سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

بسته اینستاگردی؛

عکس قدیمی بازیکن پرسپولیس/ سلفی یوسف تیموری با صادقی / سعید جلیلی در امامزاده اشرف

به گزارش خبرنگار اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛با گسترش فضای مجازی و وجود شبکه های اجتماعی فراوان، این روزها هنرمندان و ورزشکاران برای ارتباط تنگاتنگ با هوادارانشان از جزئیات زندگی خود و یا مسائل روز عکس گرفته و آن را به اشتراک می گذارند.

بسته اینستاگردی امروز باشگاه خبرنگاران هم قصد دارد گلچینی از پست های به روز شده هنرمندان و ورزشکاران را در اختیار شما کاربران قرار دهد.

رامین رضاییان نوشت:
"سلام عكس ٥ سال پيش كنار پسر خاله عزيزم آقا سهيل...
دوستون دارم دوست دارم هر چه زودتر دوباره خوشحالتون كنم."

 

علیرام نورایی نوشت:
"دست تك تك كسانى كه در اين ماجرا همراه بودن رو مى بوسم... 
خبر كامل در كانال تلگرام بنده موجود است لينك كانال در صفحه بيو 
منبع خبرگزارى فارس."

 

میلاد کی مرام نوشت:
"بوى باران ،بوى عشق وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم. مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت «می‌خرم به شرط اینکه بخوابی.» یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت «می‌برمت به شرط اینکه بخوابی.» یک شب پرسیدم «اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟» گفت «می‌رسی به شرط اینکه بخوابی.» هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند.
دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید «هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟» گفتم «شب‌ها نمی‌خوابم.» گفت «مگر چه آرزویی داری؟» گفتم «تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم.» گفت «سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی.»
چارلی چاپلین
پ ن :آرزوهاتو زندگى كن تا بهش برسى"


هانیه توسلی نوشت:
"ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم
من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم
من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم
در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم
ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم
ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر
بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم
گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم
گر سال‌ها ره می روی چون مهره‌ای در دست من
چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم
ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من
جان را غلاف معرفت بهر حسامت می کنم"

 
 
شهرام قائدی نوشت:
"سنگتراشی كه از كار خود ناراضی بود و احساس حقارت می‌كرد، از نزدیكی خانه بازرگانی رد می‌شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوكران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو كرد كه مانند بازرگان باشد.در یك لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت‌ها فكر می‌كرد كه از همه قدرتمندتر است. تا این كه یك روز حاكم شهر از آنجا عبور كرد، او دید كه همه مردم به حاكم احترام می‌گذارند. حتی بازرگانان.
 مرد با خودش فكر كرد: كاش من هم یك حاكم بودم، آن وقت از همه قوی‌تر می‌شدم!در همان لحظه، او تبدیل به حاكم مقتدر شهر شد. در حالی كه روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می‌كردند. احساس كرد كه نور خورشید او را می‌آزارد و با خودش فكر كرد كه خورشید چقدر قدرتمند است.او آرزو كرد كه خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمامی نیرو سعی كرد كه به زمین بتابد و آن را گرم كند.پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلو تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید كه نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.كمی نگذشته بود كه بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بار آرزو كرد كه باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیكی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تكان دادن صخره را نداشت. با خود گفت كه قوی‌ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.همان‌طور كه با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس كرد كه دارد خرد می‌شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید كه با چكش و قلم به جان او افتاده."
 

 
یوسف تیموری نوشت:
"یک روز خوب سرصحنه فیلم با دوست قدیمی و همکار عزیزم علی جان صادقی.امیدوارم همیشه لباتون خندون باشه."
 


فریدون آسرایی نوشت:
"كلوپ ورزشى لايون يكى از قديمى ترين كلوپهاى ورزشى در فيلى پين هست كه بوسيله چينى هاى مقيم اين كشور پايه گذارى شده كه در سال چندين بار به كشورهاى مجاور و در تورنمنت هاى مختلف شركت ميكنند و اقاى ويليامز كه در عكس ميبينيد مربى اين تيم هست و يكى از نيكوكارترين انسانهايى است كه تا به حال ديدم 
از خداوند ارزوى سلامتى دارم براى اين مربى خوب 
اميدوارم شما هم خوب و خوش و سلامت باشيد و همواره مهربان بمانيد."

 

داریوش فرضیایی نوشت:
"نوکری برای امام حسین (ع)
ریا نمیشناسه
هر کی هم که باشی 
عشقت به حسین اندازه درک و فهمت از حسین است
پی نوشت :جاتون خالی ؛ شب هفت امام
کنار دیگ نذری به همراه محسن شریقیان بی ریا و خوش قلب و امیرمحمد بامعرفت"

 

دکتر سعید جلیلی نوشت:
"امامزاده اشرف اصفهان صبح سه شنبه 27 مهر"

 

فلور نظری نوشت:
"بهت ثابت می کنم، وقتی این مردم متمدن تو یه موقعیت بحرانی قرار بگیرند حاضرن حتی همدیگر رو بخورن!"

 

انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.