سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

هر شب با یک داستان واقعی؛

"دختر خیابانی" از پفک دزدی تا طعمه شدن برای رانندگان شب‌رو می‌گوید/ ماجرای عروسی ۲ معتاد با خطبه روحانی رهگذر و شام فلافل

این بار برای تهیه گزارش ایستادم، ‌وقتی که از کنار یکی از همین آدم‌های پرجنب و جوش شهر می‌گذشتم، به نظرم می‌رسید با بقیه فرق دارد، البته فرق هم داشت، زنی بود لاغر اندام، ‌آنقدر سیلی آفتاب به صورتش خورده بود که کبودی بهترین رنگ چهره‌اش بود...

به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، شاید این ساده‌ترین اتفاقی بود که برای کسی رخ می‌دهد، ساده‌ترین برخورد که روزانه هر انسان آن را تجربه می‌کند و به سادگی از کنار آن می‌گذرد.
 
این بار برای تهیه گزارش ایستادم، ‌وقتی که از کنار یکی از همین آدم‌های پرجنب و جوش شهر می‌گذشتم، به نظرم می‌رسید با بقیه فرق دارد،  البته فرق هم داشت، زنی بود لاغر اندام، ‌آنقدر سیلی آفتاب به صورتش خورده بود که کبودی بهترین رنگ چهره‌اش بود.
 
مانتوی کوتاه، ‌شلواری مردانه و روسری پاره  بر سر داشت،‌ نداشتن دندان و حالت چشمانش معلوم بود که معتاد است و شب‌ها در خانه‌ای می‌خوابد که سقفش آسمان خداوند است.
 
جلو رفتم،‌ بعد از سلام خودم را معرفی کردم، ‌گفتم خبرنگار باشگاه خبرنگرانم،‌ گفت: باشگاه خبرنگاران را می‌شناسم، در بخش‌های خبری،‌ شنیده‌ام که می‌گویند این گزارش را باشگاه خبرنگاران تهیه کرده است.
 
سپس بی‌مقدمه رفت سر اصل مطلب و گفت نمی‌تواند مصاحبه کند و دلش نمی‌خواهد که در تلوزیون دیده شود، نمی‌خواهد اندک آبرویی را هم که دارد از بین برود. با کمی صحبت کردن قانع‌اش کردم که نه قرار است در تلویزیون نشان داده شود و نه نامش در جایی برده می‌شود.
 
زن جوان که کمی خیالش راحت شده بود، ‌پرسید: حالا چه می‌خواهی؟ گفتم: تنها سرگذشت زندگیت که دیگران بدانند و از آن پند بگیرند؟
 
روی تخته سنگی که در کنار پارک بود نشست و در حالی که به رقص آب میدان شوش نگاه می‌کرد،‌ اشک از گوشه چشمش سرازیر شد و داستان زندگی‌اش را اینگونه آغاز کرد.
 
«در خانه‌ای متولد شدم که تنها دلخوشی‌ام پدرم بود، او بود که با لبخند‌هایش با فشردن دستانم و با نوازش موهایم به من دلگرمی می‌داد، پدرم با موتورسیکلت کار می‌کرد و مادرم نیز خانه داری می‌کرد.
 
هیچ وقت توهین‌های صاحبخانه را فراموش نمی‌کنم که به خاطر پول به پدرم روا می‌داشت و در آخر هم پدرم با هزار منت و خواهش او را بدرقه می‌کرد تا من و سایر برادرانم یک شب دیگر زیر سقف کاه گلی بخوابیم.
 
این اوضاع مرا خسته کرده بود، هیچ وقت به اندازه کافی پول نداشتیم،‌ هیچ وقت به اندازه‌ کافی غذا نداشتیم، ‌حتی گاهی اوقات هم مجبور بودیم در کنار خیابان و یا نانوایی‌ها به دنبال تکه نانی باشیم تا شب گرسنه سر بر بالین نگذاریم.
 
