سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

چرا به امام سجاد علیه السلام «زین العابدین» می گفتند؟

اینان اگر توجّه به عالم کنند و نظر به کونَیْن اندازند، نظر آنها عارفانه باشد، و در عالم، حقّ جو و حق طلبند، و تمام موجودات را جلوه حقّ و جمال جمیل دانند.

به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران؛در اینکه آنحضرت را زین العابدین می گویند روایات جالب در بهترین کتب حدیث آمده:

1ـ عمران بن سلیم می گوید: هر گاه زُهری از علّی بن الحسین مطلبی نقل می کرد، می گفت: مرا زین العابدین روایت کرد. یکبار سفیان بن عُیَیْنه به او گفت: از چه جهت او را زین العابدین می گوئی؟

پاسخ داد از سعید بن مسیّب شنیدم که رسول خدا فرمود:
به روز قیامت، فریاد کننده ای آواز برآرد: زینت عبادت کنندگان، کجاست؟
یُناد مُنادس: أیْنَ زَیْنُ الْعابِدینَ؟

چنان می بینم که فرزندم علی بن الحسین با تمام وقار و سکون در میان مردم محشر براری رسیدن به جایگاهش قدم بر می دارد.

همین روایت را کتاب پرقیمت «علل الشرایع» صدوق از طریق علی بن ابراهیم قمّی، از ابن عبّاس، از رسول الهی حکایت می کند.

2ـ سحرگاهی در حالت عبادت و مناجات بود، مناجاتب عاشقنه، و عبادتی خالصانه، ابلیسی به صورتی وحشتناک در برابرش مجسّم شد تا روی را از حال خوشی که با محبوبش داشت باز دارد، آن حضرت کمترین توجّهی به آن شبح هولناک و چهره ترس آور نکرد، به قیام و قعود و به ذکر و مناجاتش ادامه داد، که ناگهان شنید گوینده ای از طرف غیب، سه مرتبه فریاد زد:
أنْتَ زَیْنُ الْعابِدینَ حَقّاش!!

به هنگامی که وضو می گرفت، رنگ مبارکش به زردی می گرائید. زمانی اهل بیت بزرگوارش از او پرسیدند: چرا به وقت وضو اینچنین می شوی؟ پاسخ داد: می دانید آماده ایستادن در برابر چه آقائی هستم!

چون به نماز می ایستاد لرزه بر اندامش می افتاد!! در جواب کسی که از حضرت پرسید این چه حال است؟ فرمود: به وقت مناجات و عبادت در پیشگاه محبوبم این حالت به من دست می دهد.
روزی در اطاقی که در حال سجده بود آتش افتاد، بیم آن می رفت که شعله آتش تمام اطاق را بگیرد، ناگهان فریاد زدند: پسر پیامبر! آتش آتش!!

اهل خانه آتش را خاموش کردند و آن عاشق پاکباخته هنوز در سجود بود، چون از عبادت فارغ شد، عرضه داشتند: چه علّتی شما را از توچّه به حریقی که به اطاق افتاد بازداشت؟ فرمود: آتش آخرت!!

روایتی بس مهم در باب کیفیّت عبادت عابدان بن مضمون زیر از آنحضرت نقل شده:
إنَّ قَوْماً عَبَدُواللّهَ رَهْبَةً، فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ; وَ آخَرینَ عَبَدُوهُ رَغْبَةً، فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ; وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوااللّهَ شُکْراً، فَتِلْکَ عِبادَةُ الاْحْرارِ:

گروهی خداوند را از ترس عذاب بندگی می کنند، این عبادت غلامان و بردگان بزدل است. جمعی حضرت د وست را از شوق رسیدن به بهشت عبادت می کنند، این کار تاجران است. و عدّه ای وجود مقدّس او را محض شکر و اینکه آنجناب لایق عبادت است، پرستش می نمایند و این عبادت آزدگان است.

عبادت آنجناب عبادت آزاد از ترس و شوق بود، او با تمام هستی و وجودش خداوند را محض خداوندیش می خواست، در هیچ عبادتی از حضرت معبود توقّع اجر و مزد نداشت، و به خاطر ترس از عذاب به هیچ عبادتی قیام نکرد!!

اگر نافله روز به خاطر کار زیاد از دستش می رفت، به وقت شب به قضای آن برمی خواست، و به فرزندانش می فرمود: این برنامه بر شما واجب نیست، ولی من دوست دارم هر یک از شما به برنامه شایسته ای عادت کرد آن را از دست ندهد، اگر در زمان معیّنش نتوانست بجای آورد، به وقت دیگر آن را قضا کند!

