سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های یکشنبه؛

از سراب به آب / کری باید با نتانیاهو پیاده‌روی کند

سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و ...را می توانید در این قسمت بخوانید.


مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

در ابتدا مطلبی را با عنوان«از سراب به آب»نوشته شده توسط حسین شریعتمداری در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میخوانید:

1- خدای مهربان و منّان بر درجات مرحوم علامه محمدتقی جعفری بیفزاید، ایشان با «برتراند راسل» فیلسوف بلندآوازه انگلیسی درباره برخی از مسائل فلسفی و عقاید اسلامی مکاتباتی داشت. «راسل» در الهیات اهل شک -SCEPTICISM - بود. مرحوم علامه در یکی از نامه‌های خود به ایشان نوشته بود؛ شما در الهیات مؤمن‌تر از ما هستید، زیرا ما به خدایی که شما توصیف می‌کنید کفر می‌ورزیم و جنابعالی در وجود او تردید دارید! (نقل به مضمون).

استاد در کلاس‌های جمعه شب خود برای دانشجویان - خیابان زیبا، کوچه حاج‌قاضی - بعد از شرح ماجرای یاد شده، این سروده را زمزمه می‌کردند؛

صورتگر نقاش چین  
     رو صورت یارم ببین
یا صورتی برکش چنین
     یا ترک‌ کن صورتگری


می‌گفتند؛ زنان مصر، بی‌آن که یوسف(ع) را دیده باشند، زبان به ملامت زلیخا گشوده بودند و می‌خواندند؛

گرش بینی و دست از ترنج بشناسی
    روا بود که ملامت کنی زلیخا را

2- انگاره‌سازی-IMAGE  MAKING- یکی از کارآمدترین شگردها در عملیات روانی است. اهمیت این شگرد و ضریب تأثیر آن به اندازه‌ای است که بسیاری از نظریه‌پردازان و اساتید جنگ نرم، این شگرد را موضوع اصلی عملیات روانی می‌دانند و به گفته «مارک دافیلد»؛ ترفندهای عملیات روانی هنگامی کارساز و مؤثر خواهد بود که خروجی آن، قبولاندن یک «انگاره» به فرد، جمعیت و یا جامعه حریف باشد.
و اما، انگاره، تصویرغیرواقعی از یک «واقعیت» است که مدیران جنگ نرم می‌کوشند آن را به جای «واقعیت» در ذهن حریف جای داده و به او بقبولانند.

3- بعد از شروع جنگ تحمیلی، حضرت امام- رضوان‌الله تعالی علیه- در پیامی به پاپ رهبر مسیحیان کاتولیک از ایشان پرسیده بودند «اگر حضرت عیسی‌مسیح علیه‌السلام حضور داشتند، جانب ما را گرفته و از ما حمایت می‌کردند یا آمریکا»؟! این پیام از سوی پاپ بی‌جواب ماند و مرحوم سیدفخر‌الدین حجازی نماینده تهران که همراه چند نماینده دیگر برای تقدیم پیام امام نزد پاپ رفته بودند می‌گفت؛ پاپ بعد از شنیدن پیام فقط گفت؛ «OHE  JESUS  CHRIST- آه، یا عیسی‌ مسیح» و روزنامه‌های آلمان، انگلیس، فرانسه و ایتالیا از انعکاس پیام حضرت امام(ره) خودداری کردند. آقای محمد کیارشی- سفیر وقت ایران در اتریش- بعد از نا امیدی از جلب موافقت نشریات آلمان و اتریش برای چاپ پیام یاد شده، به سراغ یک روزنامه محلی می‌رود و با پرداخت مبلغی قرار می‌شود پیام را به صورت «رپرتاژ آگهی» چاپ کنند ولی فردای آن روز مدیر روزنامه خبر می‌دهد که «اجازه ندادند»!

آن روزها- اواخر سال 1359- نگارنده و چند تن دیگر به دعوت اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا و برای شرکت در نشست سالانه اتحادیه به آلمان رفته بودیم. در یکی از خیابان‌های هامبورگ دو جوان مسیحی با پخش جزوه و توضیح برای رهگذران به تبلیغ مسیحیت مشغول بودند.

مهندس یوسف فروتن- سردار سپاه- که دانش‌آموخته آلمان و مسلط به زبان آلمانی بود با آنها درباره انقلاب و جنگ تحمیلی و... به گفت‌وگو ایستاد. به ایشان گفتم؛ بپرس اگر حضرت مسیح(ع) حضور داشت، جانب ما را می‌گرفت و از ما حمایت می‌کرد یا آمریکا؟ و تصورم این بود که خواهند گفت؛ آمریکا، اما دو جوان یاد شده بعد از طرح این پرسش به گونه‌ای غیرمنتظره ساکت شدند و به فکر فرو رفتند. بعد از لحظاتی، صادقانه پاسخ دادند که «نمی‌دانیم، باید بیشتر فکر کنیم. مسیح، شما یا آمریکا؟! پاسخ آن آسان نیست»! برادرم، فروتن به آنها یادآوری کرد این پرسش امام خمینی از پاپ است که رسانه‌های شما اجازه انعکاس آن را ندادند.

4- از مولای مظلوم و شهیدمان، حضرت امیر‌المومنین علیه‌السلام است که «الناس اعداء ما جهلوا... شماری از آدم‌ها دشمن جهل خویش هستند»، یعنی با چیزی دشمنی می‌ورزند که برداشت و تصویر غلطی - انگاره - از آن دارند. این تصویر غلط و حتی متضاد با واقعیت را می‌توان در دوران خود آن حضرت آدرس داد. تا آنجا که وقتی در محراب مسجد کوفه، ضربت شمشیر بدکارترین بدکاران بر فرق مبارکش نشست، کوفیان که از نزدیک با حضرتش آشنا بودند، به قول جرج جرداق، انسانیت را یتیم شده می‌دانستند و کسانی در شام آن روز، انگشت حیرت به دندان می‌گزیدند که «مگر علی(ع) نماز هم می‌خواند که در محراب شهید شده باشد»؟!

5- «جیمز مگوی» روزنامه‌نگار معروف آمریکایی دهه 1960 تا 1980 میلادی به همکاران رسانه‌ای خود انتقاد می‌کرد که چرا به جای انعکاس واقعیات جنگ ویتنام و جنایاتی که آمریکا در آن منطقه مرتکب می‌شود، مردم ویتنام را خسته و سرخورده و حامی آمریکا معرفی می‌کنند و آرزوهای بر باد رفته ژنرال‌های آمریکایی را به خبر تبدیل می‌کنند. در همان روزها، هربرت مارکوزه از اصحاب مکتب فرانکفورت به جیمز مگوی دلداری می‌داد که جاده خبری آمریکا برای همیشه یکطرفه نمی‌ماند و با بیداری مردم به جاده دوطرفه تبدیل می‌شود. مارکوزه درست حدس زده بود ولی بر این تصور بود که آنچه از طرف مقابل وارد این جاده می‌شود آموزه‌های مارکسیسم است! غافل از آن که در پی انقلاب‌اسلامی، مارکسیسم فرو می‌پاشد و قطب قدرتمند اسلام بعد از فرستادن مارکسیسم به تاریخ، در مقابل امپریالیسم جهانی تمام قد به مقابله برمی‌خیزد و امروز، همان روز است.

6- گفتنی است در پی دوطرفه شدن نسبی- و نه کامل- جاده اطلاع‌رسانی و تقریبا طی دو دهه اخیر، واژه اطلاع‌رسانی به روش اسرائیل- ISRAELITE  MEDIA  METHOD-  به فرهنگ رسانه‌ای دنیا وارد شده است. این واژه درباره رسانه‌هایی به کار گرفته می‌شود که حیثیت رسانه‌ای خود را فروخته و برای آن ارزشی قائل نیستند و مانند رژیم صهیونیستی، با وجود آن که می‌دانند مخاطبان از دروغ بودن اخبار و گزارش‌های آنها باخبرند، دست به دروغ‌پراکنی می‌زنند. ورود این واژه به فرهنگ رسانه‌، سایه روشنی از هوشیاری افکارعمومی در مقابل انگاره‌سازی‌های رسانه‌ای را نوید می‌دهد و این که جاده اطلاع‌رسانی به تدریج از حالت یکطرفه به دوطرفه تبدیل شده است و یا در حال تبدیل شدن است.

