سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

قسمت سوم؛

داستان پلیسی/ شلیک در جاده فرعی

در قسمت‌های قبل خواندید صاحب یک مغازه لوسترفروشی به نام حسن از طریق شاگردش به نام صمد تصمیم می‌گیرد باغی را در شهریار بخرد، اما ناگهان صمد به او خبر می‌دهد دو برادر فروشنده کلاهبردار هستند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، حسن بعد از دریافت این پیامک با شلیک گلوله به سمت راست شقیقه‌اش به قتل می‌رسد. کارآگاه شهاب و دستیارش ستوان ظهوری به یکی از دوستان صمد به نام سعید که در بنگاهی در شهریار کار می‌کند و باغ را معرفی کرده بود، ظنین هستند. خود صمد هم در مظان اتهام قرار دارد زیرا پدر نامزدش قبلا به او گفته بود صاحب اصلی باغ فوت شده است. اکنون ادامه ماجرا را بخوانید:

دو همکار وقتی به اداره رسیدند، سریع بازجویی از صمد را شروع کردند. این بار شهاب توپ پری داشت و سوالات قاطعی می‌پرسید: «آن دو کلاهبردار را از کجا می‌شناختی؟»

ـ من؟ اصلا خبر ندارم آنها کی هستند.

ـ سعید هم در این ماجرا با تو همدست بود؟

ـ کدام ماجرا؟ من اگر قصد بدی داشتم، برای حسن پیامک نمی‌فرستادم و خبر نمی‌دادم ماجرا کلاهبرداری است.

ستوان روی میز به طرف متهم خم شد و گفت: «وقتی پدر نامزدت قبلا به تو گفته بود ماجرای باغ چیست.تو از قبل آنجا را شناسایی کردی و بعد هم تصمیم گرفتی از صاحبکارت کلاهبرداری کنی.»

برای چند لحظه سکوت در اتاق حکمفرما شد. صمد خودش را باخته بود، دستش رو شده و دیگر پنهانکاری ثمری نداشت و ترجیح داد واقعیت را بگوید: «حسن از قبل به من گفته بود دنبال یک باغچه خارج از شهر می‌گردد و وقتی ماجرای آن باغ را فهمیدم، نقشه کلاهبرداری به سرم زد. برای همین با دو نفر از دوستانم صحبت کردم و قرار شد آنها خودشان را به عنوان صاحب باغ جا بزنند و از حسن کلاهبرداری کنیم. این وسط از سعید هم سوء‌استفاده کردم تا حسن شک نکند. دو همدستم به همان بنگاهی رفتند که سعید در آنجا کار می‌کرد. آنها برای فروش باغ سفارش دادند و سعید که از همه جا بی‌خبر بود، موضوع را به من گفت، اما نمی‌دانم دقیقه نود چه طوری اصل موضوع را فهمید. وقتی به من تلفن زد، دیدم اگر به حسن چیزی نگویم معلوم می‌شد من پشت پرده این ماجرا هستم برای همین قید کلاهبرداری را زدم و برای حسن پیامک فرستادم، اما در قتل هیچ نقشی نداشتم.»

دو فروشنده قلابی وقتی فهمیده بودند دست‌شان رو شده با کشتن مرد مغازه‌دار پول‌هایش را سرقت و فرار کرده بودند. صمد مشخصات هر دو متهم را به شهاب داد و تحقیقات برای دستگیری آنها شروع شد. دو متهم پس از اطلاع از دستگیری صمد، فرار کرده بودند، اما ردیابی‌های پلیس بالاخره بعد از یک هفته نتیجه داد و متهمان در دو عملیات در رامسر و بوکان بازداشت و به تهران منتقل شدند.

آن دو راهی برای انکار اتهام قتل نداشتند، اما باز هم از تقلا برای نجات خودشان دست برنداشتند و هر یک دیگری را به عنوان فرد تیرانداز معرفی می‌کرد. کارآگاه شهاب تا همین مرحله هم پیشرفت خوبی کرده بود. از اعترافات دو متهم مشخص شد روز حادثه آنها با حسن در میدان آزادی قرار گذاشتند. یکی از آن دو سوار پژوی مقتول شد و دیگری با موتور دنبالشان راه افتاد و در نهایت قتل صورت گرفت.

تشخیص این ‌که کدام یک از دو متهم عامل اصلی قتل هستند، زیاد دشوار نبود.کارآگاه برای اطمینان بیشتر نگاهی به عکس‌های تهیه شده از جسد انداخت. گلوله به سمت راست شقیقه مقتول اصابت کرده بود. با توجه به این‌ که حسن هنگام مرگ پشت فرمان پژو نشسته بود، شکی وجود نداشت فردی که کنار دستش نشسته قاتل است و فرد موتورسوار فقط همدست محسوب می‌شود. دوربین‌های مداربسته‌ای که حوالی میدان آزادی بود، هویت قاتل اصلی را فاش کرد و او وقتی دید کاملا رسوا شده به کشتن مرد مغازه‌دار اقرار کرد: «داشتیم به سمت محضر می‌رفتیم که پیامکی برای حسن آمد و بعد او به قسمت خاکی جاده رفت و به من گفت سریع پیاده شوم. پرسیدم چه شده جواب داد فهمیده همه این ماجرا حقه‌بازی است. با هم مشاجره کردیم و من گلوله‌ای به سرش زدم و بعد با کمک دوستم جسد را از ماشین بیرون آوردیم. می‌خواستیم آن را بسوزانیم و ماشین را برداریم، اما دیدیم یک کامیون به ما نزدیک می‌شود، برای همین سریع کیف سامسونت مقتول را که پول‌ها داخلش بود برداشتیم و با موتور فرار کردیم.»

کارآگاه بعد از پایان تحقیقات گزارشی از پرونده را به رئیس اداره داد تا اگر لازم بود برای رسانه‌ها اطلاع‌رسانی کند./تپش

قسمت اول

قسمت دوم

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.