،تختی مردی که دیگر تکرار نشد و شاید برای همیشه هم تکرار نشود چرا که چه کسی ممکن است پیدا شود و راه بی افتد میان کوچه و بازار برای زلزلهزدهها کمک جمع کند.
چه کسی دیگر میآید که دلش برای تخمهفروش بیبضاعت بسوزد و خرج زندگی او را دهد.تا سالهای سال ،کدام ورزشکاری است که بعد از زمین زدن حریف اشکش سرازیز شود چرا که مادرش آنجا روی سکوها نشسته بود. من جلوی روی او پسرش را شکست دادم. من دلش را شکستم. آیا دیگر این چیزها ممکن است اتفاق بی افتد؟
از خودمان شروع کنیم این روزها که میشود، همه دوباره یادش میافتیم. برایش مطلب مینویسیم و میشود الگوی اخلاقیمان،البته فقط در حرف...میرود تا سال بعد تا دوباره اواسط دی ماه که برسد و سالروز درگذشت آقا تختی تکرار شود و به داستانهایش بپردازیم و بار دیگر از او بگوییم. از غلامرضا تختی، پهلوان بیبدیل همه تاریخ، تنها قهرمانی که وقتی هم باخت از روی دوش مردم که دوستش میداشتند، پایین نیآمد. قهرمانی که رفت توی دل مردم و دیگر بیرون نیآمد.
باز هم 17 دی دیگری آمد و یک سال بر تمام سالهای فقدان جهانپهلوان اضافه شد.
و من در عجبم یكی زندهاش هم حكم مرده را دارد و یكی مردهاش حكم زنده را...
میگویند خاک سرد است اما چطور می شود چهل و نه سال از مرگ تختی گذشته باشد و باز هم دی كه می شود مردم برای دیدن پهلوانشان همچنان بی قرارِ بی قرارند...
درست چهل و نه سال پیش یک چنین روزی بود هفدهم دی ماه ، روزی كه اتاق شماره 23 هتل آتلانتیک برای آخرین بار صدای نفسهای به شماره افتاده جهان پهلوان را شنید و ابنبابویه پذیرای پیكر بیجانش شد.
و مردمی كه روزی برای قهرمان بیمدالشان نوشتند "برای آنكه پهلوان نگرید، همه بخندیم " اینبار سنگینی مردی را بر دوش خود احساس كردند كه جانی در تن نداشت و جهانپهلوان هم دیگر نبود.
و اما بخش کوتاهی از گفتار جهان پهلوان تختی که تبدیل به نوشتار شد:
من کسی نیستم که قهرمان شدن و مدال آوردن را به هر قیمتی که شده است بخرم.
ورزش ابتدا برای من نوعی سرگرمی و تفنن بود . مدتی خیال قهرمان شدن مرا به وسوسه انداخت ، اما همیشه معتقد بودم که ورزش برای تندرستی و سلامتی جان و تن با هم لازم است . با آنکه علاقه فراوانی به ورزش داشتم ، ولی مجبور بودم که در جستجوی کار برآیم . زندگی نان و آب لازم داشت.
به نظر من تاریخ تولد و مرگ یک انسان ، همه زندگی او را تشکیل نمی دهد ، آنچه که زندگی یک مرد را از نقطه آغاز ، از روز تولد تا لحظه مرگ می سازد شخصیت ، روحیه جوانمردی ، صفا ، انسانیت و اخلاقیات اوست.
من شخصا تجربه دارم که هر وقت حریفان خود را قوی و بزرگ حساب کرده ام ، برد و پیروزی را آسانتر به چنگ آورده ام . من از کبر و غرور بیزارم و از پیروزی بی جهت ، مغرور و گمراه نمی شوم . همیشه ده درصد خود را از حریفان ، ضعیف تر حساب می کنم.من اگر در میدان کشتی سردار نباشم ، سرباز هم نخواهم بود.آینده متعلق به کسانی است که بیشتر رنج می برند .
هدف یک ورزشکار ، قهرمانی نیست . هر مردی با کم و بیش تمرین کردن میتواند قهرمان کشور شود ، ام قهرمانی به گردن خویش و گردن ملت مدال طلا می آویزد که وجودش سرشار از جوانمردی و خدمت به همنوع باشد.
من فرزند درد و رنج بودم و با این درد خو گرفتم . من همیشه مردمی را که مرا دوست می داشتند ، دوست داشتم و امروز به دوستی با آنها افتخار می کنم . اما در همین زمان یک حرف ، یک کنایه در لفافه گفته می شد ، ولی مرا شکنجه نمی داد ، چون راه خود را روشن می دیدم و می شنیدم "رضا ؛ تو کاری به این حرفها نداشته باش . راه خود را بگیر و برو ، آینده مال توست.
من هرگز پسر خوبی نبودم ، نه برای مردم و نه برای خانواده ام . دوست داشتم مهندس یا پزشک می شدم تا می توانستم از درآمد مشروع آن به همه کمک کنم . اما حالا می بینید که دستم خالی است . چه کنم ، مردم خیال می کنند من همه چیز دارم ، در حالیکه اینطور نیست . من پسر بد این مردم هستم که قادر نیستم کمکشان کنم .
تختی آنقدر مَرد بود كه هر چه داشت، گذاشت و رفت و خداوند به بركت خلوصش، نامش را روز به روز ماندگارتر كرد و همچنان نیز خواهد كرد.در واقع تختی رفت تا برای همیشه جاودانه شود.
فردا(جمعه)مراسم چهل و نهمین سالگرد درگذشت جهان پهلوان تختی مَردی که نه بخاطر یک طلا و دو نقره المپیک، ۲ طلا و ۲ نقره جهان و یک طلای بازیهای آسیایی نامش دربین بهترین هاست بلکه به دلیل فتح قلب انسانیت، خضوع در مقابل مردم، ویژگی های اخلاقی، منش پهلوانی و شخصیت والای یک ورزشکارهنوزهم که هنوز است برای مردمُش زنده است و زنده خواهد ماند.
گزارش:حسین رحمانی