سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

خیابان‌گردی بی‌خانمان‌های کشور فرصت‌ها+ تصاویر

وقت‌هایی که هوا سرد است، در ایستگاه راه‌آهن شب را به صبح می‌رسانم. این شهر برای افراد بی‌خانمان، سکونت‌گاه‌های زیادی تأسیس کرده است اما مردم ترجیح می‌دهند به جای رفتن به این مکان‌ها در خیابان بخوابند،

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران؛وقت‌هایی که هوا سرد است، در ایستگاه راه‌آهن شب را به صبح می‌رسانم. این شهر برای افراد بی‌خانمان، سکونت‌گاه‌های زیادی تأسیس کرده است اما مردم ترجیح می‌دهند به جای رفتن به این مکان‌ها در خیابان بخوابند، چراکه در مکان‌های دولتی، تجاوز جنسی و دزدی غوغا می‌کند. اگر بخواهند در خوابگاه‌های دولتی بخوابند، ‌باید یک چشم‌شان بسته و یک چشم‌شان باز باشد.

  بی‌خانمان‌های نیویورک به دلایل مختلفی به این وضعیت دچار می‌شوند: بعضی‌ها از آپارتمان‌شان تخلیه شده‌اند، بعضی‌ها مریض می‌شوند و از عهده مخارج درمانی‌شان برنمی‌آیند و بنابراین مجبور می‌شوند خانه‌شان را بفروشند و خرج دوا و درمان کنند. البته برخی هم به دلیل تنبلی و بی‌مسئولیتی بی‌خانمان می‌شوند.

"انی دنگ" سرپرست "کلیسای اپیسکوپال سنت مری" تجربه‌اش را در خصوص دو بی‌خانمان این‌گونه بیان می‌کند: "از ابتدا که بخواهم بگویم باید از "خوزه" شروع کنم. خوزه را فرد دیگری به این‌جا معرفی کرد که نام خود او هم "حوزه" بود. هر دو در میدان تایم نیویورک کار می‌کردند. در آن‌جا لباس ابرقهرمانان فیلم‌های سینمایی را می‌پوشند و با مردم عکس می‌گیرند. یکی از خوزه‌ها وضع مالی‌اش خوب شد و توانست خانواده‌اش را جمع و جور کند. یک آپارتمان اجاره کرد و با همسر و فرزندانش زندگی را از سر گرفتند.

خوزه‌ای که در حال حاضر در میدان تایم نیویورک لباس "بتمن" را می‌پوشد، می‌گوید: "من از کوبا آمده‌ام. به ایالت‌های مختلف آمریکا سفر کرده‌ام. نیویورک از بین آن‌ها بهترین است."

"سایمون گئون" نقاش دوره‌گردی که در نیویورک می‌گردد تا از بی‌خانمان‌ها نقاشی بکشد، نصیحت می‌کند: "در جوانی، انرژی زیادی دارید. سعی کنید آن را بیهوده از دست ندهید. من در خیابان‌ها می‌گردم و گداها را نقاشی می‌کنم. آدم سیاسی‌ای نیستم. در مسائل سیاسی بی‌نظرم. وقتی سیاه‌پوست‌ها را می‌کشم به این دلیل نیست که طرفدار آن‌ها هستم یا از آن‌ها بدم می‌آید. این سوژه‌ها صرفاً برای من "زیبا" هستند، کشیدن‌شان برای من آسان است. گویا در این کار استعداد دارم."

یکی از بی‌خانمان‌ها از وجود فساد در ساختار شهری نیویورک می‌گوید: "موضوع، سیاسی است. شهردار، شهر را به فساد کشیده است. ثروتمندان هر روز بر ثروت‌شان افزوده می‌شود و فقرا هر روز فقیرتر می‌شوند." وی دلیل بی‌خانمان شدنش را بیکاری و نداشتن خرج عمل آپاندیسش ذکر می‌کند.

"ریکی" دوست این فرد، در مورد جایی که زندگی می‌کنند، می‌گوید: "وقت‌هایی که هوا سرد است، در ایستگاه راه‌آهن شب را به صبح می‌رسانم. این شهر برای افراد بی‌خانمان، سکونت‌گاه‌های زیادی تأسیس کرده است. با این حال، دولت زیاد به آن‌ها نمی‌رسد. مردم ترجیح می‌دهند به جای رفتن به این مکان‌ها در خیابان بخوابند، چراکه در مکان‌های دولتی، تجاوز جنسی و دزدی غوغا می‌کند. اگر بخواهند در خوابگاه‌های دولتی بخوابند، ‌باید یک چشم‌شان بسته و یک چشم‌شان باز باشد."