«کشف الغمّه» می گوید: در هر بیست و چهار ساعت هزار رکعت نماز به جای می آورد، و چون صبح می شد از هیبت حق غش می کرد، و آنچنان از خود بیخود می شد که وقتی باد میوزید او را همچون خوشه گندم به راست و چپ حرکت می داد!!
امام خمینی آن عارف معارف الهیّه در «آداب الصلاة» خود در زمینه چنین عبادتی می فرماید:
«آنان که مجذوب جمال جمیل، و عاشق و دلباخته حُسن ازلند، و از جام محبّت سرمست، و از پیمانه اَلَسْت بیخودند، از هر دو جان رسته و چشم از اقالیم وجود بسته، و به عزّ قدس جمال اللّه پیوسته اند، برای آنها دوام حضور است، و لحظه ای از فکر و ذکر و مشاهدت و مراقبت مهجور نیستند.

آنان که اصحاب معراف و ارباب فضایل و فواضلند، و شریف النفس و کرمی الطّینه اند، چیزی را به مناجات حق اختیار نکنند و از خلوت و مناجات حق فقط و فقط خود او را طالبند، و عزّ و شرف و فضیلت و معرفت را همه در تذکّر و مناجات با حف دانند.

اینان اگر توجّه به عالم کنند و نظر به کونَیْن اندازند، نظر آنها عارفانه باشد، و در عالم، حقّ جو و حق طلبند، و تمام موجودات را جلوه حقّ و جمال جمیل دانند.

از محضر، حاضر را طلبند و احترام محضر را برای حاضر کنند، و عبودیّت را مودّت و معاشرت با کمال مطلق دانند، و اشتیاق آنان برای عبادت از این باب است!!

ولی ما بیچارگان گرفتار آمال و َمانی، و بسته زنجیرهای هوا و هوس، و فرورفتگان در سِجْنِ مسجور ظلمانی طبیعت، که نه بوئی از محبّت و عشق به شامّه روحمان رسیده، و نه لذّتی از عرفان و فضیلت را ذائقه قلبمان چشیده، نه اصحاب عرفان و عیانیم، و نه ارباب ایمان و اطمینان، عبادات الهیّه را تکلیف و کلفت دانیم، و مناجای با قاضی الحاجات را سربار و تکلّف شماریم، جز دنیا که مَعْلَف حیوانات است میل به چیزی نداریم، و جز به دار طبیعت که مُعتَکَف ظالمان است تعلّقی برای ما نیست، چشم بصیرت قلبمان از جمال جمیل، کور و ذائقه روح از ذوق عرفان، مهجور است»!!
امام باقر علیه السّلام می فرماید: پدرم حضرت سجّاد، نعمتی از نعم الهی را یاد نکرد مگر اینکه سجده آورد. آیه ای از قرآن که در آن مسئله سجده بود قرائت نکرد مگر همراهش به سجده آمد. رنجی از او برطرف نگشت مگر اینکه به خاطر آن سجده کرد، و ز نماز واجبی فارغ نشد جز اینکه آن را به سجده پیوند داد، و موفّق بهاصلاح اختلاف بین دو نفر گشت مگر اینکه به خاطر توفیقش به آن کار بر خدا سجده کرد. در جمیع مواضع سجودش اثر سجود آشکار بود، به همین خاطر پدرم را سجّاد نامیدند!

در حالات الهی آن حضرت آمده: بسترش خوشحالیش از برنامه های حق بود، و فرشش نشاطش در عبادت، دوستش تصدیق نسبت به حقایق، و خلوصش خودداریش از غیر رضی ربّ، تکیه گاهش سجّاده، و پوشش قبرش بود!

لحافش اصرارش در بندگی و مناجات، و خواب و چرتش قیام و خضوع و خشوع نسبت به پروردگار، و حرفه اش سوخت در عشق ربّ!

تجارتش زیارتِ خانه حقّ و حرم پیامبر، و بازارش شوق به خدمت، و بوی خوشش مهر و محبّت، و حرفه اش طاعت، و لباسش عزّت، و سلاحش صلاح، و مرکبش زمین، و عادتش ظهور نیروهای ملکوتی درونی، و سرمایه اش گرسنگی، و آرزویش سفر به آخرت، و خوشنودیش در لقاء و وصال حضرت محبوب بود.

مناجات زین العابدین

وجود مقدّس حضرت سجّاد علیه السّلام، در تمام لجظات عمرش در مناجات و دعا بود، مسئله غرق بودنش در دعا و مناجات آنقدر عجیب است، که در هر کجا و در هر زمان نام مقدّسش برده شود; گریه و زاری، اصرار و الحاح، دعا و مناجات به ذهن شنونده تداعی می کند.

