سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

نگاهی به آثار جشنواره فجر؛

شبیه خودت باش/ سینمای اقتباسی ایران و یک تمرین متوسط اما متفاوت

اولین ساخته کاوه صباغ‌زاده شبیه به همه فیلم اولی‌های این ایام نیست اما ...

حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ اولین ساخته کاوه صباغ‌زاده شبیه به همه فیلم اولی‌های این ایام نیست اما شبیه خیلی چیزهای دیگر است. اینکه مهمترین خصوصیت یک اثر از میان فیلم اولی‌های امسال، داشتن کمترین شباهت به قاطبه فیلم‌های اول دیگر در سال‌های اخیر باشد، هر داوری و قضاوتی درباره اینکه آیا چنین خصوصیتی باید حُسن به حساب بیاید یا نه را در غوطه شک و زیر بوته تردید می‌برد.

شاید عبارت (مهمترین خصوصیت) محتاطانه‌تر و البته درست‌تر از تمام عبارات مثبت و منفی دیگر باشد؛ عباراتی از قبیل بهترین خصوصیت، شاخص‌ترین خصوصیت و یا از آن طرف بام؛ زور زدن برای متفاوت نمایی، خاص نمایی و ... 

حقیقت این است که «ایتالیا ایتالیا» اگرچه شبیه فیلم اولی ‌های دیگر امسال نیست، اما به خیلی چیزهای دیگر شبیه است. سناریوی این فیلم اقتباسی است از داستانی کوتاه به قلم خانم جهومپا لهیری. 

جهومپا لهیری (که بعضی جاها جومپا لاهری هم نوشته شده) در سی و دو سالگی اولین مجموعه داستانش را با نام «مترجم دردها» منتشر کرد و سال بعد یعنی در ۲۰۰۰ میلادی جایزه پولیتزر را برای نگارش آن برنده شد. البته فیلم کاوه صباغ‌زاده خیلی دیر معلوم می‌کند که از چه اثری اقتباس شده و اسم داستان خانم لهیری هم ایتالیا ایتالیا نبود. این نام متعلق به یکی از سریال‌های تلویزیونی قبل انقلاب است و ارتباطش به فیلمنامه کاوه صباغ‌زاده کمتر از آن به نظر میرسد که سریال طنز نوذر آذری را بشود پدر یا مادر کار او دانست.

اما چرا ایتالیا؟ داستان‌های نُه گانه لهیری در مجموعه «مترجم دردها» همه درباره مهاجران هندی – امریکایی بودند اما او اخیراً تصمیم گرفته به زبان ایتالیایی قصه بنویسد. پیش از این هم ما در سینمایمان فیلم‌هایی داشته‌ایم که شخصیت اصلی‌شان عشق و علاقه مفرطی به یکی از کشورهای اروپایی داشت: مثلاً «در دنیای تو ساعت چند است؟» عاشقانه‌ای در حال و هوای فرانسه بود و شخصیت اصلی آن هم زبان فرانسه را درس می‌داد؛ یا کمدی «چپ دست» از سر تا پا به اسپانیا عشق می‌ورزید... اما به نظر می‌رسد انتخاب کشور ایتالیا در این فیلم، به دلیل علاقه کارگردان آن به شخصیت ادبی خانم لهیری است، در حالیکه صباغ‌زاده کمی هم سر به سر این‌جور فرنگ‌دوستی‌ها می‌گذارد و چنین حالتی به گفتمان‌های دیگر فیلم هم سرایت کرده است چون او آن‌طور که فیلمش نشان می‌دهد، علیرغم علاقه بسیارش به جهومپا لهیری ، نسبت به این نویسنده موضع انتقادی هم دارد.

در آخر ماجرا هم صباغ‌زاده یک شمشیر آخته و عصبی و حق بجانب، برای منبع اقتباس فیلمنامه‌اش می‌کشد و دیالوگی به کار اضافه می‌کند که تمام حرف داستان کوتاه خانم لهیری را در چرخه معکوس خواهد انداخت؛ ( من نمی‌ذارم که – این زندگی مشترک رو- به همش بزنی) این جمله را نادر می‌گوید که انتخاب چنین اسمی برای او ناخوداگاه یادآور نام شخصیت اصلی مرد در فیلم «جدایی نادر از سیمین» است و خلاف‌آمدی بر سینمای پسافرهادی هم به حساب می‌آید اما گذشته از نادر که شغلش مترجمی و تدریس زبان ایتالیایی است، همسر او برفا یک کارگردان سینماست، یک دستیار کارگردان جوان اما با سابقه که سعی دارد فیلم اولش را بسازد و در این رابطه مشکلات فراوانی سر راه او قرار گرفته‌اند.

نه شغل نادر در داستان خانم لهیری وجود داشت نه حرفه برفا؛ این چیزها همه دغدغه‌های خود کارگردان هستند و اساساً در آن داستان کوتاه حتی به نوع آشنایی زوج جوانی که محور قصه بودند، اشاره چندانی نشده بود.

حالا فهرست کنیم چیزهایی را که این فیلم درباره آن‌هاست؛ دغدغه‌های فیلمسازان جوان، معضلات و مشکلات کسانی که می‌خواهند کتابی منتشر کنند، آدم‌های عشق فرنگ و رویاهای همیشگی‌شان ، ادبیات جهومپا لهیری، سریال نوروزی ایتالیا ایتالیا، سینمای هند و ترانه‌های میان پرده‌ای‌اش (این هم شاید ادای دینی به اصالت نویسنده اصلی داستان باشد)، سینمای نوآر، فیلم هامون مهرجویی، شهرستانی‌های تحصیل کرده‌ای که در تهران به تنهایی زندگی می‌کنند ( نادر و برفا هر دو از همین گروه هستند) و البته چندین و چند مورد دیگر که مهمترین‌شان پسافرهادی نبودن سبک کاوه صباغ‌زاده بر خلاف اکثر فیلم اولی‌های این سال‌هاست و آن را در انتخاب اسم نادر برای شخصیت اصلی‌اش به خوبی نشان داده. خب اینطور که معلوم است اولین ساخته کاوه صباغ‌زاده شبیه به قاطبه فیلم اولی‌های این ایام نیست اما شبیه خیلی چیزهای دیگر است و همین شاید نشان بدهد سینمایی که گفته می‌شد قرار است امیدهای تازه‌ای از آن طلوع کنند، یعنی سینمای تجربی و جوان این سال‌ها، غیر از اصغر فرهادی شبیه به چقدر چیزهای جور واجور دیگر نیست.


یادداشت از میلاد جلیل زاده


انتهای پیام/



تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.