7- باطل‌السحر «انگاره» و موثرترین راه مقابله با این شگرد، دعوت از مخاطبان برای مراجعه مستقیم و بی‌واسطه به «واقعیت» است. چرا که در این حالت، مخاطب می‌تواند «واقعیت» را آنگونه که واقعا هست ببیند و به ارزیابی بنشیند و نه آنگونه که در هاله‌ای از توهمات و دروغ‌پردازی‌ها ارائه شده است. در این‌باره گفتنی است که برای عبور از لایه‌های انگاره و راهبری مخاطب از انگاره به واقعیت - بخوانید از سراب که شبیه آب است به آب که واقعا آب است- دو راه‌کار شناخته و تعریف شده، پیش‌روی است.

اول: ارائه تصویر واقعی و روشنی از «واقعیت» به گونه‌ای که مخاطب با مشاهده و ارزیابی آن و مقایسه این تصویر واقعی با «انگاره»، از توهم خارج شود. بیشترین کاربرد این روش در مجامع «آکادمیک» است، چرا که این روش به تحقیق و کاوش و بررسی‌های معمولا درازمدت نیاز دارد و از حوصله افراد عادی بیرون است، مخصوصا اگر انگاره در حجم انبوهی از تبلیغات رسانه‌ای پوشیده باشد.
دوم: که ضریب تأثیر آن بسیار بالا و از موثرترین روش‌هاست، دعوت از مخاطب برای مراجعه مستقیم به «واقعیت» است. این روش اگرچه کارآمدترین و مؤثرترین روش است ولی «دعوت از مخاطب» به تنهایی کارآمدی چندانی ندارد و اولین پرسشی که در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد و پاسخ می‌طلبد آن که؛ چه ضرورت و نیازی به این مراجعه دارد؟! و مراجعه مستقیم به واقعیت، کدام نیاز مبرم او را برآورده می‌کند؟ کدام زیانی را از او دور می‌سازد و کدام سودی را به او می‌رساند؟!

پاره دیگر این روش که تکمیل‌کننده آن است و نیاز برای مراجعه مستقیم به واقعیت را در مخاطب نه فقط زنده می‌سازد بلکه او را برای کشف واقعیت به شدت تشنه می‌کند، طرح پرسش‌هایی است که پاسخ آنها با حیات مخاطبان و سود و زیان غیرقابل چشم‌پوشی آنان گره خورده است. و این دقیقا همان روش حکیمانه‌ای است که با نگاهی دلسوزانه و پدرانه در نامه اخیر رهبر معظم انقلاب خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی به کار گرفته شده است. بخوانید:

8- حضرت آقا که در جایگاه یک رهبر الهی و با بینش و منش برگرفته از پیمان پیامبران نمی‌توانند شاهد گمراهی و فریب‌خوردگی خیل عظیم و پرشمار جوانان در اروپا و آمریکا باشند و آنان را در هجوم بی‌امان صاحبان زر و زور و تزویر تنها بگذارند، در نامه اخیر خویش خطاب به جوانان اروپا و آمریکا، آنان را از اسارت طاغوت‌های مدرن زمان به رهایی و آزادگی فرا می‌خوانند و برای درک واقعیت و تشخیص سره از ناسره و آب از سراب، از آنها می‌خواهند که به‌دور از توهم‌پراکنی‌ها و انگاره‌سازی‌های حاکمان غارتگر و خونریز، درباره اسلام و انقلاب اسلامی، مستقیم و بی‌پرده به این واقعیت مراجعه کنند. اما چرا این مراجعه ضروری و حیاتی است؟

رهبر معظم انقلاب این ضرورت را با طرح پرسش‌هایی نشان می‌دهند که کمتر‌کسی- اگر نگوییم هیچکس- خود را از یافتن پاسخ برای آن بی‌نیاز می‌داند. چرا که سخن از این سلیقه و آن سلیقه یا انتخاب این رنگ و آن رنگ در میان نیست، پای چگونه زیستن و به سوی آب یا سراب رفتن در میان است... هیچ پرسیده‌اید که چرا سیاستمداران شما چهره ترسناکی از اسلام نشان می‌دهند؟ چرا همان کسانی با اسلام در ستیز و مقابله هستند که هویت واقعی آنان با برده‌داری، خونریزی و جنگ‌افروزی، ستم به رنگین‌پوستان، برپایی جنگ‌های بزرگ، تفرقه‌افکنی حتی میان مسیحیان کاتولیک و پروتستان، انباشت ثروت‌های انبوه به بهای فقر و تهی‌دستی - حتی - ملت‌های خود و... آمیخته است؟! هیچ پرسیده‌اید چه معانی و ارزش‌هایی در اسلام هست که مزاحم این طیف از زورگویان غارتگر است؟! و...

دکتر سیدحسین نقوی‌ مطلبی را در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز با عنوان«کری باید با نتانیاهو پیاده‌روی کند»به چاپ رساند:


1- تاریخ سیاسی کشور ما قبل و بعد از پیروزی انقلاب که ملت یکپارچه علیه ظلم و ستم آمریکا به پا خاست، شاهد دخالت‌ها، خیانت‌ها و جنایت‌های بسیار آمریکا در حق ملت و کشور است. از کودتای ۲۸مرداد به بعد همواره آمریکا علیه ملت ایران بوده است. آزارهای ایالات متحده علیه ایرانیان، از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تشدید شد و تاکنون آمریکا جز ظلم و توطئه علیه ملت ما کار دیگری نکرده است. جرم ملت ایران هم چیزی جز این نیست که مقابل زیاده‌خواهی و سلطه‌گری آمریکا مقاومت کرده ‌است. این مقاومت ملت ایران مقابل قلدرمآبی‌های آمریکا که نماد مبارزه با سلطه در جهان است، موجب خشنودی و همچنین جلب اعتماد همه کشورهای مستضعف دنیا بویژه کشورهای اسلامی و جهان اسلام از ایران شده است.

2- در چنین شرایطی، وقتی وزیر امور خارجه ما با وزیر خارجه نماد ظلم و زورگویی قدم می‌زند، این کار چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ ما چه پاسخی برای توجیه این رفتار غیردیپلماتیک به کشورهای مستضعف، گروه‌های مقاومت، ملت‌های مستقل و کشورهای اسلامی می‌توانیم بدهیم؟! مگر ما همپیمان آمریکا هستیم که با وزیر خارجه این رژیم جنایتکار همقدم می‌شویم؟ اگر نتانیاهو و کری با یکدیگر پیاده‌روی کنند، حق دارند چون در آدمکشی و ظلم باهم شریک و همقدمند،‌ در ظلم به کشورها و ملت‌ها شراکت دارند، در غارت و چپاول منابع ملت‌ها باهمند و... . اما قدم زدن وزیر نظام و انقلابی که ۳۶ سال به‌عنوان نماد مبارزه با ظلم و ستم و مقابله با سلطه آمریکا شناخته شده است و آمریکا هم جز خیانت علیه آن نظام نکرده است، چه معنایی دارد؟ ما هیچ نسبتی با آمریکا نداریم.

3- مذاکرات هسته‌ای باید در چارچوب پروتکل‌ها صورت گیرد. ما از ابتدای مذاکرات اعلام کردیم با آمریکایی‌ها فقط برای پرونده هسته‌ای مذاکره می‌کنیم و در هیچ موضوع دیگری مذاکره نمی‌کنیم. تیم مذاکره‌کننده ما موظف است در چارچوب پروتکل‌های دیپلماسی و در اتاق مذاکره پشت میز نشسته و بدون لبخند زدن به روی جنایتکاران تاریخ، برای احقاق حق مردم ایران مذاکره کند.