مناجات خمس عشر، دعای بسیار بسیار عرفانی ابوحمزه ثُمالی در سحر ماه مبارک رمضان، قطعاتی از زیارت امین اللّه و پنجاه و چهار دعای «صحیفه» دونمائی از حالات درون آن حضرت، و نورانیّت قلب و جان آنجناب است.

1- اصمعی ادیب معروف می گوید: شبی در طواف کعبه بودم، جوانی خوش منظر را دیدم که به پرده خانه آویخته بود، و اینچنین با حضرت معبود مناجات می کرد:

«دیده ها به خواب رفت، ستارگان بر صفحه دل انگیز آسمان برآمدند، پادشاه حی و قیّوم توئی، سلاطین و دنیاداران در به روی مردم بستند، و بر ابواب کاخها و خانه های خود پاسبان گماشتند، تاکسی به وقت شب به آنان رجوع نکند، ولی درهای رحمت تو به روی گدایان باز است، سائلی چون من به امید ارحم الراحمینی». سپس اشعاری به مضمون زیر زمزمه کرد:

«ای آنکه به تاریکی شب دعای بیچاره را اجابت می کنی! ای آن که گره از کار بسته می گشائی! میهمانانت به دور خانه ات درخوابند، امّا تو ای نگهدارنده تمام کائنات بیداری، به مناجاتی که به آن امر فرموده ای برخاسته ام، به حرمت بیت و حرم به گریه ام رحمت آور، که اگر گنهکار بیچاره را مشغول عفو و بخششت نکنی، پس چه کسی باید به فریاد او برسد»؟

به دنبال صاحب ناله رفتم، و وی را با پای جان جستجو کردم دیدم وجود مقدّس حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السّلام است!

2ـ طاووس فقیه می گوید: وجود مبارک حضرت علی بن الحسین امام سجّاد را در حرم امن الهی دیدم که از سر شب تا به سحر در طواف و عبادت و نماز شب بود، چون مسجد الحرام و اطراف بیت را خلوت دید، گوشه چشم به آسمان انداخت و اینچنین با محبوب محبّان و معروف عارفان و معشوق عاشقان به مناجات برخاست:

«الهی ستارگان آسمان ناپدید شدند، دیده ها به خواب رفت، پیشگاهت برای ورد گدایان آماده است، گدائی چون من به اشتیاق غفران و رحمتت به درگاهت روی آورده، او امیدوار است که در قیامت از زیارت رسول مکرّمت محرومش ننمائی».

سپس چون ابر بهار از دیدگانش اشک بارید و به محضر حضرت دوست عرضه داشت:
«پروردگارا، از باب مخالفت به معصیت برنخاستم، و به هنگام گناه تردیدی نسبت به تو در دلم نبود، به عذاب و جریمه ات جاهل نبودم، و از عقوبتت روی گردانی نداشتم، این نفس بد اندیش بود که با من خدعه کرد، این دلگرمی درونم به ستّاریّت تو بود که مرا در لغزش انداخت؟ اکنون آن که مرا از عذابت برهاند کیست؟ به کدام ریسمان محکم چنگ بزنم اگر رابطه ات را با من قطع کنی؟

افسوس بر من به وقتی که مرا در پیشگاهت برای محاکمه حاضر کنند، آن زمانی که سبکباران را اجازه عبور دهی، و حمّالان گناه را به چاه جهنّم دراندازی، در آن روز در صنف سبکبارانم، تا نجات یابم، یا زیر بار سنگین گناهانم تا در عذاب درافتم؟ آه و حسرت بر من که به موازات طول عمرم بر گناهم افزوده شد و در مقام توبه برنیامدم، چرا زمان حیای از پروردگارم به من نمی رسد»؟

سپس گریست و اینچنین زمزمه کرد:
«آیا مرا به آتش جهنّم می سوزانی، ای منتهای آرزوی من! اگر چنین باشد پس امید و عشقم به تو چه می شود؟!
مولای من با اعمال زشت و پست به پیشگاهت رو کرده ام و اقرار می کنم که در میان بندگانت گنهکاری چون من وجود ندارد»!!
باز به سختی گریست و عرضه داشت:

«از هر عیب و نقصی منزّهی، مردم آنچنان به معصیت و گناه بر می خیزند گوئی از دیده تو دورند، و تو چنان نسبت به آنان بردباری که گویا گناهی مرتکب نشده اند. آنگونه با برنامه های نیکویت به خلق محبّت می کنی که گویا به آنان نیازمندی، در حالیکه وجود مقدّست از همه هستی و عناصرش بی نیاز است».

