سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

9 شهید در پی حملات سعودی ها به شهر الحدیده یمن

براثر حملات سعودی ها به شهر الحدیده یمن 12 نفر شهید و زخمی شدند.

به گزارش گروه بین‌الملل باشگاه خبرنگاران جوان، شبکه تلویزیونی العالم در خبری فوری اعلام کرد: بر اثر حملات جنگنده های سعودی به شهر الحدیده یمن 9 نفر شهید و 3 نفر دیگر زخمی شدند.
این شبکه افزود: حملات جنگنده های سعودی به این شهر به صورت گسترده ای ادامه دارد.

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
منصور
۱۰:۲۷ ۲۸ مرداد ۱۳۹۴
بسم رب القاسم الجبارین،
مثنوی عاشورایی «یمن، نوید ظهور» تقدیم به مردان و زنان و کودکان مظلوم و تنها ماندۀ کربلای یمن و منتظران راستین ظهور امام عاشقان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
در کعبه نشسته بت پرستی - بر بازی فتنه چیره دستی
حرمت بشکسته دین حق را - بگرفته به شب ره فَلَق را
آن ددمنشِ وهابیِ پست - وز بادۀِ فتنه گشته سر مست
بر آتش کین گرفته دستی - پوشیده به تن ردایِ پستی
ویرانه نموده خانۀِ یاس - خون کرده دل علی به احساس
سیلی زده بر رخ پیمبر – سودای سقیفه کرده در سر
خود خوانده خدا به‌رسم نمرود - پوشیده به تن رَدا ، زَراَندود
تَر کرده به خون لاله نانش - خون می‌چکد از لب و دهانش
بر فاطمه کینه ور، دلِ او - آن وارث بر مقاتِلِ او
کوبیده لگد به پهلوی یاس - گل‌های علی شکسته با داس
معجر بکشیده از سر او - در خون بکشیده پیکر او
بنموده گل علی لگدکوب - بد کرده به هرچه بوده آن خوب
ای کینه بدل نموده او را - ای رنج و بلا فزوده او را
ای فاطمه را شکسته پهلو - سیلی زده بر رخ مه او
او فاطمه مادر حسین است - بر جان سپیده نور عین است
ای آل همیشه مست باده - ای فرق علی زکین گشاده
او ام ابی پیمبرم راست - قامت بشکسته مادر ماست
شرم از رخ مصطفی نکردی - از فاطمه‌اش حیا نکردی
ای حرمت حق دریده ملعون - نازک دل فاطمه کنی خون
ای یاس علی نموده نیلی - بنموده رخش کبود سیلی
کوچک ملک ای شه مُحَقر - با آل علی فتاده ای در ؟!
بر ملک یمن ز کینه تازی؟ - خواهی چو سقیفه فتنه سازی؟
ای ددمنشِ پلید سفاک - ای آل همیشه بوده ضحاک
ای گشته ملک به قوم نسناس - ای تشنه به خون شیعۀِ یاس
ای بتکده کرده کعبۀ حق - ای سمبل شرک و کفر مطلق
بر آل علی کشیده خنجر - بُبریده ز کینه لاله را سر
دد سیرت وحشی حجازی - بر آل علی چه فتنه سازی ؟
بر خاک یمن گشوده آتش - ببریده زکین سر سیاوش
ای آل شکم پرست دجال - ای دین خدا نموده پا مال
وی لشکر ظلمت و سیاهی - از جان یمن بگو چه خواهی؟
از کین علی غضب گرفته - دندان جفا به لب گرفته
با آل علی اگر در افتی - در چاه فنا به سر برافتی
ای آنکه نشسته در ریاضی - با آل علی تو فتنه سازی
ای آل سعودی حجازی - دانم به خدا در انقراضی
ما شیعه حیدریم و کرار - با خصم علی به شوق پیکار