ریکی به رخدادی اشاره می‌کند که خود شاهد عینی آن بوده است: "خودم دیدم. یک‌بار خواب بودم که متوجه شدم فرد کناری‌ام می‌خواهد به صاحب تخت بغلی‌اش تجاوز کند. سریع پریدم و مانع این کار شدم. به دلیل چنین مشکلاتی است که بی‌خانمان‌ها، در خیابان احساس امنیت بیش‌تری دارند."


"سایمون گئون" نقاش دوره‌گرد، در حال کشیدن یک بی‌خانمان

"مایکل انیز" سرآشپز "خانه فقرا" در کلیسای "برودوی" می‌گوید:‌ "دهه پنجاه میلادی که من بچه بودم، تنها دو خانه فقرا در نیویورک بود. یکی در محله "بووری" و دیگری در "بروکلین". سال 2014، این عدد به 1200 خانه رسیده است. به علاوه، بیش از 800 مرکز غذارسانی اضطراری وجود دارد. این موضوع نشان‌دهنده تشدید فقر در این شهر است."

وی در ادامه به موج فراگیر بی‌خانمانی در نیویورک اشاره می‌کند: "در دهه هشتاد، "بی‌خانمانی" به یک اپیدمی تبدیل شده بود. در آن زمان، وقتی در طول یک خیابان حرکت می‌کردید، در حد فاصل آن خیابان تا خیابان دیگر حداقل چهار نفر از شما تقاضای پول می‌کردند. امروز با گذشت حدود سی سال، تعداد بی‌خانمان‌ها از آن زمان هم بیش‌تر و تقریباً دو برابر شده است. با این حال در خیابان‌ها، زیاد متوجه آن‌ها نمی‌شوید. چراکه این افراد به دلیل وجود قوانین و مقررات ضد بی‌خانمان بودن، پنهان شده‌اند. این قوانین به حل این معضل نپرداخته‌اند و تنها موجب شده‌اند که افراد بی‌خانمان به عنوان مجرم شناخته شوند."

"احمد عبدل" ماجرای بی‌خانمان شدنش را این‌گونه شرح می‌دهد: "از زندان که آزاد شدم، جایی برای رفتن نداشتم. دولت مرا وارد "طرح اسکان" کرد. مرا در اتاقی کوچک‌تر از سلول زندانی که در آن بودم،‌ جا دادند. در آن اتاق به جز من، شش نفر دیگر هم بودند. یک روز دستشویی رفته بودم که یک سرنگ خونی را دیدم. بنابراین، تصمیم گرفتم که از آن‌جا فرار کنم."


"احمد عبدل" یکی از بی‌خانمان‌های نیویورک

"خوان آریل خیمنز" از دانشجویان حقوق که به این مسئله پرداخته است، از عبدل می‌پرسد: "شما در ماه سپتامبر که سرمای نیویورک کشنده می‌شود، چه‌کار می‌کنید؟" عبدل در جواب می‌گوید:‌ "کنار ساحل می‌روم. در مترو هم خوابیده‌ام. ولی به محل‌های اسکان نرفتم، چون آن‌جا مرا مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند. بعضی از بی‌خانمان‌ها برای فرار از سرما جرم می‌کنند تا به زندان بیفتند و دست‌کم یک سقف بالای سرشان باشد و غذایی هم به آن‌ها داده شود." نکته‌ای که انسان را به فکر وا می‌دارد این است که بی‌خانمان‌ها اتفاقاً چون بی‌خانمان هستند، بیش‌تر برای شهر نیویورک درآمدزایی دارند. یک افسر پلیس با سه روز زندانی کردن یک فرد بی‌خانمان، به اندازه هفت روز کار عادی حقوق می‌گیرد.

"کوین" از بی‌خانمان‌های نیویورکی است که سر یک کوچه می‌نشیند و مردم به فراخور حال‌شان چنان‌چه غذای اضافی داشته باشند، به او می‌دهند. "سایمون گئون" هنرمندی که تصویر کوین را روی بوم نقاشی آورده است، می‌گوید: "نقاشی "پست‌چی" ونگوک را در نظر بگیرید: یک پست‌چی در لباس فرم آبی‌رنگ که کلاهی بر سر دارد. یک نقاش می‌تواند از سوژه‌های کلیشه‌ای نظیر یک دکتر، معلم یا وکیل تصویر بکشد، اما این افراد بی‌خانمان با ریش‌های بلند و چشمان حسرت‌زده‌شان گویا از کتاب انجیل بیرون آمده‌اند. این سوژه‌ها توجه مرا به خود جلب می‌کند."

