به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، - علی میرفطروس آنقدر مجیزگو و مدّاح رژیم پهلوی است که حتی به انکار بیّنات تاریخی می پردازد تا برای رژیم اختناق و شکنجه پهلوی مشروعیت دست و پا کند. در کتاب «ایران در گذر روزگاران» در بخش گفتگوی عباس میلانی دیدیم که میلانیِ سلطنت طلب و عضو اندیشکده وابسته به حزب جمهوری خواه، به انکار ماهیت انگلیسی کودتای رضاخان پرداخته بود و به منظور تطهیر رضاشاه و اربابان انگلیسی اش آشکارا انبوهی از مدارک و اسناد دیپلماتیک و تاریخی را نادیده گرفت.
در بخش دیگری از کتاب «ایران در گذر روزگاران»، علی میرفطروس در تطهیر رژیم پهلوی از میلانی هم پیشی گرفته است و در حالی که «کومیت روزولت» و «مادلین آلبرایت» (اولی یکی از طراحان کودتای 28 مرداد و دومی، وزیر خارجه اسبق آمریکا در دوران ریاست جمهوری «بیل کلینتون») آشکارا به انجام کودتا اعتراف کرده اند و بخش زیادی از اسناد کودتا نیز منتشر شده است، با گستاخی و وقاحت تمام مدعی می شود که در 28 مرداد کودتایی رخ نداده است. میرفطروس مدعی است که در 28 مرداد کودتایی رخ نداده است، آنچه رخ داد «تظاهراتی خودجوش» بوده است. به عین عبارت میرفطروس توجه نمایید:
«بنابراین با توجه به روایت های شاهدان عینی و گزارش های مستند مندرج در کتاب «آسیب شناسی...» من رویداد 28 مرداد را نه «قیام ملی» و نه «کودتا»، بلکه تظاهراتی خودجوش می دانم که به زودی و به طور شگفت انگیزی به «آتشی خرمن سوز» بدل شد.» (علی میرفطروس، ایران در گذر روزگاران، ص 205)
وقتی علی میرفطروس، کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد را که توسط «سیا» و «ام.آی.سیکس» به صورت مشترک و در چارچوب «عملیات آژاکس» انجام شده است، «تظاهرات خودجوش» می نامد، دروغ آمیخته به وقاحتی بیان می کند که نظیر آن را فقط می شد در دروغگویی های چندش آور و وقاحت آلود و کثیف «پرویز ثابتی» (معاونت امنیت ساواک جهنمی) و «محمود جعفریان» (تئوریسین و مهره ساواک در خبرگزاری پارس و امور مطبوعاتی و فرهنگی رژیم شاه) مشاهده کرد. اما این که عوامل فرهنگی و امنیتی رژیم پهلوی، کودتای امپریالیستی 28 مرداد را «قیام مردمی» بنامند و یا علی میرفطروس (در امتداد خط تطهیر رژیم پهلوی و مجیزگویی آن خاندان منحوس و رژیم ستمشاهی) منکر کودتا گردیده و از «تظاهرات خودجوش» نام ببرد، چندان عجیب نیست، زیرا وظیفه روشنفکران سلطنت طلبِ همکار ساواک و کارگزار پهلوی در آن زمان، و روشنفکرانِ سلطنت طلبِ نئولیبرالیست مواجب بگیر از «سناتور مسعودی» و یارشاطر» در زمان کنونی همین است که مشاطه گری نمایند تا چهره هیولاییِ اربابشان پشت کوهی از دروغ و جعل و تحریف پنهان بماند. آنها دارند به وظیفه شان عمل می کنند. آنچه عجیب و پرسش برانگیز است، یافتن پاسخی برای این پرسش است که اداره کتاب وزارت ارشاد اسلامی به چه دلیل و چرا و بر اساس چه منطق و کدام نظام محاسباتی به این تشخیص و تصمیم رسیده است که به کتاب «ایران در گذر روزگاران» (با این انبوه پرشمار موارد منفی که تاکنون برشمردیم و انبوهی از موارد منفی دیگر که بدان پرداخته نشده است) مجوز نشر داده است؟