بگذشته ز آتشیم و آبیم - یاران همیشه در رکابیم
ما کاوه و رستمیم و آرش -ما کاخ تورا زنیم آتش
ما وارث ذوالفقار هستیم - مردان علی وقار هستیم
از بادۀِ فاطمی چو نوشیم - با نای علی علی خروشیم
ما کهنه به تن کفن بپوشیم - عباس ، علم گرفته دوشیم
لب تشنۀ بوی کربلاییم - ما گم شده در یم ولاییم
ما راه یمن گرفته در پیش - حیدر نسبیم و فاطمی کیش
بگرفته علم به دوش آییم - دریای پر از خروش آییم
بگرفته علم به کف جلودار - ما در پی او سپاه بسیار
بگذشته زآب و آتش و خون - بر فاطمه گشته قوم مجنون
مردان علی علی به لب گو - بر فاطمه خون بها، طلب جو
تشنه لب انتقام زهرا - بگذشته ز بحر و دشت و صحرا
رو کرده به وادی حجازیم - خون بیرق کربلا فرازیم
ای آل همیشه مست باده - بین لشکر حق به ره فتاده
جان همچو علی به کف نهاده - مردان سواره و پیاده
بربسته میان دو دم نیامی - لب تشنۀ آب انتقامی
بر بارۀ خون سوار مستی - شمشیر دودم گرفته دستی
شوریدۀ حیدری پرستی - بگذشته ز خان و مان و هستی
بگرفته علم به دوش آید – دریای پر از خروش آید
آید که سپیده جان بگیرد – تا بوی علی جهان بگیرد
تا ملک حجاز از تو گیرد - تا هرچه بدی به نطفه میرد
آن دم که سپاه حق کشد صف - جان‌ها بگرفته جمله در کف
بینی تو خروش حق پرستان - شمشیر دودم گرفته دستان
بر پیکر تو شرر بباریم - بر سینۀ تو سرت گذاریم
ای گشته ملک به قوم تازی - بر حملۀ ما تو بی‌حفاظی
آتش به سرت ز ما چو بارد - مردانه دمار تو بر آرد
بارد به سرت شهاب‌ها چون - نقش تو کشد به خاک ، در خون
بارد به سرت ستاره سجیل - موسی صفتان گذشته از نیل
ای آل سقوط کرده بشنو - ابلیس هبوط کرده بشنو
بشنو خبرم ز نوبهاران - بر خاک تو یورش سواران
افسانۀ کربلا نگاران - مردان دلیر شب شکاران
دارم خبرت ز بارش مرگ - باران تگرگ و گریۀ برگ
از بارش قدر و فاتح و حوت - جا دادن تو میان تابوت
خیزد چو درفش کاویانی - اندر ید مردم کیانی
غوغای علی علی رود سر - خیزد چو خروش حیدر حیدر
آن دم که زقوم آریایی - خیزد سپهی همه ولایی
بر جبهه حق همیشه یاور -از تخمۀ رستم دلاور
در کف بگرفته ذوالفقاران - افسانۀ حیدری نگاران
سرمست می علی هو الحق - سر داده به دارعشق مطلق
شولای سپیده کرده بر تن - آشفته عدو به بانگ هل من
شوریده ز شوق سر بداری - چون فاطمه با علی به یاری
سر بندۀ یا علی به سرها - بی‌باک و هراس از خطرها
وز نیل بلا به‌جان گذرها - بر فاطمه سینه را سپرها
بر یاوریِ علی چو عمار - چون مالک اشترِ علمدار
مردان همه شده اباذر - بر شعلۀِ عشق حیدر آذر
بر خاک تو نقش خون نگارند - تا ریشۀ تو ز بُن در آرند
بر فاطمه قوم بسته سربند - طومار تو را به خون نوردند
از ظلمت شب خراج گیرند - هم سر ز تو هم که تاج گیرند
این لشکر همچونان ابابیل - بارد به سر تو نار و سجیل
طوفان‌زده این قبیلۀ نیل - غرقت بکند به موج تهلیل