همین وضع ادامه داشت تا اینکه به 20 سالگی رسیدم و با چندین پسر در محله‌مان آشنا شدم، این پسرها خلافکار بودند با چندین جلسه صحبت کردن مرا متقاعد کردند تا برای داشتن یک زندگی مفرح و بدون گرسنگی مثل تمامی کسانی که در شمال پایتخت در خانه‌های اشرافی زندگی می‌کنند،‌ در کار‌های خلاف آنان شریک شوم.
 
اولش از پفک دزدی از خواربار فروشی‌ها شروع شد و در کمتر از یک سال به طعمه شدن برای رانندگان شب رو و پخش مواد در مترو و پارک‌ها ادامه پیدا کرد و الان نیز همه رقم دزدی را بلد هستم ولی دیگر به دستبرد صندوق صدقات‌ رضایت می‌دهم، چون فکر می‌کنم، پولش حلال است و این‌ها سهم من است که به دستم نمی‌رسد.
 
باورم نمی‌شد وقتی دزدی می‌کردم و با پسران خوشگذرانی می‌کردم همه چیز داشتم،‌ غذا، لباس شیک،‌ جیب پر از پول، کلا زندگی‌ام به حالت رنگی سپری می‌شد.

 پدرم که به همه این اتفاقات مشکوک شده بود یک روز مچم را گرفت و دستم برایش رو شد و گفت: یا باید کار خلاف را ترک کنم و یا دیگر حق گذاشتن پا در خانه او را ندارم.
 
راستش غرور داشتم، دوست داشتم،‌ جای خواب داشتم، پول در جیبم حکمرانی می‌کرد و کلی خوشگذرانی دیگر مرا از بازگشت به خانه پدر منصرف کرد و رسما شدم یک دختر خیابانی که برای مایحتاج زندگی باید دزدی می‌کرد.
 
خلاصه از آنچه که بر سرم در خانه‌های مجردی دوستان آمد که مرا مثل توپ فوتبال به یکدیگر شوت می‌کردند، بگذریم، یادگاری مانده برجای همین اعتیاد است،‌ یادم می‌آید، پدرم وقتی آخرین حرف‌هایش را با عصبانیت می‌زد، گفت: دخترم چه کسی از خوردن لقمه حرام عاقبت به خیر شده که تو دومین نفر باشی؟
 
فکر می‌کنم اعتیاد کمترین تاوانی باشد که باید تحمل کنم، ‌تمام آن دوستانی که مرا خواهرشان می‌دانستند و با حرف چرب و نرم مرا برای رسیدن به لذت‌هایشان نرم می‌کردند، وقتی اعتیاد تمام زیبایی‌ام را از من گرفت از دور و اطرافم پراکنده شدند.
 
زن جوان با گوشه‌ آستینش، ‌اشک‌هایش را پاک کرد و با لب‌های ترک خورده، لبخندی زد و در حالی که چشمانش را به کاغذ که من روی آن می‌نوشتم ،‌دوخته بود، گفت: از این قسمت‌های تلخ زندگی من رد شویم،‌ سال پیش بود که در همین پارک‌های اطراف که برای یک لقمه نان مواد فروشی می‌کردم با مردی روبرو شدم که برای من با بقیه متفاوت بود، مرا جور دیگر نگاه می‌کرد، به طرز دیگری با من صحبت می‌کرد و دائما در حال نصیحتم بود که اعتیاد خوب نیست و این کار‌ها در شان یک خانم مثل من نیست.
 
راستش اولش خنده‌دار بود، ‌چرا که او هم یکی از مشتریان بود، ‌ولی کمی بعد که با هم بیشتر آشنا شدیم، فهمیدم که او هم تاوان رفقای ناباب‌اش را می‌دهد و البته خودش مثل من دزد نبود بلکه مثل پدرم با موتورسیکلت کار می‌کرد و یک لقمه نان حلال در می‌آورد.
 
