به گزارش حوزه سینما
باشگاه خبرنگاران؛ ساناز (ترانه علیدوستی) به خانه خالهاش محدثه (هنگامه قاضیانی) میرود تا همسر او رامتین (پیمان قاسم خانی) که مهندس معمار است در خانه بزرگ و دنگال آنها تغییراتی ایجاد کند.
ورود این زن و شوهر جوان باعث بروز چالشهایی بین منصور (حمید فرخ نژاد) و همسرش محدثه و همین طور روابط آنها با دخترشان نگین (ترلان پروانه) میشود.
اگر "زندگی خصوصی آقا و خانم میم" را یک نقطه فرض کنیم و "زندگی مشترک آقای محمودی و بانو" را نقطه دیگر و آنگاه اگر از نقطه اول به نقطه دوم خطی رسم کنیم، شیب این خط صعودی خواهد بود.
"روحالله حجازی" توانسته از فیلم قبلی خودش سبقت بگیرد اما نه به لحاظ تکنیکی بلکه به لحاظ طرح مسئله.
طرح مسئله در این فیلم چنان بیتکلف و در عین حال عمیق صورت گرفته که وزن فیلم را تا حد قابل توجهی بالا برده اما به لحاظ تکنیکی باید گفت که این فیلم نسبت به اثر قبلی کارگردانش صعود چندانی را نشان نمیدهد.
برای مسئلهای که این فیلم طرح میکند اولین نامی که میشود دست و پا کرد همان عبارت قدیمی است که بارها شنیدهایم؛ تفاوت سنت و مدرنیته
اما در حقیقت بحث این فیلم مقداری خردتر و در مورد افرادی به خصوصتر است.
ساناز و همسرش با هم اختلاف سنی نسبتا زیادی دارند در حدی که حتی میفهمیم رامتین (همسر ساناز) چند ماهی از خاله او محدثه هم بزرگتر است.
ظاهرا ساناز در ابتدا با علاقه و شور خاصی به سمت رامتین رفته بود اما حالا بدون اینکه اتفاق خاصی بین آنها افتاده باشد این مرد دل او را زده .
چنین تمی را در بعضی فیلمهای آمریکایی هم میشود دید مثلا یکی از آخرین آثار وودی آلن یکی از موضوعات خود را همین مسئله قرار داده یعنی مسئله دختران جوانی که در یک تصمیمگیری کاملا تفریحی و بدون تأمل به مردانی مسنتر از خود علاقهمند میشوند و تقریبا همیشه هم این علاقهها موقت و زودگذر است.
ریشه این "تصمیم" و "باز تصمیم" ها را باید در شخصیت نوعی و تیپیک چنین دخترانی جستجو کرد که نه تنها از متعلقات دست و پا گیر سنت در مورد زنان گسستهاند بلکه پا را از منطق سلیم زندگی هم بیرون گذاشته و به یک نوع لذت طلبی و دم غنیمتی خود ویرانگر رسیدهاند.
چنین زنانی تألیف نقش و جایگاه مرد را هم دچار خدشه میکنند.
در اواسط فیلم ما میفهمیم که عقد ساناز و رامتین عقد موقت است نه دائم و حتی جالبتر اینکه این بار کسی که اصرار داشته عقد به صورت دائمی خوانده نشود زن بوده نه مرد، چرا که این زن دلش میخواسته هرگاه اراده کرد بتواند از مرد جدا شود و برود سراغ نفر بعد! همچنان که این بار هم رامتین را رها کرد و رفت تا برسد به دوست او متین!
وقتی ساناز و رامتین وارد باغ قصه شدند میفهمیم که پلاک اتومبیل رامتین عبور موقت است.
خیلی ساده است که بفهمیم معنی این قضیه آن است که خود رامتین هم قرار است در زندگی ساناز موقت باشد.
رامتین آمده تا بنا به پیشنهاد ساناز تمام دیوارهای خانه خانواده محمودی را بردارد.
