سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

اهواز؛

ذهن معلول یا جسم معلول؟!

بارها جمله خواستن توانستن است را شنیده ایم اما درباره این که اراده عملی کردنش را داشته ایم یا نه باید کمی تأمل کرد.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اهواز، به سراغ کسانی رفتیم که این جمله را به خوبی صرف کرده اند.

خواهر و برادری که با وجود معلولیت به خوبی استعدادهای خودرا شناخته اند.

استعدادهایی که معلولیت جسمیشان مانع درخشش آنها نشده است.

زهرا عچرش 19 ساله توانسته است با وضعیت بد جسمی خود کنار بیاید و نقاشی را همدم تنهایی خود کند.

زهرا گفت: از کودکی با مدادرنگی، گواش و آبرنگ نقاشی می کشیدم، کار طراحی روی سفال انجام می دهم اما دو سالی است که متوجه شدم باید کارهایم را نشان دهم.

تاکنون کارهایم را در نمایشگاه های مختلفی به نمایش گذاشته ام و در مسابقات کشوری نیز مقام اورده ام.

نقاشی را به علاقه مندانش آموزش می دهم و در دوسبک ابوذیه و قصیده شعر می گویم.

برای خواندن و نوشتن از برنامه های آموزشی تلویزیون کمک گرفتم تا اینکه توانستم با تلاش و پشتکار در امتحانات پایانی پایه سوم شرکت کرده و نمره قبولی را کسب نمایم.

علی 16 ساله نیز با شناخت توانمندی خود پا به پای خواهرش تلاش می کند تا بتواند خواندن و نوشتن را به خوبی بیاموزد.

شطرنج نیز بازی فکری مورد علاقه وی می باشد و می گوید: حرفه  ای هستم سریع کیش و مات!
شاید برای شما جالب باشد از ماجرای حکمت الهی که نصیب این دو فرد موفق و خانواده امیدوار 4 نفره ی آنان شده، بیشتر بدانید.

زهرا گفت: تمام بدنم سالم بود فقط نمی توانستم راه بروم.دکترها گفتند ضعف ماهیچه است و درمانش فیزیوتراپی.



پدرم که بیمار شد دیگر کسی ما را برای فیزیوتراپی نبرد.

مادر زهرا و ،  ماجرا را از ابتدا چنین بازگو می کند: هنگامی که باردار بودم به سنگ کلیه دچار شدم و قرص ها  و درمان مخصوص به آن را استفاده کردم.

وقتی زهرا این گونه شد فکر کردیم از عوارض دارو و درمان است.

بعد از چند سال علی به دنیا آمد اما علی هم مثل خواهرش ضعف ماهیچه داشت.مرتب آنها را به نزد دکترها می بردم و فیزیوتراپی می کردند اما وقتی پدر 36 ساله ی آنها دچار سکته مغزی شد تمام زندگی و وقتمان صرف وی شد تا زنده بماند و زندگی کند.

چند ماه در کما بود به هوش که آمد به خانه آوردیمش و من شدم پرستار همسر و فرزندانم.
همسر بی تحرکی که حتی قادر نیست سخن بگوید.

10 سال از آن شب می گذرد و همسرم به جای کمک به مداوای فرزندان خود نیز مثل آنها شد.
در این مدت برادر بزرگش یعنی عموی بچه ها تمام کارهایمان را انجام می دهد.

کفیل ماست و ما بدون وی نمی توانیم کاری انجام دهیم.بسیار به ما اهمیت می دهد و فرزندانم هرچه بخواهند برایشان فراهم می کند.

این مادر صبور گفت: خدارا شکر می کنم بر این نعمتی که به من داده ، از خدا گلایه نمی کنم هرچی قسمتم کرده قشنگه.

بچه هام رو دوست دارم و اصلا ازشون خسته نمی شم وقتی هم که می بینم بازی و نقاشی می کنن روحیه می گیرم.

مهمترین خصوصیت بارز این خانواده ، لبخندی بود که بر چهره شان نقش بسته و ثنایی که بر زبانشان جاری .



با همان لبخند روی لب نشسته توصیه ای داشتند به کسانی که گرد نداری چهره شان را پوشانده: همه ما می توانیم به جایی برسیم و خود را ثابت کنیم، خواستن توانستن است کافیه اراده مون رو عملی کنیم.



معلولیت حتما نباید جسمی باشد ، گاهی ذهن یک انسان سالم معلول است و با وجود داشتن قدرت های شگرف و بی پایان، خود را محدود می بیند و ناتوان.

پس بیایید هرچه زودتر ذهن خود را به فیزیوتراپی عملی کردن اراده ببریم تا بتواند روی پای خود بایستد و استعدادهایش کشف شود.



انتهای پیام/و

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.