پس از آن به زمین افتاد و با حلی عاشقانه و غیر قابل وصف به سجده رفت. به او نزدیک شدم، سرش را به زانو گذاشتم، و چنان گریستم که اشکم به صورت پاکش ریخت، سر از زانویم برداشت و به حال نشسته درآمد و گفت: کیست که مرا از محبوبم به برنامه دیگر مشغول کرد؟

عرضه داشتم: طاووسم، ای پسر رسول خدا این گریه و فرید و این ناله و زاری و این جزع و فزع چیست؟ این ما عاصیان و خطاکاران هستیم که باید اینچنین به پیشگاه حضرت دوست بنالیم، شما چرا؟ شمائی که پدرت حضرت سیّد الشهداء و مادرت فاطمه و جدّت رسول خدا علیهم السّلام است؟

به من متوجّه شد و فرمود: آه آه ای طاووس سخن پدر و مادر و جد را رها کن، خداوند بهشت را برای مطیع نیکوکار آفریده گر چه سیاه حبشی باشد، و نشنیدی: جهنّم را برای گنهکار مقرّر فرموده گرچه فرزند قرشی قلمداد شود، مگر این آیه را
فَإذا نُفِحَ فِی الصُّورِ فَلا اَنْسَابِ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذ وَ لا یَتَسائَلُونَ!
چون در صور دمیده شود، پس در آنروز هیچگونه خویشاوندی ای میان آنها برقرار نیست، و از یکدیگر سؤال و درخواست نتوانند نمود.
به خدا قسم در قیامت جز عمل صالحی که پیش فرستاده ای، برنامه ای دیگر برایت سودمند نیست!!
3ـ طاووس فقیه می گوید: حضرت سجّاد را در حِجِ اسماعیل دیدم نماز می خواند و می گوید:
عُیِیْدُکَ بِبابِکَ، أسیرُکَ بِفِنائِکَ، مِسْکینُکَ بِفِنائِکَ، سائِلُکَ بِفِنائِکَ، یَشْکُو إلَیْکَ، ما لا یَخْفی عَلَیْکَ، لا تَرُدَّنی عَنْ بابِکَ:
بنده ای کوچک به پیشگاه توست، اسیری فانی، زمین گیری فانی، گدائی فانی در درگاه تست، از آنچه بر تو مخفی نیست به تو شکایت دارد، عنایت کن او را از خانه رحمتت مران.

4ـ امام صادق علیه السّلام می فرماید: حضرت باقر بر پدر بزرگوارش امام سجّاد وارد شد، او را در عبادت آنچنان دید که از کسی سابقه نداشت: از بیداری زیاد رنگش زرد شده، و گوئی از شدّت گریه چشمش سوخته بود، و پیشانی مبارکش از زیادی سجود زخم آورده، و از کثرت قیام قدمش ورم داشت. حضرت باقر چون این حالات را دید7 نتوانست از گریه خودداری کند. امام سجّاد در فکر بود، ناگهان به فرزندش رو کرد، و فرمود: این اوراقی که عبادات علی علیه السّلام بر آن ثبت است بیاور، برای آن جناب اوراق را آوردم، کمی از آن را خواند سپس با ناراحتی زمین گذاشت و فرمود: چون کسی قدرت دارد همانند علی بن ابیطالب عبادت کند؟!

5ـ شبی در حال عبادت و مناجات بود، یکی از فرزندانش افتاد و دستش شکست، اهل خانه فریاد زدند، همسایه ها آمدند، با کمک هم طبیب شکسته بندی آوردند، دست کودک را بست. چون صبح شد دست طفل را به گردنش آویخته دید، پرسید: این چه وضع است؟ حادثه را در حالی که به خاطر غرق بودنش در مناجات توجّه نفرموده بود به او خبر دادند.

6ـ آن حضرت چون به مناجات و راز و نیاز و عبادت و نماز بر می خواست چهره اش رنگ به رنگ می شد، و قیامش برای عبادت و راز و نیاز قیام عبد ذلیل در برابر مولای جلیل بود، از خشیت حق که معلول آگاهی قلب او نسبت به حضرت ربّ العزّه بود، اعضایش می لرزید، و نمازش در هر بار نماز وداع بود، که گوئی پس از آن دیگر مهلت نماز ندارد!

این همه محصول قلب پاک و دل عرشی حضرت سجّاد، و معرفت والای آن حضرت نسبت به مقام قدس ربّ العالمین بود.

منبع: استاد حسین انصاریان / دیار عاشقان(شرح و تفسیر صحیفه سجادیه)
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۰۱:۱۵ ۱۶ اسفند ۱۳۹۹
چرا به امام سجاد زین العابدین می‌گفتند
طاهره
۱۷:۵۵ ۲۱ شهريور ۱۳۹۸
خوشا به حالش