به گزارش خبرنگار
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ وقتی ادبیات فارسی را مرور میکنی به نام آشنای «نیما یوشیج» میرسیم. کسی که امروز همه ادعا دارند مانند وی شعر میسرایند اما با مرور شعر «هست شب» وی به عنوان نمونه میتوان دریافت تا چه اندازه شاعران از سبک وی پیروی میکنند.
روابط میان کلمات یک شعر را به اعتبار ساخت آن در شعر قدیم، صرفاً باید در هر بیت جستجو کرد نه در مجموع ابیات یک شعر که هر کدام با ساختی دیگر است و از این نظر با ابیات پس و پیش خود هیچ ارتباطی ندارد. در صورتی که در شعر نو این ساخت را در کل شعر میتوان دید. این مسئله گاه تا اندازهای دقیق میشود که حتی حذف یک سطر به کمال آن لطمهای وارد میکند و آن را ناقص نشان میدهد. چنانکه در شعر «هست شب» اثر نیما یوشیج مشاهده میکنیم. تمام سطور کلمههای این شعر با یکدیگر ارتباط دارند تا آنجا که وقتی به آرامی از اول تا آخر آن را مرور میکنیم گویی در آغاز نطفهای است که به تدریج شکل میگیرد و سرانجام به پایان شعر میرسیم و در پایان آن هیئت کامل مطلب را مییابیم. این مسئله را در شعرهای امروز مشاهده نمیکنیم.
کلمات شعر امروز را به راحتی میتوان تغییر داد و کلمهای دیگر جایگزین آن کرد. در صورتی که در شعر نیما هر کلمه معنای خود را دارد و به آسانی نمیتوان جایگزینی برای آن نهاد. این مسئله در شعری که با نام «نیمایی» در جامعه مطرح میشود، بیشتر خود را نشان میدهد.
در شعر «هست شب» اثر «نیما یوشیج» شاعر در ابتدا شبی از شبهای شمال را تعریف میکند. شبی که دم کرده و از این دم کردگی، رنگ خاک پریده است اما در همین دو سطر آغاز از رابطه شب با خود سخن میگوید، زیرا به «خاک» شخصیت میبخشد. این مسئله توصیف و ارتباط برقرار کردن با اصل موضوع در شعر به اصطلاح «نیمایی» امروز معمول مانده است. شاعران توصیفهای مختلفی در شعر خود میآورند اما اثری از ارتباط معنایی میان توصیفها در آن نمیتوان یافت. انسجام معنای شعر قدیم در شعر نیما از بین نمیرود. آنچه او بر هم میزند و در برابرش طغیان میکند، ظاهر شعر است که آن هم به دلیل بستر اجتماعی ادبی آن دوران شکل گرفت.
نیما در دو سطر بعد، ناگهان با بادی که بر او میتازد، به طور مستقیم از خود سخن میگوید. این شعر خط مستقیمی است که یک سر آن را در شب و سر دیگرش را در شاعر شبنشین میتوان یافت. در بندهای بعدی رابطه میان شب و شبنشین روشن میشود. در بند دوم شعر شخصیتی دیگر از شب را مشاهده میکنیم. این شخصیت همچون تنی گرم در هوایی راکد ایستاده است. به گونهای که هیچ گمشدهای نمیتواند راهش را بیازماید. اما در بند سوم شعر، بیابان دراز را با تنی گرم میبینیم که در گور تنش خفته است. این مسئله به دلیل دل سوختگی ایجاد میشود. در این جای شعر است که به رابطه میان «شب دم کرده» و «خاک رنگ باخته» پی میبریم.
در شعر شاعران به اصطلاح «نیمایی» امروز هیچگونه رابطهای میان توصیفها نیست. گویی شاعر افسار گسیخته در عرصه شعر میتازد و صد افسوس که از این تاخت و تازها چیزی عاید ادبیات نمیشود. جز تعدادی کلمات که به نام شعر نیمایی بر صفحه نقش بسته است.
«نیما یوشیج» در شعر «هست شب» خود نهایت صمیمیت و حقیقت شاعری را به تصویر میکشد و حالت خاص خود را به تمام اشیایی که در چشم انداز خویش میبیند، تحمیل میکند و از ترکیب این خطوط ارتباطی و ایجاد رابطه میان اشیاء بر محور و مرکزیت خود، فضا میسازد. در نتیجه این امر است که «شب» و «بیابان» و «خاک» و «هوا» را نیز خسته و تب کرده میبینیم. کاین شیوه فضاسازی و پرداختن به موضوع در بین شاعر به اصطلاح «نیمایی» امروز دیده نمیشود.
گاه تجربیات شخصی خود را بیان میکنند و تجربیات آنها گرهی از مشکلات جامعه نمیگشاید. حتی تمام مردم نمیتوانند با این تجربهها همراهی کنند. گویی این افراد تنها برای دل خود چکامهای سر دادهاند، نه برای ادبیات این روزهایمان. با تمام این اوصاف میتوان نتیجه گرفت، شعر «نیمایی» در جامعه امروز وجود ندارد و آنچه میبینیم بیش از «نیمایی» شعر «آزاد» است که هیچ ارتباطی با پیشینه ادبی ما ندارد.
برای آگاهی از آخرین اخبار و پیوستن به کانال تلگرامی باشگاه خبرنگاران جوان اینجا کلیک کنید.
انتهای پیام/