به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ هنوز یادمان نرفته وقتی رییس جمهور سابق، قیمت های محله شان را به رخ نمایندگان و مردم کشید و از آنجا بود که از گوجه فرنگی تا اجاره خانه در نارمک، حتی از قیمت ها و آمارهای اعلامی بانک مرکزی و مرکز آمار هم مهمتر و جذاب تر شد.
حالا اگرچه آن نوع گزارشات، به علت تفاوت لحن و ادبیات رییس جمهور، کمتر طرفدار و جذابیت داشته باشد اما وقتی ماجرای یک همسایه خاص وسط بیاید، ماجرا کمی فرق می کند.
شاید اگر پدر و مادرهایمان با خواندن این گزارش بفهمند خاک بازی در باغچه کوچک خانه و بازی های کودکانه مان در کوچه پس کوچه های محله، این روزها با اسامی قلمبه - سلمبه و دکورهای خوش آب و رنگ، ماهیانه بیش از دو میلیون برای برخی بچه پولدارهای شمال شهر آب می خورد، کمتر شرمنده می شدند و با افتخار می گفتند که ما هم برای آموزشت چیزی کم نگذاشتیم!
حکایت دیروز و امروز نیست، قصه فاصله طبقاتی بین بچه های بالای شهر و پایین شهر. آنهایی که تمام خاطرات کودکی شان در کوچه پس کوچه های محله خلاصه می شود و برعکس بچه هایی که برای دیدن کرم خاکی و دست زدن به لاک پشت، پدر مادرهایشان میلیونی خرجشان می کنند.
البته بچه پولدارهای شمال شهر، از همان بچگی معنای متفاوت بودن با بقیه را یاد می گیرند. چون آنها از همان دوران مهد کودک درکنار بازی های کودکانه شان، پز دانستن زبان انگلیسی و فرانسوی را هم یاد می گیرند تا هر وقت قصد سفر و اقامت به آن سوی آب ها را گرفتند دغدغه ای جز شارژ شدن کارت بانکی شان توسط پدر نداشته باشند.
به سراغ یکی از همین مهد کودک ها می رویم. در یکی از خیابان های شمال شهر. جا زدن خودت به عنوان پدری ثروتمند که تنها دغدغه اش برای کودک چهار ساله اش یاد گرفتن دو یا سه زبان زنده دنیاست و برای اینکه دخترش اجتماعی بار بیاید، حاضر است ماهی دو تا سه میلیون تومان هزینه کند کار راحتی نیست.
وارد خیابانی در منطقه یک تهران می شوم، خانه جانبازی که چندی پیش با حکم قانونی، بیرون رانده شد را رد می کنم و البته 2 سرعت گیر به دلایل حفاظتی. اینجا مهد کودکی است که با مهد کودک های دیگر تفاوت فراوان دارد.
یک باغ هزار متری در شمال تهران با انواع و اقسام زمین های بازی، کلبه شنی و باغچه برای تجربه کشاورزی. وارد ساختمان که می شوم یکی از مربی ها به استقبالم می آید و وقتی متوجه می شود برای ثبت نام آمده ام، صراحتا می گوید جا نداریم! همه کلاس هایمان پر است. هنوز بر سر خالی بودن کلاس ها برای ثبت نام در چانه می زدیم که یک فرم مقابلم می گذارند؛ فرم مشخصات فردی کودک و پدر و مادر.
فرم تکمیل شده را روی میزش می گذارم. اول از همه نگاهی به شغل و آدرس منزل می اندازد و می گوید: خب پس همسایه ایم و حق همسایگی به گردن داریم. بالاخره یک جای خالی برای دختر شما پیدا می کنیم!
وقتی با ژست پولداری و اعتماد به نفس لازم، می گویم آموزش و سطح فرهنگ بچه هایی که قرار است با فرزندم هم بازی شوند برایم خیلی مهم است می گوید: «خیالتان راحت باشد، ما سبک آموزشی منحصر به فرد خودمان را داریم و با "رویکرد شناختی" بچه ها را آموزش می دهیم. البته این دلیل نمی شود که بچه ها از آموزش انگلیسی و فرانسه غافل شوند. این مهد دو زبانه است و فرزند شما با جدیدترین متدهای روز دنیا انگلیسی و فرانسه را یاد می گیرند.»
سری به نشانه رضایت تکان می دهم و ته دلم می گویم خب خدا را شکر که بچه فرانسه و انگلیسی را هم یاد می گیرد!
لاک پشت تراپی برای کودکان دلبند و ثروتمند خانم مربی ترجیح می دهد مابقی توضیحات را در فضای مهد کودک ارائه دهد. در همان ابتدا یک حوضچه کوچک با چند لاک پشت را نشانم می دهد و می گوید: رویکرد شناختی که می گویم همین است. ما به جای اینکه به بچه بگوییم لاکِ لاک پشت سفت است، لاک پشت را به بچه نشان می دهیم تا خودش دست بزند و بفهمد که لاکش سفت است.
آفرین بلندی می گویم و تلاش میکنم خنده ام نگیرد.
با هم وارد حیاط می شویم. حیاطی مشجر با زمین بازی و البته یک کلبه شنی برای شن بازی بچه ها و پرورش خلاقیتشان. مربی فضاهای مختلف را نشانم می دهد و می گوید: "ما اینجا با آموزش های رباتیک و چرتکه و ....کاملا مخالفیم. ما معتقدیم بچه باید در حد سن خود یاد بگیرد. چون آموزش ریاضیات و .... را در مدرسه خواهند داد و آنوقت است که بچه به دلیل بیشتر دانستن علاقه ای به ماندن در کلاس نشان نمی دهد و شیطنت می کند. "
فضای بازی کودکان در حیاط چندان تفاوتی با فضای بازی بچه ها در پارک های محله ندارد. تاب است و سرسره که البته به گفته مربی تنها به سفارش این مهد ساخته شده و از روی یک ژورنال مشهور آلمانی کپی برداری شده است!
