به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، «گرت پورتر» روزنامهنگار، کارشناس سیاستهای امنیت ملی و تاریخدان مستقل آمریکایی است که سابقه فعالیتهای وی به جنگ ویتنام و حضور در گروههای ضد جنگ بازمیگردد. وی کتابهای متعددی درباره مسائل منطقه جنوب شرق از جمله چهار کتاب درباره جنگ ویتنام و همچنین در حوزه غرب آسیا نوشته است.
"گرت پورتر" به جز تألیف کتاب، در شبکهها و خبرگزاریهای معتبر جهان از جمله راشاتودی، پرس تیوی، الجزیره، اینترپرس و هافینگتونپست نیز به عنوان کارشناس و تحلیلگر مسائل آمریکا و سیاست خارجی این کشور حضور دارد.
توافق ایران و شش کشور پس از ده سال در مذاکرات ژنو و پیوند آن با منافع کشورهای طرف توافق در منطقه، محور گفتوگوی ما با «گرت پورتر» بود. پورتر معتقد است طولانی شدن مذاکرات ایران و شش کشور به این دلیل بود که آمریکا تمایلی به توافق با دولت قبلی ایران نداشت و منتظر تغییر دولت در ایران بود.
مشرق: آقای پورتر، برخلاف پیشبینیهایی که پیش از مذاکرات ژنو میشد، ایران و 1+5 توانستند به توافقی هستهای برسند. به نظر شما دلیل رسیدن دو طرف به توافق در این برهه زمانی چه بود و چرا این توافق طی سالهای گذشته انجام نشد؟ از دید شما منافع ایران و منافع 1+5 در این توافق چه بود؟
گرت پورتر: عامل اصلی این است که حسن روحانی بلافاصله پس از انتخاب در مقام ریاستجمهوری نشان داد که آماده است تا اقداماتی را انجام دهد که ایران در دوره محمود احمدینژاد انجام نداده بود. همچنین در مذاکرات خصوصی ماههای آگوست و سپتامبر با مقامات آمریکایی درباره کلیات توافق، توضیح داد که حاضر بود بپذیرد. این توافق آنقدر قانعکننده بود که مقامات واشنگتن نتوانستند آن را نادیده بگیرند و بدون قصد و غرض وارد مذاکره جدی با ایران شدند. عامل مهم این بود.
از طرف دیگر هم دولت اوباما از سال 2009 دچار اختلافنظر بین اعضای ارشد بوده؛ اما، به شرط تأمین منافعش، همیشه به دنبال یافتن راهحلی ریشهای برای رسیدن به توافق با ایران بوده است. با آنکه به نظر من توافق با دولت احمدینژاد هم ممکن بود اما واشنگتن معتقد بود که به جای مذاکره جدی با دولت سابق، بهتر است منتظر بماند تا رئیسجمهور جدیدی در ایران انتخاب شود. بنابراین وقتی روحانی حاضر شد قدمهای بیشتری بردارد و البته امتیازات بیشتری هم به آمریکا بدهد، دولت اوباما هم متقاعد شد تا وارد مذاکره جدی با ایران شود.
گرت پورتر برخلاف کارشناسان دیگر غربی، صراحتا از نقش نتانیاهو در مذاکرات و نفوذ او در دولت فرانسه سخن میگوید که در دور سوم مذاکرات ژنو، با فشار آمریکا تأثیر این نفوذ کاهش یافت.
مشرق: در طول مذاکرات شاهد اختلافنظر میان اعضای 1+5 بودیم. صرفنظر از روسیه، چین و آلمان، کشورهای فعالتر در مذاکرات آمریکا، انگلیس و فرانسه بودند که اختلافنظر هم بین همین کشورها بود، که میتوان آن را ائتلاف آمریکا و انگلیس علیه فرانسه دانست. برخی معتقدند این صرفاً بازی این کشورها بوده تا بتوانند سیاستهای خود را پیش ببرند. آیا شما هم این اختلافنظرها را نمایشی میدانید یا معتقدید واقعاً بین این کشورها اختلافنظر وجود دارد؟
گرت پورتر: بسیاری در ایران معتقدند اتفاقاتی که ماه نوامبر و طی دور اول مذاکرات اخیر در ژنو اتفاق افتاد تنها یک نمایش بود و فرانسه داشت نقشی را بازی میکرد که واشنگتن به این کشور محول کرده بود. به نظر من اینگونه نیست، بلکه نقش نتانیاهو و نفوذ او در دولت فرانسه بود که باعث شد این کشور نقش برهمزننده مذاکرات اوایل نوامبر را داشته باشد. آنچه مهمتر است این است که دولت فرانسه متقاعد شد تا در دور دوم مذاکرات نوامبر از مواضع قبلی خود عقبنشینی کند. من از پشت پرده ماجرا خبر ندارم؛ اما به عقیده من واشنگتن تصمیم گرفته تا با فشار به فرانسه موضع این کشور را تغییر دهد و همینگونه هم شد.
