سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

خاکی که پیامبر(ص) را به گریه انداخت

پیامبر(ص) فرمود: یا امّ سلمه بگیر این خاک را و بگذار در شیشه اى، هر وقت که دیدى رنگ خاک به خون گرائید، آنوقت بدان که فرزندم حسین علیه السلام به شهادت رسیده است.

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ در روایت اهل سنت و شیعه نقل شده است که امّ سلمه همسر پیامبر (ص) مى گوید:

روزى رسول خدا (ص) مشغول استراحت بودند که دیدم امام حسین علیه السلام وارد شدند، و بر سینه پیامبر(ص) نشستند، حضرت رسول (ص) فرمودند: مرحبا نور دیده ام ، مرحبا میوه دلم ، چون نشستن حسین علیه السلام بر سینه پیامبر (ص) طولانى شد، پیش خودم گفتم! که شاید پیامبر(ص) ناراحت شوند و جلو رفتم، تا حسین علیه السلام را بر دارم .

حضرت پیامبر (ص) فرمودند: امّ سلمه تا وقتى که حسینم خودش مى‌خواهد بگذار بر سینه ام بنشیند، و بدان که هر کس باندازه تار مویى حسینم را اذیّت کند مانند آن است که مرا اذیّت کرده است .

امّ سلمه مى‌گوید: من از منزل خارج شدم، و وقتى باز گشتم به اتاق رسول خدا(ص) دیدم پیامبر (ص) گریه مى کند، خیلى تعجّب کردم! و عرض ‍ کردم یا رسول اللّه خداوند هیچگاه تو را نگریاند، چرا ناراحتید؟ ملاحظه کردم و دیدم حضرت پیامبر(ص) چیزى در دست دارد، و بدان می‌نگرد و مى‌گرید. جلوتر رفتم و دیدم مشتى خاک در دست دارد.

سؤال کردم یا رسول اللّه این چه خاکى است که تو را این همه ناراحت مى‌کند. رسول اکرم (ص) فرمودند:

اى امّ سلمه الان جبرئیل بر من نازل شد و عرض کرد که این خاک از زمین کربلا است و این خاک فرزند تو حسین علیه السلام است که در آنجا مدفون مى شود.

یا امّ سلمه بگیر این خاک را و بگذار در شیشه اى، هر وقت که دیدى رنگ خاک به خون گرائید، آنوقت بدان که فرزندم حسین علیه السلام به شهادت رسیده است.

امّ سلمه مى گوید: آن خاک را از رسول خدا(ص) گرفتم که بوى عطر عجیبى میداد. هنگامى که امام حسین علیه السلام بسوى کربلا سفر کردند، من نگران بودم و هر روز به آن خاک نظر مى کردم ، تا یک روز دیدم که تمام خاک تبدیل به خون شده است و فهمیدم که امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده اند. لذا شروع کردم به ناله و شیون کردم و آن روز تا شب براى حسین گریستم، آن روز هیچ غذا نخوردم تا شب فرا رسید، از شدّت ناراحتى و غصّه خوابم برد.

در عالم خواب رسول خدا (ص) را دیدم ، که تشریف آوردند ولى سر و روى حضرت خاک آلود است! و من شروع کردم به زدودن خاک وغبار از روى آن حضرت و عرض کردم یا رسول اللّه (ص) من بفداى شما، این گرد و غبار کجاست که بر روى شما نشسته است.

فرمود: امّ سلمه الان حسینم را دفن کردم !






منبع: تحفه الزّائر مرحوم مجلسى ص ۱۶۸٫

انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۲۱:۳۶ ۱۹ مهر ۱۳۹۴
اللهم الرزقنا زیارت کربلا
و
اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود
و
اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا والآخره