4- ملت ایران که ۳۶ سال است تحت فشار آمریکا قرار دارد، این سوال برایش پیش آمده که چرا وزیر جمهوری اسلامی باید با پیاده‌روی کنار کسی که به‌رغم تعهدی که داده بود، رضایت به لغو تحریم‌های ضدانسانی، غیرقانونی و ظالمانه علیه ایران نداد و مذاکرات را بی‌نتیجه کرد، کاری کند مقابل دوربین‌های رسانه‌های دنیا، عزت و اقتدار و ایستادگی کشور حراج گذاشته شود. ما این عزت و اقتدار را ساده و مجانی به دست نیاورده‌ایم و کسی حق ندارد با عزت و اقتدار ما بازی کند و این عزت را به حراج بگذارد. ما این رفتار را خارج از آرمان‌های انقلاب و مصالح کشور و از بین برنده اقتدار ملت می‌دانیم. اینگونه رفتارها جز ذلیل کردن خود چیزی به دنبال ندارد. قدم زدن با وزیر خارجه آمریکا برای ملت ایران هیچ دستاوردی ندارد. عزت و افتخار ما در مقابله با سلطه‌گران است، نه همقدم شدن با آنها.

5- انتظار داریم دولتی که نام جمهوری اسلامی را یدک می‌کشد، دیگر چنین گاف‌هایی ندهد. همچنین شایسته است رئیس‌جمهور محترم نسبت به این رفتارها عکس‌العمل نشان دهد. از سوی دیگر سخنگوی دولت باید عکس‌العمل نشان داده و رفتارهای خارج از عرف دیپلماتیک را تقبیح کند که برخلاف منافع و مصالح کشور است، نه آنکه آن را توجیه کرده و واکنش صحیح منتقدان به این کار را سخیف بنامد! اگر دولت اینگونه رفتارها را تقبیح نکند باید تردید کنیم در اینکه آیا این دولت می‌تواند آرمان‌های انقلاب را دنبال کرده و منافع ملت را تامین کند یا نه.

نمی‌شود توجیه کرد که برای منافع کشورمان چنین اقدامی می‌کنیم. ما نمایندگان، تا اعتراض می‌کنیم، می‌گویند سیاست خارجی را جناحی نکنید. این سخن آنها در حالی است که عزت و اقتدار ملت ما جناحی نیست و اگر منظور آنها از «جناحی»، حفظ عزت ایران اسلامی و مقابله با سلطه و عدم تسلیم در برابر زیاده‌خواهی‌های آمریکاست، این جناح، جناح ملت ایران است، این شما هستید که باید جناح خود را درست کنید و خود را با جناح ملت تطبیق دهید.

دکتر محمد حسن قدیری ابیانه  در مطلبی که با عنوان«سیاق حاکمان جدید آل سعود»در ستون یادداشت روزنامه حمایت به چاپ رساند اینگونه نوشت:

با انتشار خبر فوت ملک عبدالله، موجی از گمانه ها و تفسیرهای مختلف طی روزهای اخیر منتشر گردید.  اما باید به صورت واقع بینانه این تحولات را ارزیابی کرد.در زمینه تشتت و اختلاف در شاهزادگان سعودی دو منظر مطرح است. اول اینکه ثروت عربستان به دلیل تولید روزانه ده میلیون بشکه نفت و سایر درآمدها، ثروت کلانی است که دستیابی و کنترل آن، انگیزه زیادی را در شاهزادگان سعودی برای رقابت فراهم می کند و پیش بینی می شود هر یک در صدد خواهند بود تا موقعیت بهتری در حکومت بیابند و  دسترسی بیشتری برای غارت بیت المال مردم به دست آورند. بنابر این، رقابت های درونی در میان شاهزادگان با مرگ ملک عبدالله تشدید خواهد شد.منظر بعدی این واقعیت است که حاکمان فعلی از ناحیه گروه تروریستی داعش که پایگاه فکری آنان در عربستان و وهابیت است، و نیز از سوی تفکر اخوان المسلمینی احساس خطر می کنند. وقوع این خطر به معنای از دست دادن همه چیز است و این احتمال نیز وجود دارد که برای مقابله با تهدید داعش، و نیز ممانعت از گسترش تفکر اخوان المسلمین، شاهزادگان سعودی اختلافات را به کناری گذاشته و با یکدیگر همکاری کنند تا وضعیت موجود خود را از دست ندهند. قیمت نفت در حال حاضر به حدود 45 دلار در بشکه سقوط کرده است.درباره سیاست نفتی سعودی باید توجه داشت که اگر از تولید روزانه ده میلیون بشکه، هفت میلیون بشکه به خارج صادر شود، رقمی حدود 150 میلیارد دلار، ضرر عاید اقتصاد عربستان خواهد کرد. این کاهش قیمت نفت هم به ضرر دوستان و هم‌پیمانان نفت خیز سعودی و هم به ضرر کشورهایی مانند ایران، روسیه و ونزوئلا است. در نتیجه حاکمان ریاض، برای ضربه زدن به اقتصاد کشورهای نفت خیز مخالف با سیاست های خود، انگیزه دارند و از طرفی، ضرر هنگفت ناشی از قیمت کاهش نفت، مسئله ای نیست که بتوانند با اغماض از کنار آن بگذرند. از منظر سیاسی، همانند گذشته، در دوره زمامداری شاه جدید، تکیه آل سعود به آمریکا و هم‌پیمانان غربی ادامه خواهد داشت و حاکمان عربستان خود را ناچار و موظف می‌بینند که با همسویی در راستای منافع آمریکا، بقای خود را تضمین نمایند. هر چند در ابتدای روی کار آمدن ملک سلمان، جابجایی در بعضی مسئولیت ها و بی ثباتی محتمل است اما در عین حال، سیاست های قبلی در هم‌پیمانی با آمریکا و حتی رژیم صهیونیستی ادامه خواهد یافت. به همین دلیل است که شاهدیم با مرگ ملک عبدالله، قیمت جهانی نفت تغییر قابل توجهی نیافت. ثبات قیمت نفت در بازارهای جهانی گواه این حقیقت است که عربستان، به همان روش معهود سیاسی، سلوک خواهد کرد و تاکید بر پایبندی به سیاق ملک عبدالله که سیاستی عقب افتاده و رو به زوال است، اولین موضوعی بود که ملک سلمان آن را مطرح نمود. درباره تحرکات تروریستی منطقه ذکر این نکته لازم است که ملک عبدالله در مورد نحوه برخورد با داعش به این نتیجه رسیده بود که با آنان مبارزه کند. مشخص است که هدف آنان از بین بردن ریشه کن کردن داعش نیست، بلکه مهار و به عبارت بهتر، کنترل نمودن نیروی آنان در جهت هدایت قوای این گروه وحشی به سمت مبارزه با شیعیان در عراق و سوریه است که در واقع خط مقدم مبارزه با استکبار هستند. اما اگر همین گروه دست نشانده و دست پروده سعودی که با دلارهای نفتی آنان تغذیه و نزج گرفت، بنا باشد منافع آنان را تهدید کند، در صدد مقابله و جنگ با داعش نیز برخواهند آمد.از سوی دیگر جنگجویان دولت به اصطلاح اسلامی نیز چشم طمع به منابع نفتی و ثروت عظیم نفتی عربستان دارند و از طریق شبکه های اجتماعی تهدید کرده اند که به عربستان حمله خواهند کرد و منابع سرشار این کشور را صرف تاسیس خلافت خودخوانده خود خواهندنمود.در دوره ملک سلمان، از جهت دشمنی آل سعود با هر کشوری که منافعی غیر از منافع آنان را تعقیب کند، یقیناً تغییری به وجود نخواهد آمد و این دشمنی، تنها به عداوت با ایران محدود نخواهد بود. به عنوان مثال همواره بین مفتیان سعودی و علمای الازهر مصر اختلافی عمیق و قدیمی بر سر نمایندگی اهل سنت وجود داشته و دارد. الازهر همواره اعلام کرده است که تنها نماینده رسمی مسلمانان اهل تسنن است و فتاوای افراطی مفتیان سعودی را طرد و نهی کرده است. یکی از ریشه ها و علل حمایت عربستان از کودتای در مصر بر علیه حکومت اخوان المسلمین و محمد مرسی را نیز در همین راستا باید جستجو کرد. عربستان از روی کار آمدن اخوان المسلمین که گروهی سنی و عرب هستند که با انتخابات روی کار آمده بودند، هراس داشت. اگر الگوی انتخابات دموکراتیک و آزاد از سوی اخوان المسلمین که با آل سعود زاویه داشت، تبدیل به یک رویه در کشورهای استبدادزده گردد، طبیعتاً حکومت پدرسالار سعودی نیز از گزند اعتراضات گسترده مردم خود در امان نخواهد ماند. آل سعود قادر است روند دموکراتیک انتخابات ایران را با برچسب شیعی و ایرانی بودن، مغایر با دیدگاههای اهل سنت و مغایر با عربیت جلوه دهد، اما این قاعده درباره اخوان المسلمین به دلیل نژاد و مذهب یکسان غیرممکن می‌نماید. بنابراین روند مخالفت با روش حکومتی اخوان المسلمین و هر کشور دیگر اسلامی که در آن انتخابات، نقش موثری در جابجایی قدرت داشته باشد، در دستور کار حاکمان جدید آل سعود خواهد بود. در اینجاست که می توان به مخالفت عربستان با ایران، از زوایه ای دیگر نگریست؛ زیرا حدود 35 انتخابات عمومی در کارنامه جمهوری اسلامی ایران ثبت شده است. پیشرفت های چشمگیر در کنار تحریم های شدید، واقعیتی است که کشورهای عربی حتی بدون تحریم به آن دست نیافته اند و این می تواند انگیزه ای برای مردم کشورهای عرب از جمله مردم عربستان برای قیام علیه حاکمان خود باشد. مقاومت و پیروزی مردم در کشور کم چمعیت بحرین می تواند امید را به مردم سایر کشورها برای پیروزی در صورت مبارزه بدمد و این خطر بزرگی است که سلاطین جور احساس می کنند و به همین لحاظ سیاست حمایت از حکام بحرین و سرکوب مردم از سوی عربستان ادامه خواهد یافت. اما مسئله از بحرین فراتر رفته است و یمن در آستانه تحولات عظیمی قرار گرفته است و حوثی های شیعه توانسته اند پیروزی های بزرگی به دست آورند. اگر حوثی ها در یمن به پیروزی کامل دست یابند چالش بزرگی خواهد بود برای حکام سعودی که بخش نفت خیزی از خاک یمن را اشغال و به خاک کشور خویش ملحق کرده اند.