گئون درباره وضع روحی بی‌خانمان‌ها می‌گوید: "بسیاری از بی‌خانمان‌ها به بیماری‌های روانی مثل اسکیزوفرنی دچار هستند که درمان‌شان خیلی دشوار است و برای این‌که قادر باشند فعالیت روزانه‌شان را به صورت نرمال انجام دهند، نیاز به دارو دارند. بعضی دیگر نسبت به همه‌چیز، به دنیا به جامعه، خشمگین هستند و اصلاً نمی‌خواهند بخشی از جامعه باشند. ترجیح می‌دهند خودشان راه زنده ماندن‌شان را پیدا کنند تا این‌که مثلاً بخواهند از دولت کمک بگیرند."

"الیزابت تورس" که در سال 2010 موفق شد آپارتمانی کرایه کند، از محل‌های خواب سابقش می‌گوید: "دیگر لازم نیست در کتابخانه‌ها چرت بزنم، در پارک مرکزی شهر (سنترال پارک) بخوابم، شب‌ها را در ایستگاه قطار به سر کنم. با گرفتن خانه، خیلی راحت شده‌ام." تورس که الآن در خانه فقرای برودوی کار می‌کند، در ادامه داستان زندگی‌اش را این‌گونه توصیف می‌کند: "اصل و نسبم به کوبا برمی‌گردد، اما متولد نیویورک هستم. مانند یک فرد عادی تحصیلات دارم. اما آن روی بد زندگی یک‌باره به سراغم آمد و بی‌خانمان شدم. به خانه فقرای برودوی آمدم تا غذا بخورم. کم‌کم با خدمات‌شان آشنا شدم و در کلاس‌های آموزش آشپزی شرکت کرده و گواهینامه آشپزی دریافت کردم."

وی در ادامه متذکر می‌شود: "بعد از دریافت مدرک آشپزی، باز هم زندگی راحتی نداشته‌ام، اما اکنون از کارم لذت می‌برم. دارم به جامعه خدمت می‌کنم. احساس بی‌نظیری است: این‌که از صفر صفر شروع کنی و بالا بیایی، احساس دلپذیری به آدم می‌دهد. الآن یک مؤسسه تهیه و تأمین غذا دارم، البته مؤسسه بزرگی نیست. در حال حاضر بسته به نوع جشن، به 100 تا 1000 نفر خدمات‌رسانی می‌کنم. این دومین کاری است که از انجام آن لذت می‌برم. کار اولم این بود که به مدت بیست سال به کودکان در مدرسه، آموزش شطرنج می‌دادم. در حال حاضر دارم به نسل بعد، هم آموزش آشپزی و رژیم غذایی می‌دهم و هم شیوه زندگی سالم را به آن‌ها می‌آموزم تا جوری زندگی کنند که مریض نشوند. سال‌ها تجربه اندوخته‌ام و آن‌ها را در اختیار نسل بی‌خانمان امروز قرار می‌دهم."

"جیسون مارتین" هم از داستان بی‌خانمان شدنش و وضعیت جامعه می‌گوید:‌ "با دوستانم یک فروشگاه فیلم و سریال باز کردیم. کارمان نگرفت. همه‌چیز خراب شد و خیلی پول از دست دادیم. یک‌دفعه به خودم آمدم و دیدم بی‌خانمان شده‌ام. بعضی مواقع امیدوار می‌شوم، ولی باز روحیه خودم را از دست می‌دهم. بگذارید یک چیزی را به شما بگویم: دلیل بی‌خانمان شدن خیلی‌ها، این است که "مردم نمی‌توانند با جامعه بسازند." بعضی مواقع، جامعه بیش‌تر از این‌که به مردم خدمت کند، به آن‌ها آسیب می‌زند. دوستی داشتم که مدرک کارشناسی از دانشگاه داشت، اما مثل من بی‌خانمان بود. هر کس حرف زدنش را می‌دید به هوشش پی می‌برد و تعجب می‌کرد که چرا در خیابان‌ها سرگردان است. اما او به مردم می‌گفت که من با جامعه نمی‌سازم. وقتی که کف خیابان هستید، با بقیه افراد متفاوت می‌شوید، طرز فکرتان هم عوض می‌شود."

همسر سابق مارتین اجازه نمی‌دهد دخترش به دیدار مارتین بیاید. مارتین می‌گوید که همه دنیایش دخترش است که الآن 19 سال سن دارد. می‌گوید الآن فقط با خاطرات دخترش زنده است. مارتین در ادامه از جنبه‌های سیاه بی‌خانمان بودن می‌گوید: "بدون این خیال‌ها، زندگی ارزش ندارد. اگر این نباشد، به استرس و افسردگی دچار می‌شوید و کارتان به خودکشی می‌رسد. کارتان بیخ پیدا می‌کند و دیگر راهی جلوی روی‌تان نمی‌بینید. شاید اگر کسی را داشتم که با او حرف می‌زدم، خیلی کمکم می‌کرد."