به قول خودش شغل شریفی داشت و با نان بازو امورات زندگی‌اش را می‌گذراند، تمام خصوصیاتش‌ و حرف‌هایش مرا یاد دوران زندگی در خانه پدرم می‌انداخت و دوست داشتم لحظه‌ای چشمانم را باز و بسته کنم و ببینم تا این جای قصه همه چیز خواب بوده و در حال دیدن کابوس بودم. به خداوند سوگند تمام خوشگذرانی زندگی‌ام در بیرون از خانه پدر  2 سال بیشتر  عمر نکرد و بعد از آن صد‌هزار برابر بدتر از زندگی در خانه پدری بودم.
 
این مرد که محسن نام دارد با دلبری توانست مرا که زخم خورده روزگار بودم به خود شیفته کند، کم کم به نحوی نامزد شدیم و خطبه‌‌مان را یک روحانی که از پارک رد می‌شد، برایمان خواند و به ما سفارش کرد که اگر می‌خواهیم زندگی خوبی داشته باشیم باید اعتیاد را کنار بگذرایم، ‌حاج آقا می‌گفت خداوند مهربان و بخشنده است و به تمامی بندگانش فرصتی دوباره می‌دهد.
 
بعد از حرف‌های حاج‌آقا انگار در دل من و محسن رعشه افتاد، ‌ما را تکان داد و قرار گذاشتیم با پول حلال سرمایه‌ای جمع کنیم و با کرایه یک اتاق کوچک سر زندگیمان برویم،‌ آن شب عقد هم با جماعت معتاد در پارک یک مهمانی گرفتیم و شام هم فلافل دادیم. هیچ وقت یادم نمی‌رود پس از سال‌ها دوباره از ته دل می‌خندیم و از تمامی غصه‌های دنیا دور شده بودم.
 
یک هفته بیشتر از زندگی مشترک من و محسن نگذشته بود که محسن را در حالی که داشت مواد تهیه می‌کرد، دستگیر کردند و با خود بردند، الان حدود یک ماهی می‌شود که از او بی‌خبرم و هر روز در پارک‌ها به دنبال او می‌گردم ولی هنوز سرنخی از او به دست نیاوردم.
 
کلی به زندگیم دل خوش کرده بودم،‌ کلی نقشه کشیده بودم که همه‌اش برملا شد، امیدوارم او را در همین خیابان‌ها، میان همین آدم‌ها ببینم که دنبال من می‌گردد. کاش مرا هم دستگیر می‌کردند و جایی می‌بردند که او را بردند.
 
دیگر طاقت حرف زدن نداشت، فقط هق هق می‌کرد نمی‌خواستم بیشتر از این اذیتش کنم، در خودکارم را گذاشتم و در حال گذاشتن کاغد‌ها درون کیفم بودم که گفت: این جمله هم در آخر بنویس که قدیمی‌ها راست گفتند بار کج هیچ وقت به مقصد نمی‌رسد.
 
انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۶۱
در انتظار بررسی: ۰
کیمیا
۱۲:۵۲ ۲۰ دی ۱۳۹۷
چرا هر جا هرچی میشه،هرکی هر مشکلی داره ،مردم میندازن گردن مسئولان و سیاست ؟؟؟
من با نظرات برخی دوستان مخالفم
اگه یه بچه پدر مادرشو با چند تا پسر علاف عوض میکنه تقصیر دولت چیه؟؟؟
این مشکلات در هر جامعه ای ،تاکید میکنم هر جامعه ای وجود داره
ناشناس
۰۲:۴۹ ۲۷ خرداد ۱۳۹۷
باعرض سلام من واقعن به حال وروز این خانم ناراحتم
احسان
۱۰:۲۲ ۳۱ فروردين ۱۳۹۷
افسانه ای به نام رفاقت زندگیم راتباه کرد
بیخیال
۱۳:۲۸ ۱۲ آذر ۱۳۹۳
نه نون دادن ادم فقیر پیداس و نه ... دادن ادم ثروتمند
ابراهيم
۲۰:۴۶ ۲۳ مهر ۱۳۹۳
نبايد به اينجور ادما تمسخر يا اين كه بخندي چون اين اتفاغ براي هركس ميتونه پيش بياد دوما ادماي مزاهم و ماذاد از ديد مسعولين بايدبه يه نحوي از بين برودكه راه هموار بشه اگر اراده بكنن جهت جلوگيريو اصلاح اينجور افراد
باب اسفنجی
۰۰:۱۸ ۰۶ آبان ۱۳۹۳
مجبوری نظر میدی با این اوضاع؟؟؟؟؟؟
مفسر
۰۹:۵۵ ۱۲ مهر ۱۳۹۳
با سلام
به نظر من هر کسی به سهم خودش مقصره : پدر ،مادر، خود فرد، دوستان فرد، شوهرش و خواص جامعه و مسئولین.
مهم اینه که هر کسی وظیفه خودش را درست انجام بده.
در چنین جامعه ای هر کسی باید مراقب اعمال خودش باشه در صورت ارتکاب خطا یا گناه یا حتی جرم
وضعیت فرد بسیار متزلزل می شود.
1- با وجود فقر زمینه های زیادی برای ارتکاب جرم و اعتیاد وجود دارد ولی همه فقیران به این راه ها نمی روند.
2- پدر و مادر باید مراقب رفتار فرزندان خود باشند. همیشه حمایت کنند
3- جامعه شرایط زندگی کار و ازدواج جوانان را فراهم کند
4- مسئولین با وضع قوانین و جلوگیری از ورود مواد مخدر راه های الوده شدن جوانان به مواد مخدر را کم کنند
و ....
ناشناس
۱۵:۱۲ ۱۰ مهر ۱۳۹۳
برو بابا
ناشناس
۱۱:۵۰ ۱۰ مهر ۱۳۹۳
با احترام به نظر همه دوستان ..به نظر من اولین متهم اون پدری است که وقتی هنوز نمیتونه برای خودش یه زندگی عادی داشته باشه زن گرفته و بعدش بچه دار شده ...چرا ؟ چون معتقده خدا روزیش رو میرسونه ...قطعاً خدا کریم است اما خواهش میکنم یه فرشته رو رو زمین نیاریم وقتی نمیتونیم ...این گناهه..این خیانته..اون پدر و مادر باید جواب پس بدن ..اولین مقصر پدر و مادر هستن ..نگید بچه باید باید جوهر داشته باشه ..خیلی ها با بی پولی ساختن ..درسته ما از این دست بچه ها هم داریم اما همه یک جور نیستن..ای کاش ای کاش برای بچه دار شدن نیاز به مجوز بود...مجوز صلاحیت روانی ..صلاحیت مالی ..توروخدا به خاطر خودخواهی خودمون که میخواهیم لذت بچه دار شدن رو ببریم لذت زندگی رو از بچمون نیگیریم ..
abdollah
۲۱:۵۵ ۲۱ مهر ۱۳۹۳