کورش شجاعی ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«پيام هاي يک نامه تاريخي»اختصاص داد که در ادامه می خوانید:

نامه کوتاه اما مهم رهبر انقلاب خطاب به جوانان آمريکا و اروپا از جهات مختلف قابل بررسي و داراي اهميت ويژه است و به نظر مي رسد تبيين و تحليل پيام هاي اين نامه اولا براي افزايش دامنه ضريب نفوذ آن و ثانيا براي اثربخشي بيشتر اين نامه در اذهان و تغيير نگاه و رويکرد جوانان غرب به اسلام و آموزه هاي آن موثر باشد. بر اين اساس در حد بضاعت و مجال به اختصار در اين نوشته به برخي نکات و پيام هاي اين نامه اشاره مي شود.

1 – اصل مخاطب قراردادن جوانان آمريکايي و اروپايي توسط رهبر انقلاب، امري بديع و ابتکاري بسيار قابل توجه محسوب مي شود هم از اين منظر که يک شخصيت بزرگ علمي جهان اسلام، جوانان غرب را مخاطب کلام و پيشنهادهايي کاملا "منطقي" و "شدني و قابل دسترس" قرار مي دهد آن هم شخصيتي علمي که بنابر شواهد و قرائن و آمار، پرنفوذترين و پرمخاطب ترين چهره جهان اسلام ، هم از نظر ديني و هم به لحاظ مواضع سياسي در عصر حاضر شناخته مي شود و هم از منظر اين که مخاطب نامه يک رهبر ديني جهان اسلام، جوانان غرب هستند خصوصا جوانان غيرمسلمان و آناني که تاکنون آشنايي آنها با اسلام نه از طريق منابع اصلي آن يعني قرآن و سنت نبوي بلکه از طريق رسانه هاي غربي صهيونيستي بوده است.

2 – مخاطب قرار دادن جوانان غربي توسط رهبر بزرگترين انقلاب قرن جهان مي تواند از اين نکته مهم ديگر نيز حکايت داشته باشد که بناي انقلاب اسلامي بر "گفت وگو" و دعوت به حق جويي و حق مداري و روشن کردن واقعيت ها در پيش چشم مردم جهان بوده و هست و براي بيان حرف حق خود تنها صداقت و منطق و گفت و گو را در انديشه و عمل به رسميت مي شناسد، و نه زور و تزوير و دروغ گويي و نفاق را.

3 – نوشتن اين نامه همچنين بر اين نکته مهم مُهر تاييد بسيار جدي مي گذارد که يکي از وظايف و شايد اصلي ترين وظيفه حقيقت باوران و دين پژوهان، مسلمانان و اسلام شناسان واقعي، ضرورت تبيين و شناساندن چهره اسلام واقعي به جهانيان از طريق تشکيل جلسات موثر و مستمر و ارتباط با مردم ، بزرگان ، خواص، گروه هاي مرجع و جوانان در جاي جاي دنيا است. ضرورتي که حتي خيلي از بزرگان و دلسوزان دين تاکنون از آن بسيار غفلت کرده اند.

4 - حال که در قرن بيست و يکم دشمنان و بدخواهان اسلام با استفاده حداکثري از توان مالي، فشارهاي سياسي، دورويي و نفاق و سوء استفاده از توان تبليغاتي و رسانه اي و خصوصا فضاي بي حد و مرز دنياي مجازي هرچه مي توانند عليه اسلام و مسلمانان جو سازي مي کنند و پروژه "اسلام هراسي" و انزجار و تنفر از مسلمانان و تحريف تعاليم اسلامي و معرفي تروريست هاي مزدور دست پرورده خود به عنوان نمايندگان مسلمانان را به صورت ويژه در دستور کار خود قرار داده اند، نامه رهبر انقلاب خطاب به جوانان غرب بيش از پيش اين حقيقت را روشن مي کند که امروز برترين و موثرترين "جهاد" و "جان فدايي" در راه اسلام عزيز، قرآن مُنزَل و پيامبر رحمت و عزيزتر از جان، "جهاد روشنگري" و شناساندن اسلام ناب محمدي به مردم جهان خصوصا جوانان است و لازمه اين جهاد علاوه بر دانايي و تحقيق و پژوهش، رفتار مناسب و بيان به روز مسائل ديني و همچنين ارتباط گيري با مخاطبان در جاي جاي جهان است.

5 – پيام روشن ديگر اين نامه تاريخي، تصريح بر اين واقعيت غيرقابل کتمان براي جوانان غرب است که سياست مداران و دولت مردان آنان راه " سياست مداري" را از " راستي و حقيقت" جدا کرده اند و در عين نفاق و دورويي به زبان سخناني مي گويند و مدعي چيزهايي هستند اما در عمل به گونه اي ديگر رفتار مي کنند و بر پايه همين واقعيت است که رهبر بزرگترين و مردمي ترين انقلاب عصر حاضر از آن جا که به درستي مي داند اين دولتمردان و سياست بازان "خود خواسته" از طريق راستي و حقيقت دور شده اند،جوانان غرب را که حس حقيقت جويي در قلبشان پويا و قوي تر است مخاطب پيام هاي منطقي و روشن خود قرار داده اند.