بین لشکر پرشکوه ما را _ این رهبر هم چو کوه ما را
این سید اهل وادی عشق - این والی بر ایادی عشق
کز لعل لبش غزل شود مست - بر تیغ دو دم چو آورد دست
بر خصم علی کشد چنان تنگ لشکر چوکشد به وادی جنگ
کاید شب تیره روز از شور - شب کشته شود به خنجر نور
ای بسته کمر به کین زهرا - محشر به یمن نموده بر پا
از ما بهراس ای حرامی - گیریمت از آن که انتقامی
ای خوانده ملک تو خویش بشنو - سفاک روان‌پریش بشنو
ای وارث تخت و تاج ضحاک - خون‌ریز همیشه بوده سفاک
معجر چو زنان به سر ببسته - در بین حرم‌سرا نشسته
ای خورده حرام، گشته چون خوک - ای آل سعود، آل مفلوک
ما را به سر آرزوی جنگ است - دل بهر شکستن تو تنگ است
دل را تب و تاب و شور و شین ست - هنگامۀ یاری حسین است
دل خسته ز سستی و درنگ است - ما زنده و تو به‌جای، ننگ است
از داغ یمن دل آتشین است - گویی که دوباره اربعین است
بر سینه زند علی ز غم مُشت - ما را به خدا غم یمن کُشت
دل‌تنگی کربلایِ من تو - داغ دل شیعه‌ای یمن تو
یک‌بار دگر حسین تنهاست - گو کرب و بلا دوباره بر پاست
چشمان یمن اسیر دریاست - لب تشنۀ جرعه یاری ماست
از آل علی به نیزه سرهاست - یک ‌کرب و بلا دوباره برپاست
در فتنۀ قوم نا مقدس - یک‌بار دگر حسین بی‌کَس
یک‌بار دگر در انتظار او - بی‌یاور و یار و غمگسار او
از داغ یمن دیار گلگون - از دیدۀ فاطمه چکد خون
از کینۀ آل فتنه گردان - تن پاره و سر بُریده مردان
خون می‌چکد از یمن سرا پا - از فتنۀ آتشین اَعدا
بس در یمن آتش اهرِمَن کُشت - ما را تب و تاب در یمن کُشت
بی‌تاب و تبم خدا یمن را - خواهم که بُرم سر اهرمن را
ما را چو علی که بسته بازو؟ - تا شِکوِه برم خدای را زُو
بر مِهر جهان ،عجوزۀ پست - ما را که چنین نموده پابَست؟؟
اندر دل ما غم وَلا کو ؟ - بی‌تابی دل ز کربلا کو ؟
ما را چه به سر دُلار آورد؟ - در دل شده شور کربلا سرد
کو بر دل شیعه داغ زهرا ؟ - بی‌تابی‌اش از فراق زهرا
دنیا چه نموده بادل ما ؟ - دردا ز طریق باطل ما
ای شیعه تو را چه بر سر آمد –غوغای تو کی به آخر آمد
قامت زیمن شکسته در جنگ - ای شیعه ز پا نشستنت ننگ
ای شیعه صلاح و مصلحت بس - خونخواهی کربلا، کجا پس؟
بنگر به یمن که کربلایست - خون چشمِ ترش، یم بلایست
بنگر که به نیزه گشته سرهاست - یک‌بار دگر حسین تنهاست
بنگر به یمن دیار تنها - صدپاره در او تن و بدنها
ای شیعه تو را چه شک و تردید؟ - تا کی به بلا توان یمن دید؟
تا کی نتوان ز جای جُنبید؟ - کشتار یمن به کربلا دید
در خانه نشستن آه، تا کی - بیعت بشکستن آه، تا کی
ای خانه نشسته شرم بر تو - ای دیدۀ بسته شرم بر تو
ای مانده به‌جا زکربلایت - ای مشتِ گره نگشته، وایت
ای مانده به‌جا ز کربلا باز - در خاک یمن بلا شد آغاز
ای خانه گزیده کنج ایمن - بشنو زیمن نوای هل من
ما را ز یمن حسین خواند - تا سوز عطش فرو نشاند
ای منتظرِ ظهور بر خیز - دل‌خسته ز شب،کنون سحر خیز