به زمین اسکیت می رسیم، می گوید دخترتان هفته ای یکبار آموزش اسکیت سواری می بیند، آنهم به خاطر هماهنگ شدن عصب و عضله!
کارگاه نجاری را هم نشانم می دهد و می گوید هفته ای یک جلسه نیمه خصوصی هم نجاری داریم. برای آشنایی بیشتر با طبیعت و رشد خلاقیت در کودک.
کلاس ها را یک به یک بازدید میکنیم. اینجا همه جور کلاس و آموزشی هست. از کلاس تاریخ هنر برای آشنایی با هنرمندان بزرگ دنیا گرفته تا بازی با موسیقی و آموزش حین رقص و شادی!
در ذهنم به این موضوع فکر میکنم که ظاهرا هر کاری حتی تیله بازی و طناب بازی، اگر در این مهدکودک اجرا شود، نامش را با چند اصطلاح و فلسفه آموزشی عجین می کنند، طوری که یادمان رود همان بازی های ساده خودمان است.
"پول پارتی" با حضور مامان ها! خانم مربی همینطور که درباره آموزش ها توضیح میدهد اشاره ای هم به اردوهای خارج از مهد کودک می کند و می گوید: راستی برای بچه ها اردوی باغ وحش، شهر بازی سرپوشیده، بازدید از نانوایی، خرید از شهر کتاب و ... هم داریم. حتی با حضور مامان ها پول پارتی (استخر پارتی) برگزار می کنیم. دو تا جشن دیگه هم داریم، جشن نوروز و شب یلدا که البته شب یلدا را شب میگیریم که بابا ها هم حضور داشته باشند.
هنوز حرف هایش تمام نشده که می پرسم راستی آموزش شنا هم برای بچه ها دارید؟ با انگشت استخر مجموعه را نشانم می دهد و می گوید: این استخر ماست، دوازده متر طول دارد و عمقش تا 110 سانت هم می رسد. اگر بخواهید دخترتان آموزش شنا ببیند باید علاوه بر پکیج مصوب که دو میلیون و 160هزار تومان در هر ماه هزینه دارد، ماهیانه 500هزار تومان بپردازید؛ برای ماهی 8جلسه آموزش و شنا.
سنگ نوردی در مهدکودک ! از کلاس ژیمناستیک و آموزش باله که بگذریم، بچه ها در این مهد سنگ نوردی هم آموزش می بینند.
خانم مربی ادامه می دهد که فضای مهد کودک برای مامان ها و مربی ها آزاد است. مامان هایی هم که بچه هایشان تازه وارد مهد شده اند برای اینکه فرزندشان غریبی نکند با بچه ها به مهد آمده اند و بدون محدودیت برای رعایت حجاب در فضای باغ و کلاس ها تردد می کنند.
می پرسم: راستی اگر خودم خواستم برای سرکشی به دخترم به مهد بیایم محدودیتی ندارد؟ می گوید نه، شما هر ساعتی که دوست داشتید می توانید برای سرکشیدن به دخترتان و حتی بازی با او به مهد بیایید.
بازدید از فضای کلاس ها و باغ که تمام می شود به سمت سلف سرویس می رویم. بچه ها درحال نهار خوردن هستند. مربی می گوید بچه ها، اینجا زیر نظر متخصص تغذیه هستند و هر غذای با هر کیفیتی به بچه ها داده نمی شود. صبحانه ها متنوع است، از حلیم و تخم مرغ گرفته تا حلوا شکری و شیر و گردو. میان وعده هم فقط میوه. نهار هم غذای ایرانی با بهترین کیفیت، البته همراه ماست و سالاد.
مربی حتی دستشویی ها را هم نشانم می دهد. توالت های فرنگی کوچک مخصوص بچه ها! تاکید می کند که "اینها را مخصوص بچه ها سفارش داده ایم که راحت استفاده کنند از طرفی دستشویی ها هم کوچکند تا بچه راحت دستش را بشوید."
بازدید که تمام می شود می پرسم ، بچه ها از چه سطح خانواده هایی هستند؟ نگاهی به فرمی که پرکرده ام می اندازد و می گوید؛ همه در شان خودتان هستند آقای دکتر! اینجاست که یادم می افتد داخل فرم نوشته ام دکترای معماری، شغل برجساز!
نوبت به هزینه ها و حساب و کتاب می رسد، می گویم لطف کنید بفرمائید برای یک ترم باید چه قدر تقدیم کنم تا همسرم برای نهایی کردن کارها خدمت برسند. لبخندی می زند و می گوید ماهیانه دو میلیون و 160هزار تومان که البته ماه اول را نقد کارت می کشید و ماههای بعدی را چک به تاریخ آن روز می دهید. با یک حساب سرانگشتی باید برای یک سال 26میلیون کنار بگذارم.
این تصور که راستی کل درآمدم در این یک سال چقدر باید شود که 26میلیون تومانش را برای مهد کودک بچه کنار بگذارم، کمی آزارم می دهد.
از در مهد بیرون می زنم، نفس راحت و عمیقی می کشم. حتی نقش یک پولدار را بازی کردن هم برایم سخت است. آنهم برای ما که کودکی مان را با بچه محل ها و بازی در کوچه پس کوچه های محله قدیمی مان گذرانده ایم و نمی دانستیم داشتن دوران کودکی شیرین و خوب، چقدر گران بوده و قدر ندانستیم.
منبع: مشرق
انتهای پیام/