البته باید شما جناب ناشناس کمی بیشتر فکر کنید چون مخالفت با دستور خداوند حرف زدن است اگر به خاطر ترس از فقر ازدواج را درست نمیدانید ولی این وسط مقصر بسیاری از گرفتاریهای فقرا همین پولدارهای اسرافگر هستند وخدا در قرآن برای پولدارهایی که به فقرا کمک نمیکنند عذاب طلای گداخته مهیا کرده است
ناشناس
۰۹:۱۱ ۱۰ مهر ۱۳۹۳
سلااااااااااااااااااام
آغا دمتون گرم
Like
باب اسفنجی
۰۰:۲۱ ۰۶ آبان ۱۳۹۳
تو فارسی رو غلط نوشتی انگلیسی مینویسی؟
رامین
۰۰:۳۹ ۱۰ مهر ۱۳۹۳
فقر مادر بدیهاست
mahta
۱۸:۵۹ ۲۱ مهر ۱۳۹۳
چه ربطی داره؟
این همه ادم دارن با فقر زندگی میکنن ، خیلی هاشونم شرافتمندانه زندگی میکنن.
مشکل اینجاست که ما ها صبر و توکل به خدا ندارم.
زود تسلیم میشیم
چمچو
۱۷:۳۵ ۰۹ مهر ۱۳۹۳
بنده هم بانظراقاکامران موافقم چشام پرازاشک شدواسه معصومه خانم واقامحسن انشااله دوباره بهم برسن
کامران
۲۱:۵۰ ۰۷ مهر ۱۳۹۳
اول خودسازی بعد جوسازی
سعید
۲۳:۰۵ ۰۵ مهر ۱۳۹۳
تا جایی که من خبر دارم جهت حمایت نیازمندان وایجاد سر پناه کمپین هایی وجود دارد .حالا عده ای به دلایل خاص دوست ندارند در این کمپین ها زندگی کنند.
الهام
۱۵:۲۶ ۰۶ مهر ۱۳۹۳
آقا سعید صد درصد باهات موافقم
abdollah
۲۲:۰۳ ۲۱ مهر ۱۳۹۳
اگر داخل ایران باشه خوبه اگر هست چرا آدرسش یک بار به جای تبلیغ پفک اعلام نمیشود فقط خدا کند امام زمان تشریف بیاورند که دیگر تمام قصه هایی که در مورد آخرالزمان میشنیدیم حالا داریم با چشمان خودمان میبینیم
منصور
۱۱:۰۵ ۰۳ مهر ۱۳۹۳
اینم عاقبت گوش نکردن حرف پدرو مادر. بخدا این دو موجود گلن . ولی متاسفانه جونا این دوره دیگه توجه نمیکنن که میشه مث مشکل این خانم.
ناشناس
۱۳:۱۹ ۰۲ مهر ۱۳۹۳
ما انقلاب کردیم که این مسائل حل بشه نه اینکه بدتر بشه
فاطمه
۰۹:۰۶ ۰۲ مهر ۱۳۹۳
باور کنید برا یه لحظه خودمو جاش گذاشتم قلبم گرفت....تنها خداست که ارحم الراحمینه خودش همه مارو حفظ کنه در پناهش و عاقبت به خیر کنه..
کیم
۲۰:۵۸ ۳۱ شهريور ۱۳۹۳
فقط خانوما؟؟؟ آقایون هم خجالت بکشن با این کارایه کثیفشون
ناشناس
۰۰:۵۸ ۳۱ شهريور ۱۳۹۳
دختر خانوما درس بگیرید
برات
۰۷:۲۸ ۳۰ شهريور ۱۳۹۳
چندین چراغ دارد و بیراهه می رود
بگذار بیفتد وببیند سزای خویش
چوقدرش ندانی جوانی خویش
همه دوستان وآشنایان
به هنگام پیری برانند زپیش
سید هادی کسایی زاده
۱۱:۱۹ ۲۷ شهريور ۱۳۹۳
این همان آسیبی است که می توان آن را عکس شهدا نامید .... ما عکس شهدا را می بینیم و عکس شهدا عمل می کنید
پول و ثروت ملی را صرف دعوای دو جناح اصولگرایی و اصلاح طلبی می کنیم اما دختران معصوم سر از کف خیابانها در میاورند
باید گریست و خجالت کشید ... بروید توبه کنید و از شهدا خجالت بکشید مسئولان عزیز
وحید
۱۰:۳۲ ۲۷ شهريور ۱۳۹۳
چرا عاقل کند کاری که باز آرد به کنعان غم مخور
mahta
۱۸:۵۷ ۲۱ مهر ۱۳۹۳
مدل جدیده؟
جواد
۰۰:۳۶ ۲۶ شهريور ۱۳۹۳
ب امید روزی ک بیاید و جهان را صلح و دوستی و عدالت بگیرد....