خواند یمنت به یاری خویش - تا کرب و بلایت آورد پیش
دردا که چو کوفیان نامرد - تنها بنهی یمن تو با درد
دردا که علم به کف نگیری - در مسلخ عاشقی نمیری
ای گشته ولی به شیعه ما را - بگشا به یمن طلیعه ما را
این داغ یمن بِکُشت ما را – شب طعنه زند دُرُشت ما را
ده اذن جهادمان خدا را - نوشان تو به ما می بلا را
دل می تپدم به سینه، سخت او - گردیده یمن سیه، چه بخت او
یک‌بار دگر حسین تنها - لب تشنه میان طفل و زن‌ها
ما را طلبد ولی به یاری - ما مست سبوی نوش خواری
ما منتظران سوگواری - هرکس شده گرم کاروباری
ما را نه به سر یمن به یاری - ما را نه هوای سر به داری
تا کشته شود ولی به خواری - آن دم همه غرقه اشک و زاری
لب تشنه، علی، ز ما به یاری - ما چله نشین سوگواری
ای قوم به تکیه‌ها رها خوش - تا کی دلتان به نوحه‌ها خوش
این بر سر و سینه‌ها زدن‌ها - در خون بکشیدن بدن‌ها
یا جامه دریدن به تن ها - یا گریه نمودن چو زن‌ها
دارد چه ثمر به شیعه این‌ها -- چون خانه تو را کند نشینها
دارد چه ثمر فغان و زاری - چون شور بلا به سر نداری
ای کرده به تکیه‌ها نهان رو - وز ما طلبد فدای جان او
دل بسته جان و مال و جاهید - یاران ولی به اشک و آهید
آن بر سر نیزه خوانده قران - از شیعه طلب نموده او جان
او جان طلبد نه نوحه خوانی - ای آنکه اسیر لقمه نانی
بر سینه و سر زدن چه نیکوست - گر جان نکنی دریغ از دوست
ما را چه خوش است آن عزایی - آن گریه و سوز جان‌فزایی
کاندر پی او زجان براییم - همسنگ علی دلاور آییم
مردان همیشه حیدر آییم - بر فاطمه یار و یاور آییم
ترک سر و جان و تن نماییم - تا کهنه به تن کفن نماییم
ای در دل تکیه‌ها به محبس - این نوحه و اشک و گریه‌ها بس
در خاک یمن حسین تنها - درمانده میان طفل و زن‌ها
سر داده نوای بی‌قراری - ما را طلبیده او به یاری
ای تکیه نشسته‌ها بخیزید - گردیده به دسته‌ها بخیزید
سر بنده ببسته‌ها بخیزید - پیمان نگسسته‌ها بخیزید
ای منتظران بر ظهورش - تشنه لب بادۀِ طهورش
ای نامه نوشتگان به مهدی - بر یاری او ببسته عهدی
او در یمن است منتظر تا - یک تن ز شما ز جا شود پا
ای قوم به تکیه سینه زن‌ها - او در یمن است و مانده تنها
این بر سر و سینه‌ها زدن بس - یاری به ولی کجا و کی پس ؟
ای گم شدگان به اشک و زاری - او می‌طلبد شما به یاری
ای منتظران نگاهتان بس - این گریه و اشک و آهتان بس
مهدی به یمن شده گرفتار - در دست سعودی جگرخوار
این شاه سعود، او یزید است - خون‌ریز و مزوری پلید است
او کرب و بلا بیا فریده ست - او حلق حسین ما دریده ست
ای شیعه به‌جا نشسته‌ای چون؟ - از چشم یمن روان یم خون
یک‌بار دگر حسین تنها - افتاده به دست اهرمن‌ها
بر سینۀ او نشسته پستی - خنجر بگرفته او به دستی
خواهد که کند سرش جدا او - او را که بهای خون خدا او
ما غرقه نماز و بر نی الله؟! - در برکۀ گِل شده، پی ماه ؟!