6 – شايد از برجسته ترين نکات اين نامه تاريخي آن دو خواست و پيشنهاد ساده اما بسيار مهم و اساسي و کاملا شدني و قابل دسترس به جوانان غرب باشد.

خواست و پيشنهاد اول رهبري از جوانان غرب اين است که اين جوانان که آينده ملت ها و کشورهايشان در دستان آنان خواهد بود درباره انگيزه هاي پشت پرده تخريب چهره اسلام تحقيق و مطالعه کنند و مسلم است که اگر جوانان غرب به چنين تحقيق و مطالعه اي همت بگمارند چه حقايقي که روشن نخواهد شد.

حقايقي که روشن شدن آن ها مي تواند عاملي بس موثر هم در شناساندن چهره و نيت تحريف کنندگان اسلام و آناني که تروريست هاي مزدور و گاه فريب خورده را به عنوان نمايندگان مسلمانان معرفي مي کنند باشد و هم پشت پرده " اسلام هراسي" و تخريب چهره اسلام را خصوصا براي مردم نمايان کند و هم منافعي که سياست مداران و دولت مردان غرب از تحريف و تخريب اسلام و اسلام هراسي مي برند آشکارتر شود.

پيشنهاد و خواست ساده اما اساسي و مهم ديگر رهبر فرزانه انقلاب به جوانان غرب اين است که در واکنش به سيل اقدامات صورت گرفته براي گمراه کردن و پيش قضاوت ها عليه اسلام، جوانان غرب تلاش کنند که به جاي مرجع قرار دادن رسانه ها براي آشنايي با اسلام، اطلاعات مربوط به اسلام را از منابع اصلي آن يعني از قرآن و سيره پيامبر بزرگ آن به دست آورند اين خواست رهبر انقلاب از جوانان غرب نه تنها از اين واقعيت حکايت دارد که هر دل حقيقت جويي مي تواند با مراجعه به قرآن و بررسي زندگي پيامبر عظيم الشأن آن با نکات اساسي ، واقعيت ها و آموزه هاي حيات بخش و سعادت آفرين مکتب اسلام آشنايي پيدا کند بلکه مراجعه جوانان به قرآن و زندگي پيامبر و آشنايي با اسلام واقعي، عامل مهمي است براي نمايان شدن چهره واقعي آناني که منافقانه و به اشکال گوناگون سال هاست تحريف و تخريب مکتب اسلام را در دستور کار خود قرار داده اند و مسلم است که اگر موثران و انديشمندان جهان اسلام به جهاد روشنگري و معرفي اسلام واقعي به جهانيان همت بگمارند نه تنها چهره واقعي اسلام شناسانده مي شود و توفيق بدخواهان و رسانه هاي فراگير آنان در تحريف و تخريب مکتب ا سلام بسيار کم مي شود و زمينه ظلم و تحت فشار قرار دادن مسلمانان نيز کاهش مي يابد بلکه اين حقيقت غير قابل انکار که افکار، اعمال و خشونت هاي تروريست هاي زائيده و دست پرورده غرب، صهيونيست و وهابيت با مکتب اسلام و مسلماني و سيره نبوي هيچ نسبتي ندارد کاملا و بيش از پيش براي مردم جهان خصوصا غيرمسلمانان واضح و روشن مي شود.

7 – نکته مهم ديگري که مي توان از پيام هاي نامه رهبر انقلاب به جوانان غرب استنباط کرد اين است که جهاني که در اين برهه زماني حساس در آستانه يک گردنه و "پيچ تاريخي" بسيار مهم و سرنوشت ساز قرار گرفته است با محقق شدن جهاد روشنگري و شناساندن و شناخت اسلام واقعي، مي تواند از اين پيچ تاريخي به سلامت عبور کندو به مرحله اي جديد از حقيقت جويي، صلح و آرامش و همزيستي مسالمت آميز و شکل گيري "تمدني نوين" وارد شود.

مطلبی با عنوان«رفع موانع تولید رقابت‌پذیر و ارتقای نظام مالی»به قلم  صدیقه رهبر و چاپ شد در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد را می خوانید که شرخ زیر است:


در رسانه‌ها آمده است که لایحه یک‌فوریتی با هدف رفع موانع تولید در مجلس شورای اسلامی در فرآیند تصویب قرار دارد. مجلس در ادامه بررسی‌های خود در بند یک الحاقی به لایحه،  تکالیفی را برای بانک مرکزی تعیین کرده است، از جمله اینکه به منظور تامین سرمایه در گردش برای واحدهای صنعتی، معدنی کشاورزی، حمل ونقل صنوف تولیدی بنگاه‌های دانش‌بنیان و شرکت‌های صادراتی در حال کار، بانک‌ها برای آنها حساب ویژه‌ای را در چارچوب قانون عملیات بانکی بدون ربا با شرایط مندرج در ادامه بند 1 افتتاح کنند.

 آن طورکه از شواهد برمی‌آید در ظاهر امر، قرار است واحدهای احصا شده در متن قانون، خود،  این حساب را تجهیز کنند. چون براساس مفاد بند الف از بند 1 این الحاقیه،  واحد‌ها تمام یا بخشی از عواید حاصل از کارکرد خود (فروش) را به این حساب واریز می‌کنند. تکلیف مقرر برای بانک‌ها،  پس از افتتاح این حساب ویژه توسط واحدهای اقتصادی آغاز می‌شود به این ترتیب هر زمان که دارنده حساب ویژه برای خرید نهاده‌های مورد نیاز تولید یا پرداخت‌های قانونی مرتبط با تولید یا صادرات اعلام نیاز کرد بانک باید از محل موجودی این حساب،  وجوه مورد نیاز وی را تامین کند و البته در صورت عدم کفایت موجودی حساب ویژه،  به میزان کسری حساب و حداکثر تا سقف اعتبار حساب ویژه،  حساب را بدهکار کند. به عبارت دیگر تسهیلاتی به صورت اعتبار در حساب جاری برای مشتری فراهم کند. 

از آنجایی که در قانون در شرف تصویب تاکید شده تسهیلات پرداختی توسط بانک‌ها باید در قالب اعتبار در حساب جاری باشد، بنابراین قرارداد بین بانک و مشتری (واحد) برای گشایش حساب ویژه باید در چارچوب عقد‌قرض‌الحسنه گشایش یابد. 

اگرچه در مهر ماه 1387،  بانک مرکزی در راستاي تسهيل در اعطاي تسهيلات مربوط به خريد کالا و اموال،  مجوز استفاده از منابع قرض‌الحسنه جذب شده براي صدور کارت‌های خريد اعتباري تا سقف 6میلیون ریال به ازای هر کارت را صادر کرده بود، ولی در 22 آبان ماه 1393 به دلایلی از جمله وجود محدودیت این‌گونه منابع در بانک‌ها و ارزان بودن آنها و ترجیح اختصاص آن به امور ضروري از جمله اشتغال،  ازدواج،  درمان،  پرداخت ديه زندانيان،  ‌تهيه جهيزيه و اینکه برای کارت‌های اعتباری مبتنی بر این عقد قابلیت شارژشدن پیش‌بینی شده بود که به زعم بخشنامه بانک مرکزی می‌توانست برای خرید کالاهای غیرضروری هم مورد استفاده قرار گیرد، ممنوعیت گشایش این نوع اعتبار در حساب جاری، توسط بانک مرکزی به بانک‌ها اعلام شد. ولی در بخشنامه دیگری شرایطی برای بانک‌ها فراهم شد تا به منظور رفع حوائج روزمره از جمله خريد کالا و خدمات در قالب کارت‌هاي اعتباري بر پايه عقد مرابحه البته با رعايت سقف‌هاي تعیین شده برای آن،  ‌به افراد واجد شرایط تسهیلات پرداخت کنند.  پرسشی که ذهن نگارنده را به خود مشغول کرده این است که اصولا فلسفه وجودی گشایش چنین حسابی چیست؟ آیا این تکلیف بانک‌ها را به سمت گشایش سپرده‌های وام خواه که بانک مرکزی پیش‌تر ممنوعیت آن را به بانک‌ها اعلام کرده است هدایت نمی‌کند؟