مایکل انیز که مدت‌هاست در خانه فقرا سرآشپز است، می‌گوید: "اکثر آدم‌هایی که در گذشته به این‌جا می‌آمدند، از ابتدای زندگی‌شان با فقر مواجه بودند. اما در حال حاضر، در سال 2014، وضعیت این‌گونه نیست. آن‌ها از طبقه متوسط یا بالاتر جامعه هستند. بی‌خانمان‌های امروزی، به دلایل مختلفی فقر را تجربه می‌کنند: مریض شدن و نداشتن بیمه درمانی، ورشکستگی به دلیل بحران اقتصادی و بسیاری دلایل دیگر. خیلی کم پیش می‌آید که دلیل بی‌خانمان شدن‌شان، اعتیاد به الکل و مواد مخدر باشد. اتفاقاً برعکس است. اکثر آدم‌هایی که من می‌شناسم بعد از بی‌خانمان شدن، به دام اعتیاد کشیده شده‌اند."

"الیزابت تورس" که خود زندگی طعم تلخ بدون سرپناه را چشیده، می‌گوید:‌ "هر فردی آستانه تحملی دارد، از آن حد که گذشت طاقتش طاق می‌شود و کارش به خیابان‌ها می‌کشد. بعضی‌ها این اراده را دارند که پس از مدتی به وضع عادی بازگردند. همین غلبه بر انرژی‌های منفی درونی، نخستین گام در راه بازگشتن به وضع نرمال است. بعد از آن آماده می‌شوید که وارد اجتماع شوید و نظم و انضباط را دوباره بیاموزید. در آن شرایط و زمانی که آستانه تحمل به سر می‌آید، شما هستید که باید انتخاب کنید: یا دست از همه‌چیز بشویید و یا این که بمانید و مبارزه کنید."


داوطلبان در حال تهیه غذا برای بی‌خانمان‌ها هستند

"انی دنگ" سرپرست کلیسای سنت مری که به وضع بی‌خانمان‌ها می‌رسد، معتقد است: "این تمهیدات ابتدا از جانب شهردار کلید خورد که از کلیسا و سایر نهادهای دینی خواست که به کمک "اپیدمی بی‌خانمان‌ها" بشتابند. این شد که بسیاری از نهادهای مذهبی پا پیش گذاشتند."

وی در ادامه از اقدامات کلیسای سنت مری می‌گوید: "در کلیسای ما، مهمانان بین ساعت‌های 7:30 تا 10:30 شب وارد می‌شوند و ساعت 7 صبح این‌جا را ترک می‌کنند. این ساعت‌ها به این دلیل انتخاب شده‌اند که داوطلبینی که این‌جا کار می‌کنند، تنها می‌توانند در این ساعات حاضر شوند. از هر جایی، چه کوچک و چه بزرگ، می‌توان برای پناه دادن به بی‌خانمان‌ها استفاده کرد. آن‌ها فقط داشتن یک سقف بالای سرشان برای‌شان مهم است." مراکز اطعام فقرا در حال حاضر می‌توانند به حدود 150 نفر سرویس دهند و مراکز سیار نیز تا 100 نفر را پوشش می‌دهند.

"خوزه اسکالونا" یا همان بتمن میدان تایم که الآن بی‌خانمان نیست، توصیه‌ای به بی‌خانمان‌ها می‌کند: "هیچ‌وقت تسلیم نشوید. همیشه سعی کنید نهایت تلاش خود را به کار ببندید. هر جایی که باشید مهم نیست. زندگی یک فرصت است. زندگی فقط یک‌بار اتفاق می‌افتد، پس تسلیم نشوید. زندگی‌تان را خودتان بسازید. خانه، شرکت و محل کارتان را خودتان بسازید. بزرگ شوید و رفتار بچه‌گانه از خود نشان ندهید. اگر منتظر هستید تا مردم به شما غذا، پول و جای خواب دهند، در اشتباهید."


"ان دابلیو" از نوازندگان دوره‌گرد، می‌گوید:‌ "تاسف‌آور است که در کشوری مانند آمریکا و به‌ ویژه شهر نیویورک که ثروتمندترین شهر جهان است، کسی بی‌خانمان باشد." در آخر باید گفت که در مجموع، قریب به یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار نفر از مردم آمریکا بی‌خانمان هستند. مضاف بر این، طبق گزارش سالانه ارزیابی بی‌خانمان‌های آمریکا، در سال 2013، تنها در شهر نیویورک 64 هزار نفر بی‌سرپناه بوده‌اند که از این میان 22 هزار نفرشان را کودکان تشکیل می‌دادند.

برچسب ها: خیابان ، نیویورک ، فقیر
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.