باید به این پرسش اندیشید و پاسخ آن را دریافت: کدامین دلبستگی و تعلق خاطر یا مجذوبیت و مرعوبیت ؟؟؟ آشکار و پنهان موجب شده است که معاونت فرهنگی و اداره کتاب وزارت ارشاد به این نقطه برسند که به کتاب «ایران در گذر روزگاران» و برخی نمونه های مشابه در قلمروهای مختلف داستانی و مباحث نظری و فرهنگی و هنری (که متأسفانه کم شمار هم نیست) مجوز نشر بدهند؟ آیا از اتفاقاتی که در حوزه نشر کتاب دارد رخ می دهد، نباید به این نتیجه رسید که جریانی مؤثر در بدنه اداره کتاب حضور دارد که برای تهاجم فرهنگی بسترسازی می کند؟ (و این البته روایت و تحلیل خوشبینانه و حداقلی ماجرا است) آیا از اتفاقاتی نظیر انتشار کتاب «ایران در گذر تاریخ» و نمونه های پرشمار منفی دیگر، رسیدن به این ارزیابی، غیرواقع بینانه است که بگوییم وزارت ارشاد (و در بحث فعلی ما به طور مشخص معاونت فرهنگی و اداره کتاب) در ایفای نقش و وظیفه خود گرفتار غفلت و سهل انگاریِ خطرناکی گردیده اند؟ آیا غیرواقع بینانه است اگر بگوییم که وزارت ارشاد (حداقل در معاونت فرهنگی) عملاً به بسترساز تهاجم فرهنگی بدل گردیده است؟
برگردیم به بررسی مدعاهای میرفطروس. به نظر می رسد این روشنفکر نئولیبرالیست سلطنت طلب در گفتگو با مصاحبه گری که میرفطروس را «چراغ هدایت» برای «هم نسلانم» می نامد، آنقدر به وجد آمده است که یکی پس از دیگری به کذب گویی و جعل و تحریف تاریخ می پردازد. میرفطروس در کتاب «ایران در گذر روزگاران» در یک دروغگویی حیرت انگیز دیگر، می کوشد تا تصویری لطیف از رفتار «فرمانداری نظامی تهران» پس از کودتای 28 مرداد با مخالفان ارائه دهد. فرمانداری نظامی تهران پس از کودتا تحت سلطه یک نظامی بی رحم و سنگدل و بیمار و خشن به نام «سپهبد تیمور بختیار» قرار داشت.
کارنامه سیاه تیمور بختیار را روشنفکران لیبرال و چپ و ناسیونالیست هم نمی توانند انکار کنند و شکنجه ها و بیدادگاه های بختیار و فرمانداری نظامی او معروف و شهره خاص و عام است، اما گویی میرفطروس سرسختانه خود را متعهد می داند که از هر راهی که می شود به تطهیر رژیم شاه بپردازد و ای کاش که در اداره کتاب وزارت ارشاد هم شاهد رویکردی سرسختانه در نغمد به ؟؟؟؟ حقیقت و انقلاب و رسالتِ مهمِ ارشاد اسلامی را مشاهده می کردیم.
شیفتگی به غرب زدگی و سکولاریسم و تحقیر تفکر اسلامی
در سخنان میرفطروس شیفتگی به غرب و غرب زدگی و سکولاریسم موج می زند. او هرجا که فرصت بوده از رژیم شاه و رضاشاه و پسر او و فروغی و سکولاریسم و جدایی دین از سیاست دفاع کرده است. او در بحث از فروغی، ضمن این که این استاد اعظم لژ فراماسونری و کارگزار مکّار استعمار انگلیس را شخصیتی فاضل و «نمونه درخشانی از نجابت، اخلاق و میهن دوستی یک روشنفکر سیاستمدار» دانسته است، و «گسترش مدارس غیردینی، جدایی دین از دولت و تأسیس نهادهای مدرن مدنی» را معادل پیشرفت دانسته است (ایران در گذرروزگاران، صص 214، 216) به تخطئه و ایراد توهین به تفکر اسلامی نیز پرداخته است. میرفطروس در توهین آشکار به تفکر اسلامی، تأکید بر مفهوم اسلامی «حرّیت» در مقابل مفاهیم لیبرالی و دموکراسی را تحت عنوان «تقلیل مفاهیم و تنزل آن به مفاهیم اسلامی» (همین کتاب، ص 213) مورد حمله قرار می دهد.
کتاب ایران در گذر روزگاران یک تلاش تمام عیار به منظور تطهیر رژیم شاه و قهرمان سازی از رضاشاه و محمدرضا پهلوی، ارائه تصویر سیاستمدارانِ خادم با فضیلتِ داعیه دار استقلال ایران، از فراماسونرهای انگوفیلِ ؟؟؟ سرسپرده ای چون محمدعلی فروغی و احمد قوام السلطنه و جنایت کارانی چون هژیر و رزم آرا (میرفطروس آشکارا از اعدام انقلابی این دو نفر توسط جوانان مسلمان اظهار نارضایی و ناراحتی می کند. ص 220) و حمله و توهین به تفکر اسلامی، و ترویج جدایی دین از سیاست و تخطئه دین داری و دین مداری و تحریف وقاحت بار حقایق تاریخی است که توسط چند روشنفکر نئولیبرالِ سکولاریست در گفتگو با گردآورنده کتاب عنوان می شود. انگیزه و نیت گردآورنده و ناشر و روشنفکرانِ مصاحبه شونده در کتاب، هرچه بوده است، این پرسش مهم همچنان مطرح است که دلیل و انگیزه مسئولان وزارت ارشاد در صدور مجوّز انتشار برای این کتاب چه بوده است؟