اما بیشتر دوست داشتیم صدای نالهی آوارگان و در راه ماندگان، بی خانه مان شدگان از جنگ و آواز کشتگان را نشنویم، بهار آمده اما با همهی این زخمها و دردها، نمیدانیم این چگونه بهاریست، اما امیدواری وظیفه است، امید به آینده این بشر زیاده خواه این بشر بیطاقت رنج طلب، امید به آینده بهتر است که ما را زنده نگاه داشته است.
چه تفاوتی دارد مرگ انسانها در اثر انفجار و شلیک گلوله و خشمهای کور اگر در اروپا باشد، یا در آفریقا یا در آسیای دور و نزدیک، در خاورمیانه فرو رفته میان آتش و خون، چه تفاوتی دارد مرگها در پاریس باشد یا کپنهاک یا دمشق یا بغداد یا کابل یا استانبول، این مرگها چیزی از امیدواری بشر به آینده کم میکنند، چیزی به هراس از آینده میافزایند که نباید باشد
فرصت ما کوتاه است، این کهکشان بزرگ که زمین برابر آن ذرهای ناپیداست و این زمین بزرگ که ما برابر آن تکهای کوچک هستیم، فرصت مختصری داده تا قرار یابیم، بهار نمایش تمام عیار این فرصت است، باید خشونت را کنار گذاشت، خشم را کنار زد، باید به علاقهمندی به بشر آینده به فرزندانمان بیندیشیم، بهتر است چیزی بیش از این میراث خطرناک را از خود به جای بگذاریم.
تلاش کنیم طبیعتی را که نابود کردهایم احیاء کنیم، طبیعتی را که بیمحابا در آتش و خشم فرو بردهایم به بستر انسان و مهربانی برگردانیم و این موجود خطرناک که در درون ما بیدار شده به جایی دور برانیم.
انتهای پیام/