آیا در مورد قابلیت اجرایی شدن این قانون نظرات کارشناسی بانک مرکزی دریافت شده است؟زیرا آنچه از مفاد لایحه برداشت می‌شود این است که هر واحد یک حساب ویژه خواهد داشت بنابراین صرف نظر از اینکه اصولا چنین حسابی در چارچوب قانون عملیات بانکداری بدون ربا قابل گشایش باشد برای آن ویژگی خاصی در نظر گرفته شده است و آن اینکه بانک نگهدارنده حساب موظف است وجوه واریزی حاصل از عواید بنگاه را به صورت تسهیلات در اختیار آن قرار دهد. ولی چنانچه،  مشتری یعنی واحد اقتصادی،  برای تامین مالی فعالیتش با کسری مواجه شود، کسری آن را جبران کند.  ویژگی مهم‌تر این حساب، این است که متناسب با مبالغ بازپرداخت شده تسهیلات قابل تکرار است. به عبارتی نوعی اعتبار گردان محسوب می‌شود. براساس قوانین و مقررات موضوعه تجهیز منابع بانک‌ها در چارچوب قانون عملیات بانکداری بدون ربا در قالب قراردادهای قرض برای حساب‌های قرض‌الحسنه و قرارداد وکالت در حساب‌های سپرده سرمایه‌گذاری امکان‌پذیر است. از این رو،  چنانچه قرار باشد، بنگاه اقتصادی نزد بانک حساب جاری گشایش کند، باید در قالب عقد قرض‌الحسنه باشد. حال باید بررسی شود که اعتبار در حساب جاری امکان‌پذیر است یاخیر؟با توجه به تاکید قانون بر بازپرداخت تدریجی اقساط، عقود فروش اقساطی و مرابحه(برای سرمایه در گردش) می‌توانند جزوقراردادهای مورد نظر محسوب شوند.  عقد مرابحه از عقودی است که برای تامین سرمایه در گردش بنگاه‌ها از کاربری اثربخش‌تری برخوردار است، پرداخت تسهیلات برای این عقد از منابع سپرده‌های سرمایه‌گذاری تجهیز شده توسط بانک‌ها امکان‌پذیر است.  قیمت کالا و خدمات مورد نیاز مشتری،  درقالب عقد مرابحه پس از افزودن سود،  تعیین و سپس تقسیط می‌شود.  روش‌های مشخصی برای پرداخت اقساط آن در مقررات پیش‌بینی شده است.  پرسشی که در اینجا قابل طرح است این است که به فرض رفع ابهامات پیش‌گفته،  چگونه می‌توان اعتبار درقالب این قرارداد را با توجه به سازوکار مشخص قیمت‌گذاری آن تجدید کرد؟ شاید تنها راه،  تسویه تسهیلات و پرداخت مجدد آن به تقاضای مشتری با قیمت‌گذاری جدید باشد  که البته اصلا کار ساده‌ای نیست. چنین به نظر می‌رسد که هدف اصلی از این الحاقیه تحت فشار قرار دادن بیشتر بانک‌ها برای پرداخت تسهیلات به بنگاه‌های اقتصادی و تامین نقدینگی مورد نیاز برای سرمایه در گردش آنها باشد. این در حالی است که رکود اقتصادی و پایین بودن سطح فروش بنگاه‌ها،  از پیش دلالت بر این دارد که گشایش حساب ویژه با ترتیبات تعیین‌شده در قانون برای بنگاه‌ها چندان امکان‌پذیر نیست. بنابراین،  باید علت این را که چرا بانک‌ها آن طور که باید، دراین زمینه انتظارات دولت را برآورده نمی‌کنند، مورد بررسی قرار داد. بررسی‌ای که چندان دشوار نیست.  تداوم شرایط نامناسب کسب و کار از جمله بسترهای نامناسب اقتصادی و نیز سیاست‌های ناکارآمد پولی‌ که بانک‌ها را به سمت کسب درآمد از روش‌هایی غیر از انجام عملیات بانکی راغب ساخته،  باید از آن جمله دانست. در این میان دیدگاه سیاستگذاران و بانکداران در مورد بی‌توجهی به شکست نظریه too big too fail را نباید از نظر دور داشت. نظریه‌ای که موجب هرز رفتن منابع در شرکت‌های بزرگ فاقد کارآیی می‌شود و بنگاه‌های کوچک و متوسط را همچنان در تنگنای کمبود منابع قرار می‌دهد.

با توجه به نکات پیش‌گفته،  به نظر می‌رسد تصویب این الحاقیه به دلیل پیچیدگی‌ها و ناهمخوانی‌هایی که ممکن است با قوانین و مقررات جاری داشته باشد در نهایت، آن را به یک قانون غیرقابل اجرا و بدون اثر بدل کند. از این رو،  ضرورت دارد در مورد مفاد آن بازنگری جدی انجام شود. 

در ادامه بررسی این قانون لازم است به ماده 6 آن هم نگاهی داشته باشیم. در این ماده آمده است:

صددرصد منابعی که از محل حساب ذخیره ارزی به عاملیت بانک‏های دولتی صرف اعطای تسهیلات به بخش‏های خصوصی و تعاونی شده است و طی سال‏های آتی وصول می‏شود،  پس از کسر تعهدات قبلی به حساب افزایش سرمایه دولت در بانک‏های دولتی منظور می‏شود.

با توجه به اینکه در قرارداد عاملیت بین بانک‌ها و سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی وقت یا معاونت برنامه‌ریزی ریاست‌جمهوری این نکته مورد تاکید قرار گرفته است که مطالبات بانک‌ها از محل حساب ذخیره ارزی در صورت عدم ایفای تعهدات توسط مشتری،  با وجود ایفای نقش عاملیت، جزو مطالبات غیرجاری بانک‌ها محسوب می‌شود. باید هزینه فرصت سال‌هایی که این مطالبات، به‌ویژه در بانک‌های واگذار شده به بخش خصوصی،  پرداخت نشده، باقی مانده است و تاثیر نامطلوبی که بر نسبت‌های سلامت مالی آنها، به‌ویژه، بر نسبت کفایت سرمایه برجای گذاشته، به ترتیبی در نظر گرفته شود. به عنوان مثال ممکن است بانک‌های یاد شده هزینه‌هایی را برای بازیافت این مطالبات متحمل شده باشند. شایسته است جبران این خسارات، به عنوان تعهدات دولت به این بانک‌ها در نظر گرفته شودوبه این ترتیب بنیه مالی آن بانک‌ها نیز تقویت شود.