اونایی ک تقصیزو گردن دولت میندازن،ی خرده بی انصافی میکنن،درسته بعضی جاها بعضی مسولین کم کاری میکنن،اما یادمون باشه توی هر حکومت و هر دولتی کم کاری یا نقص دیده میشه.ایشالا معضل اعتیاد هم از ایران ما رخت بربندد.
وحید
۱۴:۰۹ ۲۵ شهريور ۱۳۹۳
چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی
مرتضی
۰۸:۲۸ ۲۵ شهريور ۱۳۹۳
اینو برا دولت و دولت مردا بفرستید تا درد ما مردم را بهتر بفهمند و بیشتر عمل کنند
علی
۲۳:۳۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
سلام باتوجه به فرمایش دوستمون اذن پدر مربوط به دخترباکره هستش
ناشناس
۲۳:۰۱ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
محسن..........محسن.......محسنم........
mahta
۱۸:۵۶ ۲۱ مهر ۱۳۹۳
این که الان گفتی چه ربطی داشت؟
abdollah
۲۲:۱۰ ۲۱ مهر ۱۳۹۳
حالت خوب نیست اگر خودت مشکل داشتی شاید کمی دلت میسوخت
راحیل
۱۴:۳۹ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
سلام فکر کنم اگه کمکش میکرید تا به محسنش برسه پایان این ماجرای غم انگیز تقریبا دلچسب می شد تا ترحم انگیز.....!!!!!!
محمد
۰۹:۱۵ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
دردناک و پند اموز بود
انشالله که زخم های دل این مردم سختی کشیده با دست پر برکت اباصالح درمان شود
حسين
۰۸:۰۳ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
فقر و اعتياد البته مخصوص جامعه ما نيست.! البته من هم قبول دارم در جامعه ي اسلامي بايد همه در آرامش قلبي و مالي باشند. اما متاسفانه ريشه هاي اين مسائل به نوع مديريت خيلي از ارگانها، مسئوليني كه خودشان را به خواب زده اند- و حتي بيشتر از همه نقشه هايي كه معاندين نظام جهت سلب آرامش در جامعه به راه انداخته اند- اعتقادات خودمان و.... برميگردد.
بهترين راهكار اين است كه از خانواده هايمان شروع كنيم با اعتماد به همديگر و صله رحم و گوش دادن به حرف بزرگان و پشتكار خودمان نسبت به ساختن خودمان اقدام كنيم. خدا بزرگ است.
منتظر
۰۱:۴۲ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
یارب فرج امام مارا برسان.(اللهم عجل لولیک الفرج)
حسین
۰۱:۲۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
چرا در شهر های ما نباید مراکزی باشد که این افراد با خیال راحت مراجعه کنند هم کمک بگیرند و هم راهنمایی شوند .
ناشناس
۰۰:۲۰ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
بیت المال مال ایناست نه واسه فوتبال
حمید
۱۷:۲۱ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
با سلام محدوده مولوی و شوش پر است از این آدم ها که هیچ کس توجهی به آنها نمی کند منطقه 12 شهرداری تهران رتبه نخست وجود این افراد را در خود دارد شما را به خدا این مکان ها را پاکسازی کنید شاید پیام من ربطی به این مصاحبه مطرح شده نداشته باشد
علی
۱۷:۰۳ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
بزارید با این مثال حرفمو شروع کنم که اتش رو سه عنصر حرارت اکسیژن و سوخت روشن میکنه- وقتی یکی از این سه عنصر نباشه اتش روشن کردن محال میشه . یک کشور رو توسط سه قشر اداره میکنند مهندسان کشاورزان کارگران- اینها یه جامعه رو تشکیل میدن. حالا یه درختو در نظر بگیرین مرتب اب بخوره خاکش مرغوب باشه به یقین میوه میده.اگه میخوای میوش سالم باشه باید غیر اینها هزینه کنی برا تهیه سم و درست فکر کنی چه نوع سمی رو بزنی تا میوه و درخت کرم زده نشن.
