مرجان، زن مرموزی است و نمیتوان خیلی کارهای او را پیشبینی کرد، چون برخی مواقع دسیسهچینی میکند و گاهی هم با اطرافیانش مهربان است. پیچیدگی این نقش را چگونه تحلیل و اجرا کردید؟
هرچه نقش سختتر باشد، اجرای آن برای بازیگر جذابتر است؛ ولی مهمترین عامل برای بازی در سریال گذر از رنجها، حضور آقای حسنپور در مقام نویسنده و کارگردان این سریال بود. کارهای قبلی او را دیده بودم و خیلی دوست داشتم روزی این افتخار را داشته باشم تا بتوانم در اثری از او بازی کنم. به نظرم فیلمنامههایی که آقای حسنپور مینویسد، مثل رمان است و ناخودآگاه فرد با خواندنش به دنیای دیگری میرود.
خیلی دوست داشتم بدانم فیلمنامه گذر از رنجها بعد از آنکه به تصویر کشیده میشود، چگونه خواهد شد که خوشبختانه بازتاب خوب مخاطبان نشان میدهد توانسته نظر آنها را جلب کند و با علاقه پیگیر قصه این سریال هستند. در مجموع کار با حسنپور و فیلمنامه بسیار خوب و روان، من را به بازی در این سریال ترغیب کرد.
ضمن اینکه شخصیتپردازی شخصیت مرجان را خیلی دوست داشتم. معمولا در آثار نمایشی، زنان را فرشتهگونه نشان میدهند یا شخصیتی از آنها میسازند که مخاطبان درکشان نمیکنند، اما در گذر از رنجها شخصیتپردازیها طوری است که از سوی مخاطبان قابل درک و پذیرش هستند و این یکی از نقاط قوت سریال است. این شخصیتپردازی خوب شامل حال همه شخصیتها - چه مرد و چه زن - میشود.
مرجان یک زن واقعی و باورپذیر است که خوبیها و بدیهایش در کنار هم قرار دارد. نمیتوان گفت مرجان منفی یا مثبت است، او شخصیت خاکستری دارد. مرجان مراقب زندگیاش است و دوست دارد برای حفظ زندگی و دو فرزندش هر کاری انجام بدهد.
وقتی دنیا وارد خانه مهندس میشود، مرجان از ترس علاقهمندی مهندس به دنیا او را به گونهای با پسر خان مرتبط میکند. از سویی چون کتایون برای سومین بار فرزند دختر به دنیا میآورد، نقشههای مرجان هم به حقیقت میپیوندد. به همین دلیل به محض اینکه احساس خطر میکند دنیا را فدای زندگی خودش میکند، اما با مرگ هدایت زندگی مرجان طور دیگری رقم میخورد و این بار نقشههای کتایون اجرایی میشود و مرجان بناچار خانه و زندگیاش را ترک میکند. وقتی همه این ویژگیها را کنار هم بگذارید، متوجه میشوید مرجان زنی است که مخاطب کاملا او را درک میکند.
آیا برای ایفای این نقش مابهازایی هم داشتید تا از آن الگو بگیرید؟
زمانی ما به دنبال ما به ازا هستیم که از درک شخصیت عاجز باشیم و به دنبال عکسالعملهای شخصیت در موقعیتهای مختلف باشم، اما مرجان نمونه یک زن واقعی است که وقتی احساس خطر میکند، حاضر میشود هر کاری برای بهتر شدن زندگیاش انجام بدهد. وقتی دنیا جلوی در خانه مرجان حاضر میشود و مرجان به خدمتکار میگوید که او را تمیز کند و بعد به خانه بیاورد، مستخدم خطاب به او میگوید که دنیا دختربچه نیست. همان لحظه ترس به وجود مرجان میافتد، بنابراین عکسالعملهای مرجان نسبت به موقعیتهایی است که با آن روبهرو میشود. در مجموع بیشتر شخصیتهای این سریال خاکستری هستند، اما مشکلات و دغدغههای زندگیشان به گونهای است که مخاطب دلیل کارهای آنها را درک میکند.
اشاره کردید به آثار حسنپور علاقه دارید، کار با او چه ویژگیهایی دارد که مشتاق کار کردن با او بودید؟
معمولا آقای حسنپور فیلمنامه کارهایش را خودش مینویسد. بخوبی میداند که از بازیگر چه میخواهد. برخی مواقع برای یک جمله چند بار تصویربرداری را قطع میکرد تا به نتیجه مطلوب برسد. سبک کار حسنپور خاص و متفاوت است و من دوست داشتم با عقاید و جهانبینی او آشنا شوم.
