردم حضور نداشتند، تغییر کلی نظام مورد درخواست مردم نبود عده معدودی از روشنفکران طرفدار مارکسیست رهبری نارضایتی مردم را به عهده گرفتند و در آینده، نظامی تحت عنوان مارکسیسم لنینیسم شکل دادند که به نام انقلاب مارکسیستی معرف شد. در الجزایر هم مردم از ابتدا تا انتها خواستار استقلال از فرانسه بودند بعد از استقلال هم تغییرات گسترده ای در کشور بوجود نیاوردند، به طوری که در حال حاضر هم بسیاری از ساختارهای آموزشی و فرهنگی الجزایر فرانسوی است و هنوز هم مسولان دولت الجزایر در سازمان های بین المللی و مکاتبات و ملاقاتهایشان به زبان فرانسه صحبت می کنند.
منصوری با اشاره به اینکه در الجزایر وحدت برای خروج از استعمار فرانسه وجود داشت اما مردم در جریان مبارزاتشان به دنبال یک نظام دینی نبودند، افزود: اما شعار اساسی انقلاب ایران استقلال آزادی جمهوری اسلامی بود درحالی که در الجزایر فقط موضوع پاسخ «نه» به سلطه فرانسه بود. در روسیه هم موضوع «نه» به فساد و دیکتاتوری و ظلم تزار بود و مردم برای یک نظام سوسیالیستی قیام نکردند، دو سال بعد از سرنگونی تزارها تعدادی روشنفکر از اروپا آمدند و به تدریج طرح تاسیس یک نظام مارکسیست لنینستی را مطرح کردند.
وی در پایان با اشاره به اینکه در انقلاب اسلامی ایران رهبری نقش بسیار تعیین کننده و اساسی داشت افزود: در تمام تحولات سیاسی اجتماعی دنیا معمولا رهبران مردم را هدایت میکنند، اما در جریان انقلاب ایران امام خمینی(ره) تنها به عنوان یک رهبر سیاسی ایفای نقش نکردند؛ بلکه یک مرجع دینی هم بودند و قدرتی بیشتر از رهبران دیگر دنیا داشتند امام انقلاب یک جمله فرمودند که مردم به حکومت نظامی اعتنا نکنند و به خیابانها بیایند. همین باعث شد نزدیک بیست میلیون نفر به خیابانها بیایند و همین معادلات طاغوت را به هم زد. در انقلاب چین مائو قدرت تعیین کنندهای داشت، اما به راحتی نمیشود گفت که در انقلاب های بزرگ دنیا نظیر حضرت امام وجود داشته است.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، توقع اسلام و ایران نیز این بود که مردم بعد از چندسال از انقلاب خسته شوند و از آن دست بکشند؛ اما انقلاب اسلامی ایران باتکیه بر خودآگاهی اجتماعی و رهبری مقتدر سیاسی-الهی امام خمینی (ره) و احیای ایدئولوژی اسلامی و اسلام انقلابی که در صدههای پیش به دلیل حکومت پادشگاهی در کشور مهجور مانده بود، موفق به ارائه ساختاری بدیع در نظامها و مکاتب سیاسی جهان شد، نظامی مبتنی بر رای مردم و حاکمیت اسلام، موضوعی که لیبرال دموکراسی غرب را با چالشی بزرگ مواجه ساخت.
گزارش از محمدصادق کلبادی
انتهای پیام/