ای مسئولی که سنگین ترین جسمیو که بلند میکنی یه خودکار بیکه نمیدونی هوا سرده برا مردمت اتیش کنی گرم بشن چرا کم کاری میکنی
ای مسئول فکر نمیکنی کشور رو افت زده.
دوستانی که هم عقیده بنده هستند حتما لینک کنند تا مسئولان بدونن ما حامی و حق خواه همچین ادمایی هستیمو به درگاه خدا باید جوابگو باشند
علي كرد
۱۷:۰۰ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
مسئولان كشور اين افراد را كه به اين مرحله از ضعف مي رسند , از سطح شهرهاي كشور جمع آوردي نموده و از آنها در كارگاهها مانند قالي بافي و غيره براي خانمها و كارهاي اجرائي مانند كارهاي سد سازي و راهسازي كه بيرون از شهرهاست بكار گيريد . تا هم هزينه زندگي شان تامين شود و براي دولت نيز هزينه نداشته باشند .
مهدی
۱۶:۴۰ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
ای کاش کشورمان فقیر بود مثل افریقا تا دلمان نسوزه
بلال
۱۵:۵۹ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
غم انگیزبودولی هرانسانی هر چه سرش بیاید مقصرخوداوست
محسن
۱۵:۱۹ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
درس بگیریم
محمود
۱۵:۱۴ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
]چي بگم ولي انسانها تا خود نخواهند به بيراهه نميروند خود كرده را تدبير نيست
زهرا
۱۴:۳۵ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
امان از اعتیاد
ناشناس
۰۸:۲۹ ۲۵ شهريور ۱۳۹۳
خیلی کمک کردی واقعا!!!!!!
محمد
۰۲:۲۰ ۱۲ آذر ۱۳۹۳
چراسرمایه داران؟؟؟ 10درصدازپولی که صرف کشورهای همسایه میشوداگردرکشورهزینه شودبه خداهیچ اینجوری نمیشود..میدونم که تایید نمیشه،ولی اگریک کم خداروبشناسی تاییدش میکنی.
فاطمه
۰۳:۰۴ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
مادركشوري زندگي ميكنيم كه نام خداروي پرچمش به چشم ميخوره اين رواست كه دخترهاوزنان مادرخيابان زندگي كنندنبايدارگاني باشدومسول جمع اوري ونگهداري ازاين قشرضعيف راعهده دارباشه مسولان ماشبهاباچه ارامشي كنارخانواده هاشون زندگي ميكنند؟؟؟؟
فردوس
۱۸:۰۶ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
واقعآفاطمه خانم راست می گویندنه فقط مسلمانیم بلکه شیعه ای حضرت علی هستیم
علي
۱۴:۰۱ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
....چرا سرمايه داران نبايد بفكر باشند سرمايه داراني كه مي توانند چند ين مكان خوب براي اين دسته از افراد بزنند خدا مي داند فرداي قيامت همه توانگران و....بايد جواب بدهند جالب است سنگ توالت يك مايه دار در تهران 15ميليون تومان از ايتاليا برايش آوردند اين دسته از بي چاره ها دست به گريبان يك لقمه نان!!!!!!!!
ساناز
۰۰:۰۰ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
داستان خوبی بود ولی آیا اذن پدر گرفته بودن؟ چون بدون اذن پدر، عقدشون باطله!
ناشناس
۱۵:۱۹ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
از این همه نوشته فقط این را فهمیدی؟؟؟؟
ناشناس
۱۷:۲۱ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
ایشون برای ازدواج نیاز به اذن پدر ندارد مثل خیلی ها
حمید
۲۰:۲۹ ۲۳ شهريور ۱۳۹۳
اذن پدر در دختر باکره لازمه فقط
ناشناس
۰۰:۴۱ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
دختر خوب الان موقع این حرفاس آخه؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
محمد
۰۹:۱۳ ۲۴ شهريور ۱۳۹۳
تو امر خیر حاجت استخاره نیست
انشالله که درد تمام محرومان جهان با دست پربرکت اباصالح درمان شود