من در این سریال یک پلان اضافه بازی نکردم و این تسلط آقای حسنپور روی متنها را نشان میداد. انگار که او قبلا تمام این سریال را در ذهن خودش ساخته بود و این از مزایای نویسنده بودن کارگردان است. او از بازیگر نمیخواهد که حرکات اضافه و زائد داشته باشد. به قول معروف او بازی بازیگران را با ظرافت هرس میکند تا با کمترین حرکت بیشترین حس را هنگام بازی منتقل کند. او قبل از هر سکانس با من درباره آن صحبت میکرد و وقتی دیالوگها را میخواندم اصلا احساس نمیکردم دیالوگ است، فکر میکردم حرفهای روزمره زندگی خودمان است.
راستش قبل از بازی در این سریال کمی میترسیدم، اما وقتی با کارگردان صحبت کردم ترسم کمتر شد. او به من گفت که لازم نیست کار اضافه انجام بدهم یا حرکت زائدی در میمیک صورتم داشته باشم. حرف زدن با آقای حسنپور باعث شد تا با انگیزه بیشتری جلوی دوربین ظاهر شوم و بازی کنم.
برایتان سخت نبود که با کمترین حرکت بیشترین احساس را هنگام بازی به مخاطب منتقل کنید؟
مسلما کار بازیگر سختتر میشود، اما همین به جذابیتهای قصه میافزاید. آقای حسنپور در صحنههای گریهدار سریال گذر از رنجها از ما خواسته بود بدون آنکه اشکی بریزیم، به گونهای بازی کنیم که تماشاگر فکر کند میخواهیم گریه کنیم؛ اما جلو خودمان را گرفتیم. طبیعی است این کار بازیگر را دشوارتر میکند.
قبل از رفتن مقابل دوربین هم هراس داشتید یا هنگام بازی این ترس سراغ شما میآمد؟
نه، وقتی اولین پلان را بازی کردم و دیدم کارگردانی به کار نظارت دارد که حواسش به همه چیز است، ترسم از بین رفت و با اعتماد و اطمینان بیشتر به کارم ادامه دادم.
شنیدهایم فریدون حسنپور از کارگردانان سرسخت است که حتی یک دیالوگ را چند بار تکرار میکند. آیا شما هم با این چنین مسالهای روبهرو شدید؟
بله، در یکی از سکانسها من باید به دنیا میگفتم که «تو دلت برای مادرت تنگ نمیشه»، به علت اینکه نمیتوانستم این جمله را با لهجه خوب ادا کنم، ما در 30 برداشت آن دیالوگ را گرفتیم تا اینکه آقای حسنپور آن را تائید کرد. مسلما وقتی میدیدم کارگردان کار اینقدر بر لهجه شمالی تسلط دارد با خیالی آسوده کارم را ادامه دادم و باید بگویم که این ترس فقط در روز اول کار بود و بعد از بین رفت.
این سختگیری شما را در کار اذیت نمیکرد؟
نه، چون میدانستم این ایراد از کار من نیست، بلکه ایشان میخواهند کارشان را به بهترین شکل انجام بدهند. بنابراین برای رسیدن به نتیجه خوب باید تلاش کرد.
اما برخی بازیگران معتقدند وقتی صحنهای چند بار تکرار میشود، دیگر حس بازیگر مثل برداشت اول نیست.
من چنین اعتقادی ندارم. به نظرم تکرار صحنهها کمک میکند هم بازی بازیگر به پختگی بیشتری برسد و هم اینکه با نقش عجینتر شود. برداشتهای بیشتر از یک پلان مثل تمرین دائم میماند که منجر به درک بهتر از شخصیت میشود. تکرار برداشتها در سریال گذر از رنجها باعث شد تا من به کشف بیشتری نسبت به شخصیت برسم و عمیقتر به آن نگاه کنم.
در این سریال با لهجه شمالی صحبت میکنید. آیا از قبل با این لهجه آشنا بودید؟
نه، آشنا نبودم. از آنجا که تاکنون در سریالی با لهجه بازی نکرده بودم از بازی با لهجه شمالی بشدت ترس داشتم، چون اصلا تسلطی به این لهجه نداشتم، اما اتفاق خوبی که در این سریال برایم افتاد این بود که کارگردان به این لهجه کاملا تسلط داشت و خودش قبل از هر صحنه دیالوگ را با لهجه شمالی ادا میکرد و بعد ما یاد میگرفتیم و اجرا میکردیم.
