به گزارش
خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران،سويد بن عمرو بن ابوالمطاع انمارى خثعمى، به روايت ابومخنف: ضحاك بن عبدالله مشرقى، حضور امام حسين (عليه السلام) شرفياب شد و به او سلام كرد، حضرت وى را به يارى طلبيد، در پاسخ امام عرض كرد: من تا زمانى كه شما از يار و ياورى برخوردار باشى، تو را كمك خواهم كرد.
امام (عليه السلام) شرط او را پذيرفت تا اين كه عمر سعد به تيراندازان فرمان داد ياران امام حسين (عليه السلام) را آماج تير سازند و اسبهاى آنان را پى كنند، ضحاك اسب خويش را در خيمه اى مخفى كرد، سپس به اطراف نگريست، ديد جز سويد و بشر بن عمرو حضرمى كسى با حسين باقى نمانده است. از امام (عليه السلام) رخصت رفتن خواست، حضرت بدو فرمود: كيف لك بالنجاة؛ ((چگونه مى توانى از دست دشمن نجات يابى؟)).
عرض كرد: اسبم را در خيمه اى مخفى كرده ام و آسيبى به آن نرسيده بر آن سوار مى شوم و نجات مى يابم.
حضرت فرمود: خود دانى.
به گفته راوى، وى سوار بر مركب شد و پس از درنگى كوتاه، توانست خود را نجات دهد.
سيره نويسان گفته اند: بشر حضرمى كه به شهادت رسيد، سويد به ميدان رفت و به نبرد پرداخت تا زخم هاى سنگينى برداشت و به صورت روى زمين افتاد، دشمن تصور كرد وى كشته شده، آن گاه كه حسين (عليه السلام) به شهادت رسيد، سويد شنيد دشمن مى گويد: حسين كشته شد، او در خود رمقى احساس كرد ولى شمشيرش را از او گرفته بودند، با كاردى كه همراه داشت، لحظاتى با دشمن مبارزه كرد و سپس او را محاصره كردند و عروة بن بكار تغلبى وزيد بن ورقاء جهنى، وى را به شهادت رساندند.