دربخش دیگری از ماده 6 این قانون،  به بانک‌های عامل حساب ذخیره ارزی اجازه داده می‌شود تا یکصد هزار میلیارد ریال (100.000.000.000.000) به اتکای مطالبات از اشخاص بابت اعطای تسهیلات از محل حساب ذخیره ارزی،  اوراق بهادار مبتنی بر دارایی منتشر و منابع حاصل را به خزانه واریز کنند. صد درصد وجوه مذکور با تصویب هیات وزیران صرف افزایش سرمایه بانک‌های دولتی خواهد شد.  
آنچه در رابطه با این بخش از ماده 6 باید مورد توجه قرار گیرد اینکه دولت در صدد است از طریق عملیات تبدیل مطالبات ارزی به اوراق بهادار ریالی، سرمایه بانک‌های دولتی را افزایش دهد. به نظر نگارنده به این روش ایراداتی وارد است که از اهمیت قابل توجهی برخوردارند. فرآیند به این گونه خواهد بود که بانک عامل در چارچوب قرارداد عاملیت که ریسک اعتباری را عمدتا متوجه بانک می‌کند تسهیلات ارزی را پرداخت می‌کند. سپس با بسته‌بندی مطالبات، معادل ریالی این مطالبات ارزی تا سقف تعیین شده در قانون را به شرکت SPV=Special Purpose Vehicle  می‌فروشد. شرکت یاد شده به پشتوانه این مطالبات،  اوراق بهادار منتشر کرده،  به سرمایه‌گذاران در بازار بورس می‌فروشد.  معمولا بانک‌ها پس از حصول اطمینان از قابل بازیافت بودن وام‌های خود،  باکمک این عملیات تسهیلات بلندمدت‌تر خود را می‌فروشند.  و به این ترتیب، منابع خود را برای فعالیت بیشتر افزایش می‌دهند. در اینجا نقش بانک همچنان عاملیت وجوه باقی خواهد ماند. به این مفهوم که بایداقساط را دریافت و به شرکت واسط پرداخت کند تا شرکت مذکور، سود سرمایه‌گذاران در بازار سرمایه را از محل آن پرداخت کند.  صرف‌نظر از اینکه در این نوع عملیات که در بانکداری بین‌المللی، به آن securitization گفته می‌شودباید وظایف ومسوولیت‌های تمامی اشخاص درگیر، از بانک عامل گرفته تا شرکت خریدار اوراق و ضامن و شرکت بیمه به روشنی تبیین شود (لازم به توضیح است در این رابطه در سال 87 مقررات احتیاطی جامعی برای بانک‌ها تدوین شده بود که متاسفانه در سال گذشته بانک مرکزی آن را منسوخ اعلام کرد.) باید توجه داشت که در صورت واریز مبلغ ریالی حاصل از فروش مطالبات ارزی به خزانه وافزایش سرمایه بانک‌های دولتی از این محل، شرکت واسط همچنان برای پرداخت اصل و سود سرمایه‌گذاران بازار سرمایه به بانک عامل متکی است.  اگر پرداخت اقساط به دلیل عدم ایفای تعهدات توسط تسهیلات گیرنده متوقف شود، هم بانک عامل با افزایش ریسک اعتباری وشهرت مواجه خواهد شد وهم سرمایه‌گذاران بازار سرمایه می‌توانند جو روانی نامطلوبی را در بازار ایجاد کنند. به این دلیل باید مشخص شود که چه مرجعی پاسخگوی این رخدادهای احتمالی خواهد بود. در مورد این ماده باید گزینه‌های متفاوت مورد بررسی و درمورد آنها به طور شفاف تعیین تکلیف شود. یک گزینه اینکه بانک عامل بانکی غیر از بانک‌های دولتی باشد. (بانک‌های واگذار شده به بخش خصوصی) وگزینه دیگر اینکه بانک دولتی، خود بانک عامل باشد.

پرسش نهایی نگارنده این است که آیا اصولا این نوع افزایش سرمایه به نوعی افزایش سرمایه از محل تسهیلات محسوب نمی‌شود که خود با منع مقرراتی مواجه است؟

روزنامه ابتکار مطلبی را با عنوان«درستايش يک شکست»در ستون سرمقاله خود به قلم فضل الله ياری به چاپ رساند که در ادامه می خوانید:

ورزش ايران و به خصوص فوتبال همچنان جولانگاه سياست مداراني است که اين مستطيل سبز را هر لحظه به شکلي مي‌بينند. يک زمان صفحه شطرنجي است که مي‌توان در آن سربازهاي خود را به قلعه برد و وزير کرد و زماني ديگر رينگ بوکس است که مي‌توان در آن مشت به دهان رقيب سياسي خود کوبيد.گاه نيز مي‌توان آن را پيست دوميداني بزرگي ديد که در آن به هر وسيله بايد از رقيب جلو زد؛ در اين راه هم مي‌توان او را به خارج از مسير هل داد و هم مي‌شود بايک نوک پا او را سرنگون کرد.

با اين همه کارکردي که اين سياست مداران از دل اين ورزش استخراج کرده اند، اين مستطيل سبز در سال هاي اخير، به دليل نوري که بر اتفاقات آن مي‌افتد و جهان را متوجه اتفاقات درون آن مي‌کند، مي‌تواند کلاس بزرگي براي همين آنان باشد.سياستمداراني که گويي تنها درسي که مي‌توانند از آن فرا بگيرند، درس «پيروزي» است؛آن هم به هر وسيله اي.

اما اتفاق دو روز پيش در ورزشگاهي که يک سر آن 25 هزار ايراني مشتاق نشسته بودند و در سر ديگر آن 11 ايراني ديگر با نيروي جان خود مي‌دويدند، مي‌تواند هرکسي را متوجه خود کند تا از آن درسي فرابگيرد و در اين مسير چه کسي اولي تر از سياست مداراني که آب و نان و تفريح و کار و در نهايت زندگي مردم ايران را به خود و تصميمات خود گره زده اند؟

اين روزها وضعيت زندگي مردم ايران تنها تابع تصميمات مردان حسن روحاني در هيئت وزيران نيست؛ که فرياد کوچکي از مهدي کوچک زاده، هياهوي رسايي از حميد رسايي و نطق ناتمامي از علي مطهري در مجلس نيز مي‌تواند وضعيت مردم ايران را تحت تاثير خود قرار دهد.

پس همه سياست مداران ايران چه بخواهند و چه نخواهند،چه ساکت باشند و چه فرياد بکشند، چه در مجلس و دولت باشند و چه در احزاب و رسانه ها، با هر حرکت شان مي‌توانند، بخشي از زندگي مردم ايران را زير تاثير اقدامات خود بگيرند.

بازي دو روز پيش مردان فوتبال ايران در برابر تيم ملي عراق و حتي شکست غم انگيز در آن، مي‌تواند الگوي خوبي فراروي سياست ورزان ايراني باشد.فوتباليست هاي ايراني در آن بازي نتيجه را به حريف واگذار کردند و آن چنان که همه مردم جهان ديدند و داور بازي گزارش کرد با نتيجه «باخت» به خانه برگشتند؛ اما نگاهي به قضاوت مردم پس از پايان بازي نشان مي‌دهد که مردم نه تنها آن ها را بازنده بازي نمي‌دانند، بلکه در يک ميدان بزرگ تر به آنان عنوان قهرماني داده اند، تنها به خاطر انگيزه اي که آنان را واداشت تا با تمام جان شان بدوند و جسم شان را در برابر حملات حريف سد پيشرفت کنند وآن انگيزه در يک پرچم سه رنگ تجلي پيدا کرده بود.

در کنار اين يازده نفر،چندين هزار نفر نيز که هرکدام مرام و مسلک متفاوتي داشتند و حتي در مواردي در برابر هم نيزقرار دارند، سر و صورت و لباس خود را به گونه اي رنگ کرده بودند تا زير عنوان«ايران» جاي بگيرند.

روز جمعه هم آن بازيکنان و هم اين تماشاگران با چشم هايي گريان مستطيل سبز واقع در سرزمين کانگوروها را ترک کردند، اما هيچ کس آنان را شکست خورده ندانست و اين درس کوچکي نيست.

120 دقيقه جان بازي فوتباليست هاي ايران – حتي بدون توجه به گل هاي شادي آفريني که در طول بازي وارد دروازه حريف کردند –مي تواند سرمشق سياست مداراني باشد که هر روز گوشه اي از پرچم ايران را گرفته و خود را نماينده آن مي‌خوانند و به تنها چيزي که فکر مي‌کنند،اين است که به هرقيمتي «پيروز» ميدان باشند. از همين روست که هم مي‌توان از تريبون هاي عمومي نسبت به رقيب، لعن و ناسزا شنيد و هم مي‌توان در خانه اي که به نام ملت ساخته و پرداخته شده،ديد که نماينده اي را از جايگاه نمايندگي اش به زمين پرت مي‌کنند و البته هم مي‌توان ديد که دولتمرداني به پشتيباني راي مردم براي منتقدان خود خط و نشان مي‌کشند.

