سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

نقد فیلم/ منافقین و سینما؛ اندر حکایت خیانت‌های پیش از سال شصت و هفت

فضای داستان «امکان مینا» کمال تبریزی شبیه به سریال‌های خانوادگی دهه شصت است اما با حال و هوای پر از رموز و غموض گروهک‌های مختلف‌الشکل اول انقلاب نسبتی ندارد.

خبرنگار حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ ماجراهای مربوط گروهک موسوم به سازمان مجاهدین خلق را می‌شود در زمره داستانی‌ترین اتفاقات تاریخ معاصر ایران قرارداد. امروز مردم ایران این گروهک چپ‌گرا را منافقین خطاب می‌کنند و دسته‌های جورواجور سیاسی کشور، چه پوزیسیون و چه اپوزیسیون، همگی از آن‌ها بیزارند؛ اما آیا از ابتدا هم چنین بوده؟ خلقی‌ها در ابتدا جزو مبارزان انقلابی بودند. آن‌ها مسلمان‌هایی‌اند که مارکسیسم را با توجیه (علم مبارزه) به آموزه‌های فکری‌شان راه دادند و انحراف و انشعاب و... کم کم شروع شد.

این اتفاقات همه برای قصه شدن عالی‌اند و حتی اگر روزی تتمه‌ی برو بیای منافقین هم از بساط کره ارض جمع شود، این قصص عجیب و غریب می‌توانند آیینه‌ای باشند برای دیدن روز و فرداروز خودمان. مجاهدین خلق بعد از انقلاب هم داستان‌های غریبی رقم زدند. لایه در لایه‌ترین سناریوهای امنیتی و پلیسی را می‌شود درباره همین گروهک نوشت.

این قصه هنوز هم کشش اولیه‌اش را حفظ کرده‌. ماجرای سازمان مجاهدین خلق از ابتدا تا امروز و همچنان و همواره عبرت است و آموزش. نه اینکه این تروریست‌های دست از مغز شسته با دست‌های آلوده به خون‌شان و پاهای در کفش‌های سراسر قهقرا فرورفته که بر سنگفرش لج کوبیده می‌شوند، شمایل زیبایی داشته باشند، نه؛ قضیه این است که ظرفیت انسان‌ها در خوب بودن و بد بودن را می‌شود میان ماجراهای مربوط به چنین گروه‌هایی دید. امسال دو فیلم درباره سازمان مجاهدین خلق ساخته شدند. یکی «سیانور» که به قبل از انقلاب مربوط می‌شد و دیگری «امکان مینا» که به اتفاقات اوایل انقلاب مربوط است.

اما متاسفانه هر دوی این فیلم‌ها متوسط‌هایی‌اند که نمی‌شد دوست‌شان داشت. کمال تبریزی با بضاعتی که در اختیار داشته، کارگردانی نسبتاً خوبی را ارائه داده است. مشکل اصلی را باید از فیلمنامه دانست. ما شهرک سینمایی درست‌درمانی برای دوران‌های پهلوی دوم و اوایل انقلاب نداریم و این کار هر کارگردانی را برای ساخت اثری در آن فضاهای تاریخی مشکل می کند.

اما تمام تجربیات کمال تبریزی تا به امروز برای لو ندادن این فقرات منکسره که در کمرکش سینمای ایران تق و لق می‌کنند، به کار آمده و خوب هم کار کرده. نمی‌شود ایراد فاحش چندانی از تکنیک تبریزی گرفت. او حتی در جاهایی نمک کمال تبریزی بودن را هم در شوربای فیلم ریخته تا از بی‌حالی قصه بکاهد؛ اما اگر تکنیک تمام کارگردان‌های دنیا هم در قفای قصه‌ای ضعیف و بی‌رمق قرار بگیرد، باز نتیجه درخوری به دست نخواهد آمد.

ایده فوق‌العاده است. انتخاب چنین ایده‌ای واقعاً عالی بود و منوچهر محمدی خوب فکری به سرش زده. او کارگردان مناسبی هم انتخاب کرد اما نویسنده مناسبی خیر. فرهاد توحیدی مدرس خوبی برای درام‌نویسی است و خودش هم فیلمنامه‌های موفقی در کارنامه دارد اما فضای امنیتی و پرشیب و نشیب اول انقلاب را نتوانسته در چهره قصه حلول بدهد. امکان مینا وقتی شروع می‌شود انگار عشقی است اما در ادامه به سمت پلیسی شدن می‌رود و به آن نمی‌رسد.

فیلم لوس و لوث از آب در آمده. هیچ چیز قوام پیدا نمی‌کند و جا نمی‌افتد. فضای داستان شبیه به سریال‌های خانوادگی دهه شصت است و با حال و هوای پر از رموز و غموض گروهک‌های مختلف‌الشکل اول انقلاب نسبتی ندارد. نه انگیزه تروریستهای منافقین مشخص می‌شود و نه دلیل اغفال شدگان برای پیوستن به این گروهک همدلی برمی‌انگیزد.

توبه و جبران بعدی آن فرد اغفال شده و اقدام عجیب همسر کسی که اغفال شده بود و حالا توبه کرده هم مهمل است. یک اگشن اسلوموشن هم در انتهای کار تعبیه شده که غیر از بی‌مزگی داستانی‌اش، از لحاظ سبک بصری آدم را یاد اگشن‌های اسپاگتی در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی ایتالیا می‌اندازد، فیلم‌هایی که تا مدت‌ها وقتی قرار بود از فیلم بد مثال زده شود به آن‌ها اشاره می‌شد؛ یعنی قبل از اینکه بزن بزن‌های چاخان هندی در محاورات منتقدین استخدام شوند و عامه‌پسندهای ایتالیایی را بازنشسته کنند.

البته تبریزی صحنه را چندان بد در نیاورده اما معروف است که می‌گویند میزانسن از دل فیلمنامه در می‌آید و وقتی در فیلمنامه چیز دندانگیری نبود، چه می‌شود کرد؟ آیا می‌شود از یک کارگردان انتظار معجزه داشت؟ به هرحال باید امید داشته باشیم که این داستان ناموفق باعث نشود تمام افراد بعدی هم از تحریر و تولید ایده‌هایی بر اساس ماجراهای مربوط به مجاهدین خلق منصرف شوند و ما همچنان بمانیم و فیلم‌های آپارتمانی در کلانشهرها با ماجراهایی در کمند چند کلیشه جا افتاده مثل خیانت، تنهایی انسان، هجوم خاطرات گذشته، تردید در متولد کردن یک کودک و...


یادداشت از میلاد جلیل‌زاده


انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.