حوزه سينما گروه فرهنگي باشگاه خبرنگاران جوان – ميثم محمدي - هوا گرم بود و آفتاب هر چه در توان داشت به كار گرفته بود تا گرمايش را روي زمين بگستراند ، خبري آمد كه با تمام گرمي هوا جامعه هنر را در يك سردي و اندوه فراموش ناشدني و جاويد فرو برد .باورش سخت بود كه او از ميان جامعه سينمايي رفته باشد .
او كه با صدها عنوان در فيلم ها و نمايش ها ، چهره هايي گوناگون را ثبت كرده بود و به خوبي مي دانست كه پا در چه ورطه اي گذاشته است .نامش خسرو بود و تا زماني كه بود در صحنه بازيگري پادشاهي مي كرد .بازيگري از جنس احساس و با هوشمندي هنرمندانه كه هيچگاه تا آخرين لحظات عمر هم خورشيد درخشان هنرش افول نكرد و جانانه در مقابل دوربين ايستاد و لبخند زد، اخم كرد ، گريه كرد ، سكوت كرد و گاهي فرياد زد.
كسي كه چنان با مخاطبش ارتباط برقرار كرده بود كه هميشه آنها را با خود مي ديد و با نگاه و نفس آنها پيش مي رفت .مرد شكيبا و آرامي كه صدايش طنين خاص هنر او را تثبيت مي كرد و گواهي بود بر يگانگي او در ميان هم نسلانش كه به اين صفات اذعان دارند و هميشه او را مي ستايند. شكيبايي از صحنه هاي تئاتر آرام آرام قدم برداشت و رشد كرد و راه رفتن روي صحنه را در كنار بزرگان آموخت و سختي راه را به جان خريد تا روزي برسد كه سخت بتوان نبودش را احساس كرد .
مردي كه هيچگاه خود را متعلق به يك مديوم ندانست و برايش فرقي نمي كرد كه روي صحنه تئاتر بدرخشد ، يا اينكه در قاب كوچك تلويزيون با تماشاگرانش مواجه شود و يا در سينما هنرنمايي كند . او در هر مديومي بود فقط با اعتقادي راسخ به اين مي انديشيد كه هنرمند بايد هنر خود را به بهترين نحو ارائه كند و تمام توان خود را به كار مي گرفت .شكيبايي «روزي روزگاري» از «خط قرمز» آغاز كرد و همچون «صاعقه» اي از آسمان هنر بر روي صحنه آمد و خارج از «رابطه» ستاره اقبالش را روي پرده سينما يافت و سوار بر «ترن» موفقيت هنرنمايي كرد و با كمترين «دستمزد» ها «عبور از غبار» هاي نشسته بر بازيگري را تجربه كرد.
او براي هنر در «هامون» به جنون نشست و چنان در يادها ماند كه پرده سينما «يكبار براي هميشه» بازيگري چون او را تجربه خواهد كرد ، هنرمندي كه به تمام هم نسلان خود يادآور شد كه «پرواز را به خاطر بسپار» تا در آسمان هنر «كيميا» شوي و «عاشقانه» در برابر دوربين نفس بكشي و «سايه به سايه» با پيروزي و درخشش پيش بروي.خسرو خوبان سينماي ايران تلالوئي بود در «سرزمين خورشيد» كه سكانس هاي «زندگي» را يك به يك ثبت مي كرد ، از عاشقي ها عبور مي كرد و غصه مي خورد و قصه مي گفت.او تمام حس ها را «ميكس» مي كرد و از جنس «عشق شيشه اي» نبود ، بلكه عاشقي زلال بود و لحظه هايش صاف بود ، همچون «كاغذ بي خط» كه كلامش بر روي آن نقش مي بست تا صفحه اي ديگر در سينما رقم بخورد .
او در هنر يك «حكم» بود كه بايد ظهور مي كرد و «ستاره بود» و بايد مي درخشيد ، هر چند با «دستهاي خالي» از تكبر و غرور. مردي سوار بر «اتوبوس شب» در ميان شهرها و تاريخ معاصر و گذشته قدم مي زد . شكيبايي «ميراث» ما بود و ما «حيران» از رفتنش بغض خود را فرو مي بريم و به خود ديكته مي كنيم كه نام او «امروز نه فردا» هم بر آسمان سينما و هنر ايران خواهد درخشيد و هر گاه كه نامي از يك خسرو و نامي از بهترين هاي سينما ، تلويزيون و تئاتر به ميان بيايد ، بي ترديد به احترام او كلاه از سر برخواهيم داشت و ياد خسرو خوبان را زنده نگه خواهيم داشت .
انتهاي پيام/
مانند شکیبایی بسیار داریم که دیگر خبری ازشون نداریم ....
کاش نذاریم به یادداشت ها برسد ...
خدا رحمتش کنه
عمو خسرو هیچ وقت فراموشت نمی کنیم تو با ارزشمند ترین و یگانه ترین هنرمند این سرزمین هستی.
هنوز هم باورم نشده که 7ساله جلو هیچ دوربینی نرفتی.
کاش میشد برگردی.خیای دلم برات تنگه
عاااالی بود استااااددد