این دیوارها و در اصطلاح معماری "دیوار حمال" اسم میدهند یعنی دیواری که کار ستون را میکند و اگر نباشد سقف خانه پایین خواهد آمد.
از دیوار میتوان هم معنای تکیه گاه را مستفاد کرد و هم در اینجا معنای ستون و نگاهدارنده شخص را؛ به این ترتیب دیوار در بافت این فیلم کاملا میتواند معنای مرد را بدهد.
ساناز آماده است تا در این خانه هم پیام آور آن نوع از درک و متد زندگی باشد که مرد در آن عبورگاهی موقت است که البته این پیام آور شیطانی در خانواده محمودی به سدّ یک زن سنتی (محدثه) برمیخورد.
موتور محرک درام این فیلم شخصیت ساناز است و دیدگاه او درباره نقدهاست که باعث میشود چنین اهمیتی بیابد.
ساناز در یکی از دیالوگهایش که روشنگر دیدگاه اوست درباره رامتین میگوید: "اول خیلی ماه بود، خیلی کول بود!" به جمله دوم توجه کنید؛ خیلی کول بود
کول به انگلیسی یعنی راحت اما اگر معنایابی سمبلیک از تمام اجزای اثر داشته باشیم این واژه میتواند ایهام و دوگانه خوانی داشته باشد؛ یعنی میتوان معادل فارسی واژه "کول" را هم درنظر گرفت و مقصود اصلی ساناز را همان دانست؛ اتفاقاً تشبیه مرد به "دیوار حمال" با "کولی دادن به یک زن" کاملا همخوانی دارد و از دیدگاه ساناز تمام مردها کولی بدههای موقتی هستند که بعد چند وقت باید تغییرشان داد بعضی از این کولی بدهها شبیه موتور سیکلتهای اسپرت هستند و بعضی دیگر شبیه اتوموبیلهای مدل بالا یعنی مثل رامتین و اتوموبیلش. اما این کولی بده یا همان دیوار حمال چه مدل پایین باشد و چه مدل بالا به هر حال موقت است.
اما در هر حال به نظر نمیرسد که تماس با دیدگاه ساناز توانسته باشد بنیانهای خانواده محمودی را دچار تزلزل کند.
ساناز با همان سبک به خصوص زندگیاش برای منصور کاملا قابل درک است اما او نمیتواند اجازه دهد که دخترش حتی کمی به سمت این سبک از زندگی برود.
در عوض محدثه که خیلی با ساناز زوایه دارد به طور کل از دختر خودش، نگین، غافل است یا بهتر است بگوییم به او اعتمادی بیش از حد دارد.
البته درباره این که آیا این اعتماد سازنده و درست است یا تغافل به حساب میآید نمیتوان دقیق صحبت کرد چون موضوع اصلی فیلم این قضیه نبود و قصه از کنار آن بدون تشریح و توضیح کامل عبور کرد.
فیلم درباره ساناز خیلی حرفها زد همینطور به رامتین هم کم پرداخته نشد به تماس آقای محمودی و بانو با پدیده ساناز هم کاملا رسیدگی شد و حتی چندتا کد مناسب هم درباره نگین به ما دادند که گرچه درحد شخصیت پردازی نبود اما گنگی این کاراکتر را تا حدی از بین میبرد که در بافت فیلم درست کار کند.
همه اینها را به ما دادند ولی معلوم نیست چرا آخرین فیلم روحالله حجازی به محض این که حرفش را زد قصه را رها کرد؟!
و همین مطلب عمدهترین ایراد این فیلم بود.
اگر بخواهیم بین پایان باز و ول شدگی تفاوتی قائل شویم، پایانبندی این فیلم از نوع دوم است و با چشم پوشی از این نقیصه میتوان گفت که "زندگی مشترک آقای محمودی و بانو" فیلم نسبتا خوبی بود.
میلاد جلیل زاده/ انتهای پیام/ اس