***

اگر هرکدام از سياستمداران ايراني بتوانند حتي يک «شکست» با کيفيت آن چه که روز جمعه در پايتخت استراليا، به دست آمد، را در کارنامه خود داشته باشند، مي‌توانند آن را يک پيروزي درخشان به حساب آورده و نشان شايستگي خود قرار دهند و مطمئن باشند که از نظر مردم دور نخواهد ماند؛ آن چنان که هيچ کس تيم ملي فوتبال ايران را بازنده بازي با عراق نمي‌داند و اين نه به خاطر بازي زيبا و جاندار بازيکنان و گل هاي شادي آفريني است که تيم ده نفره ايران با قدرت به حريف تحميل کردند؛بلکه به خاطر همه آن سخت جاني و جان بازي کساني است که هر کدام در گوشه اي از جهان در باشگاه هايي با نام هاي متفاوت توپ مي‌زنند، اما آن روز تنها به يک نام مي‌انديشيدند؛ ايران.

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را می خوانید که به مطلبی با عنوان«عذر تقصير به پيشگاه محمد‌(ص)»نوشته شده توسط منصورفرزامی اختصاص یافت:

اين نوشتار نه حمل بر جناحي است و نه پيوند خورده با خط و ربطي. بلکه در حوزه اعتقادي است و غيرت ديني و «سرخجلت فتاده پيش» در فرداي قيامت در مقابل رحمت عالميان و شفيع انس و جن و اشرف آدميان و «تتمه دور زمان» که «محمد» (ص) نام است از جسارتي که ملت فرانسه کرد و غربي‌ها مويدش شدند و حق مقابله را بر ما مسلم کردند. مقابله‌اي برآمده از جان، نه از نوع داعشي که از مقوله معرفتي، از همان نوع که امام صادقي‌اش (ع) نام است. منطقي برخاسته از فطرت، پاسخي برآمده از معرفت حقيقي. نه از آن چيزي که حتي غرب، «اومانيستي»‌اش مي‌خواندکه آن هم بي‌محتوا و نسنجيده و لفظي و غير فطري است، طرفه اينکه به همين اصالت ادعايي هم معتقد نيست. عمل ساليان غرب در «انسان گزينشي» شرق و غرب، دال بر اين مدعاست و کاري که هم‌اکنون مي‌کند نيز، قبح و ناحقوق‌مندي آن، روشن تر از آفتاب است. امروز، روز دفاع معرفتي از لب لباب دين و اسوه‌هاي همام ديني است. چرا که لب فروبستن و حق را نگفتن، صحه بر باطل امثال فرانسه است. همه معرفت‌شناسان ديني و تمامي ارجمندان اهل قلم، بري از چنين مسئوليت سنگيني نيستند. غرب با محاجه اهل بينش و دين، بايد به فلسفه بي‌مايه خود در برابر آثار غني دين‌ورزان شرق، پي‌ببرد.

در اينجا اين بنده، معترف است که هرگز آن مايه ندارد که ادعا کند. به همين سبب به خاطر ندارد از صدها مقاله‌اي که تاکنون دردسر خوانندگان شريف را موجب شده، به طور مستقيم، نوشته‌اي در حوزه دين بوده باشد. چون معتقد است که در تفکيک علوم و فنون، جولان در عرصه دين بر شهسواران ذي‌فن آن ختم خواهد بود و در اين زمينه، آنچه بر عهده ماست، در حد خود قدمي برمي‌داريم:

گر دسته گلي نيايد از ما

هم هيمه ديگ را بشاييم

آنچه فرانسه کرد و غرب هم حمايت نمود، آنجا که در دفاع از آزادي بود – اگر چه به محدوده فرانسه ختم شد – قابل تحسين بود و هست و انتظاري هم از ملتي که دست به انقلاب کبير زده و در مقدمه قانون اساسي اش منشوري است که به تصويب مجمع عمومي سازمان ملل متحد رسيده (10 دسامبر 1948 / 19 آذر 1327 شمسي) و همه دولت‌ها هم موظف به اجراي آن شده‌اند. ولي با تمامي محاسني که دارد، نکته قابل تامل و تاسف اينجاست که اين ملت (همه کساني که به صف ايستادند تا مشتاقانه، اهانت مجله «شارلي ابدو» به ساحت مقدس پيامبر گرامي اسلام (ص) را بخوانند و ببينند) با کار بسيار نسنجيده و غير اصولي که کرد و دولت فرانسه هم، تاييدش نمود، نه با تعليمات ديني حضرت موسي (ع) همخواني و مطابقت دارد و نه دين حضرت مسيح (ع) مي‌تواند از آن دفاع کند. هم کتاب مقدس «تورات» پيش روي ماست و هم کتاب مقدس «انجيل» در دسترس همه، اگر چنين نيست، روزنامه‌هاي معتبري مثل «لوموند» و «فيگارو» به آن استناد کنند.

از منظر حقوقي نيز، عمل ناپسند مجله و تاييدکنندگان آن، برخلاف مفاد مقدمه و حداقل نه اصل و ماده 1- 2- 3- 5-6- 7-11-18و 19 منشور و اعلاميه حقوق بشر، عمل کرده‌اند. ارتکاب به چنين اقدام شنيعي، وزانت کشور فرانسه را بسيار تخفيف داد و موجب دردسر مستمري شد که بعدها، پيامدهاي بسيار به بار خواهد آمد. با استخدام دوهزار مامور متخصص امنيتي نيز، جبران مافات نمي‌شود. فرانسه و همه متحدانش، تيشه به ريشه خود زده‌اند. کاش فرانسوي‌هاي مدعي، آثار پروفسور «‌هانري کربن» فيلسوف و اسلام شناس هموطن خود را که به احتمال بسيار، کهنسال و ميان سالان چهره‌اش را نيز ديده‌اند و از سال مرگش هم بيش از 37 سال نمي‌گذرد مي‌خواندند و درمي‌يافتند که حتي در نگرش و پژوهش يک محقق فرانسوي، محمد (ص) کيست و اسلام چيست؟ کاش رفيقان انگليسي کتاب «محمد (ص) پيامبري که بايد از نو شناخت» «جان ديورث» هموطن خودشان را مي‌خواندند و ادب مي‌آموختند.

چرا فرانسوي‌ها، نتايج جنايات خود را به پاي اسلام مي‌نويسند؟ مگر اين جواناني که دست به جنايت زدند، فرانسويان الجزايري‌الاصل نيستند؟ مگر فرانسه استعمارگر بيش از يک ميليون امثال پدربزرگ‌هاي آزادي‌خواه اين جوانان را نکشت؟ مگر به نواميس آنان تجاوز نکرد؟ خوب! حالا اين نوادگان انتقام آن خون‌ها و آن هتک حرمت‌ها را مي‌گيرند. اين، تازه، آغاز کار است. متاسفانه به سبب کورباطني و کدورت حافظه، همه چيز را حتي آن جنايات را که هم اکنون در آفريقا ادامه دارد، از ياد برده‌ايد و مي‌بريد. «اندکي صبر، سحر نزديک است» حال بدانيد که اين اسلام محمدي (ص) نيست که به شما مي‌تازد، اسلام محمدي (ص) جز رحمت، معرفت و حفظ کرامت انساني انسان نيست. بلکه اعمال خودتان است که در شکل و هيئت داعش و... قد علم کرده است و بنيان شما را مي‌کند و مي‌سوزاند حال چند بيتي از ابيات نظامي ما را نيز بخوانيد، بد نيست به تامل‌تان وا مي‌دارد:

چو بد کردي مباش ايمن زآفات

که واجب شد طبيعت را مکافات

سپهر، آيينه عدل است، شايد

که هر چه از تو بيند، وانمايد
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.