او بر سر نی به سر فرازی - ما سینه زنان به گریه بازی ؟!
ما در پی اشتران به بامیم - مرغان به بند تن به دامیم
تا جان به ره وفا نبازیم - روبه صفتان حقه بازیم
کوفی صفتان اهل ننگیم - با آل سعود اگر نجنگیم
ما اهل خیانتیم و نیرنگ - مردان هراس کرده از جنگ
سوگندِ به فاطمه که هیچیم - طومار سعود گر نپیچیم
این‌گونه اگر به‌جا نشینیم - این آتش در یمن ببینیم
گر مهدی ما کند ظهور او - بی ما کند از بلا عبور او
ای مست نذور آب و شربت - بر صفحۀ دل چه می‌کشی خط
باید که ولی شناس بودن - همپای علی چو یاس بودن
ای پخته برنج و قیمه‌ها بس - جانبازی بر حسین کی پس
آن خورده ترک لب و دهانش - او جان طلبد ز شیعیانش
ای گشته به نفس خویش منکوب - جان را بنما تو نذر آن خوب
بر شیعه بود چنین طریقت -- او جان طلبد ز ما نه شربت
ای خورده فریب نفس خویشت - ای رنگ و ریا و حیله کیشت
از ما طلبد حسین جانی - ما خوش به نذور آب و نانی ؟!
آن شیعه بود که هم چو زهرا - سینه به ولی کند سپر را
ای پشت ولی گرفته سنگر - یک دم به وجود خویش بنگر
بنگر که تو شیعه که هستی - بر یاری حق چو بسته دستی ؟؟
بنگر به یمن که خون‌فشان است - بر قلب ولی غمی گران است
اکنون که به شیعه روز تنگ است - وز تو همه سستی و درنگ است
مردی تو اگر بیا به میدان - کن ترک منال و خانه و جان
ای شیر بدون یال و کوپال - بیهوده ز خود شده خوش احوال
ای بر سر و سینه زن علی جان - شد وقت بلا بیا به میدان
بر سینه و سر زدن تو را بس - مردی تو بیا به کربلا پس
بشنو که ولی زند صلایت - خواند به دیار کربلایت
از سینه و سر زدن چه حاصل - نتوان چو کَنی ز خان و مان دل
خواند یَمَنَت به یاری آری - بی‌یاور و یار و غم گساری
ای شیعه که گرم کاروباری - افتاده یمن به کارزاری
ای شیعه یمن چو کربلایست - این نوبت امتحان ما است
آیا زیمن خبر نداری؟ - آسوده زمین تو سر گذاری!!!
آیا خبرت ز کربلا نیست ؟ - در سینه تو را غم ولا نیست ؟
ای بی‌خبر از یمن هلاکی - در بند جهان پست و خاکی
ای بی‌خبران رسد خبر !گوش - وز لعل سحر کند فلق نوش
از وادیِ لاله و عقاقی - آید سحری همیشه باقی
ای منتظران خبر ز نور است - هنگام رسیدن ظهور است
دل‌ها همه بی‌قرار یار است - لب تشنۀ بوی نو بهار است
آید مه فاطمی نشانی - گم گشته نگار کهکشانی
ای منتظران خبر چنین است - دل را به ظهور او یقین است
خورشید ولا رسد به ناگاه - گردد شب عاشقی سحرگاه
دل در تب و تاب انتظار است - دل‌تنگ ظهور آن نگار است
. آیا سحر نزدیک نیست ؟! أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ
چهارشنبه 28 مردادماه 1394 – تهران – منصور نظری