به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روزنامه «گاردین» در یکی از جدیدترین یادداشتهایی که منتشر کرده، اعطای جایزه نوبل 2015 به سوتلانا الکسیویچ نویسنده بلاروسی را به شصتوسومین سالروز تولد ولادیمیر پوتین و انتقاد همیشگی این چهره ادبی از سیاستهای شوروی سابق و پیامدهای تلخ جنگ در این کشور ارتباط داده است.
یادداشت «گاردین» اینگونه آغاز میشود: کمی سردرگمی، خوشحالی عده زیادی از مردم و البته آزار دیدن برخی دیگر، از دستاوردهای اعطای نوبل ادبیات 2015 به سوتلانا الکسیویچ نویسنده و روزنامهنگار بلاروسی است. او از مخالفان اتحاد جماهیر شوروی و پساشوروی است که اعتراضش را به شکل مجموعهای از کتابها، آثار مستند و نمایشنامه درآورده و کمونیسم را زیرورو کرده است. او واقعیت این رویدادها را از سکوی تجربیات شخصی به ثبت رسانده و مسلما حداقل در مینسک و مسکو افرادی هستند که از اعطای این جایزه به یک منتقد پرشور ایدئولوژی و ارزشهای شوروی عصبانی شوند.
الکسیویچ در سال 1948 در اوکراین در خانوادهای از طبقه متوسط به دنیا آمد. پدر و مادر او هر دو معلم بودند. او در بلاروس رشد پیدا کرد و پس از فارغالتحصیلی به عنوان گزارشگر مشغول به کار شد. وقتی توانست دوباره به مینسک برگردد، شروع به جمعآوری مطالبی کرد که دستمایه چاپ اولین کتابش شد. «چهره غیرزنانه جنگ» در سال 1985 به عنوان تاریخ شفاهی تجربیات زنان از جنگ جهانی دوم به چاپ رسید. تا آن زمان کسی درباره چنین جنبههایی از تجربیات دوره شوروی سابق حرفی به میان نیاورده بود و الکسیویچ بلافاصله به «صلحگرایی و ارائه تصویر غیرقهرمانانهای از زنان شوروی» متهم شد.
«آخرین شاهدان: کتاب داستانهای غیرکودکانه» اثر بعدی او بود که جنگ را از دیدگاه کودکان به تصویر کشید. الکسیویچ به نوشتن کتابهایی درباره جنگ شوروی و افغانستان و انحلال اتحاد جماهیر شوروی ادامه داد. او با روایت تراژیک و شگفتانگیز خود از فاجعه هستهای چرنوبیل در کتاب «صداهایی از چرنوبیل» مورد توجه خوانندگان انگلیسیزبان قرار گرفت. ترجمه انگلیسی این کتاب در سال 2005 به چاپ رسید. این کتاب باید قاعدتا یک تجربه شدیدا غمانگیز باشد، اما در عوض ترکیبی است گزنده از فصاحت و ناگفتنیهایی که دربردارنده عجز، قهرمانی، رنج و خیانت تاریخی رهبران شوروی است. او از طریق واگویههای مصاحبهشوندههایش تاریخی را پدید آورده که خواننده بدون در نظر گرفتن فاصلهای که از این رویدادها دارد میتواند آن واقعه را عمیقا لمس کند.
آکادمی نوبل برای نگارش «آثار چندصدایی که یادآور رنج و شجاعت زمان ماست» این جایزه را به الکسیویچ اعطا کرد و یک نام دیگر به فهرست «کی؟»ها اضافه کرد؛ مجموعهای از نویسندگان کمتر شناختهشده که شامل نامهایی همچون «نجیب محفوظ»، «ویسواوا شیمبورسکا» و «پاتریک مودیانو» میشود. از میان کتابهای این نویسنده بلاروسی تنها «چهره غیرزنانه جنگ»، «صداهایی از چرنوبیل» و «پسران زینکی» که تاریخچهای از جنگ غیرقابل درک شوروی و افغانستان است به زبان انگلیسی برگردانده شدهاند. انتشارات مستقل «فیتزکارالدو» قرار است جدیدترین کتاب او را که «زمان دست دوم» نام دارد در ماه می روانه بازار کند.
در ادامه این مطلب آمده است: الکسیویچ یک رماننویس نیست و اعطای این جایزه به او ممکن است خوانندگانی را که تصور میکنند جایزه نوبل تنها به ادبیات داستانی تعلق دارد غافلگیر کند. اما این جایزه به «بخش برجستهای از آثار ادبی که در جهت ایدهآلها به نگارش درآمدهاند» تعلق میگیرد.
با این حال، جایزه نوبل همیشه حواشی و جنجالهایی را به همراه داشته است. آیا باید این جایزه به کس دیگری اعطا میشد؟ آیا نوبل ادبیات خیلی سیاسی شده؟ آیا آکادمی نوبل همچنان اروپامحور، تعمدا مخفیانه، بیثبات و با رویهای ضدروسی است؟ درباره الکسیویچ این مسائل بسیار کمرنگ میشود. آنچه اهمیت دارد این است که به تعداد خوانندگان کتابهای او اضافه خواهد شد و این به خودی خود ارزشمند است.
او قهرمان داستانهای ناگفته است که در رژیم رییسجمهور «لوکاشنکو» مجرم شناخته شد، به اتهام همکاری با سازمان سیا در دادگاه حاضر شد و از حضور در مجامع عمومی منع شد. الکسیویچ در سال 2000 مجبور به ترک کشورش شد و تا سال 2011 موفق نشد به مینسک برگردد. اما او در تمام این مدت روی مواضعش پافشاری کرد و کتابهایی را به نگارش درآورد که فکر میکرد ضروری است.
یکی از افرادی که با او درباره انفجار چرنوبیل صحبت کرده، گفت: «رادیو چیزی نمیگفت، روزنامه هم نداشتیم، اما زنبورها میدانستند. آنها به مدت دو روز نیامدند، حتی یکیشان.» الکسیویچ زنبور ماست، او میداند. خودش این را اینگونه بیان میکند: «بعد از 20 سال کار کردن با روایتهای مستند و نوشتن پنج کتاب در اینباره، من اعلام میکنم که هنر از درک بسیاری از چیزهای انسانی عاجز است... من تاریخی از احساسات انسانی را به نگارش درمیآورم. آنچه مردم درباره حوادث فکر میکنند، میفهمند و به یاد میآورند... آنچه به آن اعتقاد داشتند، اعتمادی که از آنها سلب شد، توهمها، امیدها و ترسهایی که تجربه کردند... تصور یا ابداع چنین چیزهایی با این جزئیات فراوان و واقعی، غیرممکن است.
در اعطای این جایزه یک روز پس از تولد 63 سالگی رییسجمهور پوتین به الکسیویچ، نوعی عدالت شاعرانه وجود دارد. به عنوان هدیه تولدی باتاخیر، این اتفاق را میتوان پیامی به رییسجمهور روسیه دانست که میگوید: استبداد پیر میشود و میمیرد، اما صدای مردم عادی همیشه سبز خواهد ماند.