برایتان سخت نبود که قبل از هر پلان لهجه را تمرین کنید؟
نه، چون بعد از مدتی که با آوای لهجه شمالی آشنا شدم دیگر دستم آمده بود که چه کار کنم. هرچند در روزهای اول برایم سخت بود که نقشم را با لهجه بازی کنم، اما وقتی با این لهجه آشنا شدم نهتنها برایم سخت نبود، بلکه دلنشین بود.
فکر میکنم شما قبل از اینکه مقابل دوربین گذر از رنجها قرار بگیرید نگرانیهای زیادی برای اجرای نقش مرجان داشتهاید؟
(با خنده) بله، اما این نگرانیها دائم نبود، چون آقای حسنپور از آن دسته کارگردانانی است که نهتنها بازیگر از کار کردن با او لذت میبرد، بلکه انرژی هم میگیرد و سعی میکند با جان و دل نقشش را بازی کند.
بدون تردید قبل از بازی در این سریال تصورات متفاوت درباره کار داشتید. الان که سریال را میبینید چقدر به این تصورتان نزدیک است؟
وقتی من یک کتاب میخوانم و بعد یک فیلم اقتباسی از کتاب را میبینم با خودم میگویم که کتاب چیز دیگری بود، چون تخیل هر فرد با دیگری فرق میکند، اما فیلمنامه گذر از رنجها بعد از آنکه به تصویر آمد خیلی فراتر از تخیل من بود و واقعا از اینکه در چنین اثری بازی کردم، خوشحالم.
یکی دیگر از ویژگیهای این سریال طراحی لباسهای مختلف برای هر یک از شخصیتها بود که کمک زیادی به بازیگر میکرد. آقای روحپروری طراح لباس زحمت زیادی کشید و طراحی لباسها فکر شده بود، حتی ایشان برای روبان روی یک لباس هم دلیل و منطق داشت.
بازی در لوکیشنهای روستایی و شهری برای شما چه تفاوتی دارد؟
وقتی کار شهرستان به بازیگر پیشنهاد میشود ناخودآگاه ترس از دوری خانواده و دوستان به سراغش میآید، ولی گروهی که با آنها کار میکردم آنقدر صمیمی بودند که جای خانواده و دوستانم را برایم پر میکردند و جالب است بگویم وقتی بازیام تمام شد و به تهران برگشتم، دلم برای گروه تنگ شد.
ضمن اینکه برای من بازی در طبیعتی که تاکنون در زندگیام ندیده بودم، جذابیت داشت. مثلا خانه من در سریال به قدری زیبا بود که با خودم میگفتم وقتی کار تمام شود، دلم خیلی برای آن تنگ میشود و دوست نداشتم برگردم. بازیگران محلی این سریال خیلی مهربان بودند و بشدت حس همکاری داشتند.
از صحبتهایتان مشخص است که به ادبیات خیلی علاقهمند هستید.
بله، من خیلی کتاب میخوانم. یک مجموعه داستان کوتاه با نام من و چکمههای بنفش نوشتم و قصد دارم سال 94 برای انتشار آن اقدام کنم.
طلا معتضدی خواهرتان فیلمنامهنویس است. چطور شما با این همه علاقه به ادبیات به سمت فیلمنامهنویسی نرفتید و بازیگری را انتخاب کردید؟
راستش فیلمنامهنویسی کار دشواری است، بویژه نوشتن کارهای بلند، به نگارش کارهای کوتاه علاقهمند هستم و یک نمایشنامه بلند هم در هجده، نوزده سالگی نوشتم، اما ترجیح دادم بازیگری را انتخاب کنم. دلیل علاقهام به خواندن کتاب هم به مادرم برمیگردد که همیشه مشوق من و خواهرم در این زمینه بود. به نظرم کتاب بهترین پرورشدهنده خلاقیت آدمهاست. ضمن اینکه با خواندن کتاب هم میتوانیم به شناخت و درک بیشتری از آدمها برسیم.
آیا علاقهمند به بازی در آثاری که فیلمنامه آن را خواهرتان نوشته، هستید؟
بله، خیلی دوست دارم. به نظرم طلا نویسنده خیلی خوبی است و در سریال تکیه بر باد و چند اپیزود از مجموعه شاید برای شما هم اتفاق بیفتد بازی کردم که فیلمنامه آن را طلا نوشته بود. من طلا را خیلی قبول دارم. در جشنواره فیلم فجر امسال هم فیلمنامه فیلم «یحیی سکوت نکرد» را نوشته بود که من با دیدن این فیلم و مونولوگ انتهای فیلم گریه کردم. این روزها هم مشغول بازی در فیلم سینمایی «زندگی با نور پایین» به کارگردانی امیرحسین احدی هستم.