سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

اهواز؛

ماجرای پروانه شدن در جزیره مجنون

گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله ۱۰۰۰ متر شلیک می شود و درمبدا به حلقومی اصابت نموده و گذر میکند ، معلوم نمایید سر کجا افتاده است؟

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اهواز، سال ها ازجنگ می گذره ولی هنوز، برای بدرقه ی بهترین دوستانم به گلزارشهدا میام گوشه ای درگلزار ایستادم و ،انتظارش رو می کشیدم.

رتبه یک کنکور پزشکی سال 64 فعالیت های شبانه روزیش دربسیج روح سرکشش رو آروم نمی کرد پس عازم جبهه شد.

 حرف هاش همیشه پرمغز و تاثیر گذار بود.

به یاد آخرین دیدارمون درجزیره افتادم. احمدرضا،گوشه ای نشسته بود و آخرین حرف هاش رو ثبت می کرد.

می گفت: نسل آینده برای ادامه دادن راه شهدا نیاز به شناخت افکارشون داره. بعد، بلند شروع به خوندن کرد: آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله ۱۰۰۰ متر شلیک می شود و درمبدا به حلقومی اصابت نموده و گذر میکند ، معلوم نمایید سر کجا افتاده است؟ کدام مادررخت عزا می پوشد؟ آسمان کدام شهر سیاه می شود و کدام چهره چنگ می خورد؟

هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ۱۰ متری سطح زمین ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید ، مورد اصابت موشک قرار می دهد اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود ، معلوم کنید کدام تن می سوزد؟ کدام نگاه را فراموش خواهی کرد؟

ازخودت بپرس کدام مسئله راحل می کنی و برای کدام امتحان درس می خوانی؟

نگاهم کرد، لبخندی زد و رفت.

تحت تاثیرحرف های احمدرضا بودم  که صدای انفجاری جزیره رولرزوند.

دشمن قطعنامه 598 روشکسته و با استفاده ازسلاح های شیمایی دوباره به مرزهای کشورحمله کرده بود.

فاو وجزیره مجنون شرایط بدتری داشت. من و احمدرضا باگردان سیدالشهدا به جزیره اومده بودیم بوی دودخمپاره ها نفس کشیدن روسخت میکرد.

سلاح های شیمیایی هم بچه هارو به سرفه انداخته بود.

بعثی ها بعد از عقب نشینی و بازپس گیری جزیره به وسیله  ما، به  فکر انتقام بودند.

دشمن در حال محاصره جزیره بودکه دستور تخلیه داده شد. احمد رضا مونده و می جنگید تا بقیه بتونن مجروحین رو به عقب منتقل کنن.

چند لحظه بعد تن نحیف احمدرضا کنار من روی زمین افتاد شهادتین روبه زبون آورد و از خدا خواست که اومدن عراقی ها در جزیره رو نبینه.

همینطور هم شد وقتی عراقی ها پا به جزیره گذاشتند ، روح بلند و ملکوتی احمد رضا در دنیا نبود.

صدای شعاردادن مردم رشته افکارم روپاره کرد گلزار شهدا گلبارون شد و عکس احمدرضا به روی تشییع کننده ها می خندید.

من،گوشه گلزار ایستاده بودم و هنوز به سوالات احمدرضا فکرمی کردم.

به راستی ، بعد احمدرضا و احمدرضا ها، چه کردم؟ 

چند سال بعد گروه تفحص جسد احمدرضا احمدی  را که استخوان شده بود ، در جزیره مجنون پیدا نموده و به آغاجاری منتقل کردند و در یک روز خوب خدا، بر روی دوش مردم تا مزار شهداء تشییع شد و در کنار  دیگر دوستان شهیدش آرام رفت.



انتهای پیام/و
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.