آمریکا براساس محاسبات هزینه – فایده تصمیم به توافق و حل مسئله هستهای ایران گرفت
مشرق: بسیاری از تحلیلگران معتقدند که دلیل رسیدن دو طرف به توافق این بود که دولتهای آمریکا و انگلیس واقعاً به این توافق نیاز داشتند، چرا که تحت فشارهای شدید اقتصادی هستند و برای رفع این مشکلات به بازار ایران نیاز دارند. شاهد این تحلیل هم ورود گسترده شرکتهای اروپایی برای سرمایهگذاری در داخل ایران بویژه در حوزه انرژی است. نظر شما در اینباره چیست؟
گرت پورتر: به نظر من مسائل اقتصادی هیچ تأثیری در تصمیمات دولت اوباما درباره توافق هستهای نداشت. به نظر من عامل تأثیرگذار محاسبات هزینه - فایدهای بود که واشنگتن درباره ادامه وضعیت موجود و حل نشدن مسئله هستهای ایران داشت، در مقابل رسیدن به توافق هستهای و از بین بردن احتمال رسیدن ایران به سلاح هستهای.
البته من به هیچ وجه اعتقاد ندارم که جمهوری اسلامی حتی به فکر ساخت سلاح هستهای بوده؛ اما این تفکری است که در دولت اوباما وجود داشته است. واشنگتن اعتقاد داشت که در راستای منافع آمریکاست که بتواند ادعا کند که به موفقیتی دیپلماتیک در قبال ایران دست پیدا کرده و در عین حال دیگر تهدید هستهای از جانب ایران نیز وجود ندارد و میتوانند این مشکل را از لیست مشکلات پیش روی خود حذف کنند. آنچه به نظر من برای واشنگتن مهمتر بود اینکه خاورمیانه در خطر بروز یک جنگ فرقهای تمامعیار قرار دارد و اینکه آمریکا و ایران در این منطقه طرفدار دو طرف کاملاً متفاوت هستند نیز به نوبه خود بیثباتی در خاورمیانه را افزایش میدهد و کاهش تنشها بین دو کشور با از بین بردن مسئله هستهای دستکم تأثیر محدودی در ایجاد ثبات در خاورمیانه خواهد داشت.
مشرق: برخی معتقدند آمریکا دیگر نمیتواند وارد جنگ با کشور دیگری شود و به همین دلیل سعی میکند دو مشکل بزرگ باقیمانده در خاورمیانه یعنی برنامه هستهای ایران و مسئله روند صلح خاورمیانه را از طریق دیگری حل کنند تا بتوانند بیشتر روی شرق آسیا تمرکز نمایند. به نظر شما این برداشت از چرخش استراتژیک در سیاستخارجی آمریکا از غرب به شرق آسیا تا چه اندازه با آنچه در عمل اتفاق میافتد همخوانی دارد؟
گرت پورتر: مسلماً درست است که دولت اوباما تمرکز دیپلماتیک و البته نظامی خود را متوجه شرق آسیا کرده است و این یعنی عصر نفوذ نظامی آمریکا در خاورمیانه به سرعت رو به پایان است، مثلاً میبینیم که این کشور دیگر نمیتواند نقش نظامی مهمی در افغانستان ایفا کند. به نظر من رسیدن به توافق هستهای رابطهای با این ندارد که آمریکا دیگر نمیتواند وارد جنگی دیگر در خاورمیانه شوند، بلکه فکر میکنم کاخ سفید مدتهاست متوجه شده که نباید این کار را بکند، صرفنظر از جنگ افغانستان و جنگهای پهبادی. این نوع جنگها متوقف نمیشود؛ اما دولت اوباما دیگر بهرهای از جنگ به معنای متعارف خود نمیبرد و ارتش آمریکا هم با آن شدیداً مخالف است و این نظر خود را تا حدی به کاخ سفید هم تحمیل میکند. به نظر من اوباما هیچگاه واقعاً آماده ورود به جنگ سوریه نبود و صحبتهایی که درباره بمباران سوریه انجام شد هیچگاه با هدف عملیشدن نبود. به نظر من اوباما از همان ابتدا هم قصد داشت به کنگره برود و به این ترتیب از ورود به جنگ سوریه جلوگیری کند.
متحدان اروپایی آمریکا پای اوباما را به جنگ لیبی کشیدند
مشرق: به نظر میرسد پس از جنگ لیبی، آمریکا انگلیس و فرانسه را جدا کرده و به هر یک مسؤولیتهایی را سپرده است؛ فرانسه باید به آفریقا و برخی بخشهای خاورمیانه میرفت و انگلیس هم در سوریه و برخی کشورهای دیگر خاورمیانه فعال باشد. به نظر شما آیا آمریکا به علت محدودیت تواناییهایش مجبور به اتخاذ این سیاست شده است؟
گرت پورتر: به نظر من نمیتوان به این صراحت گفت که نفوذ نظامی انگلیس و فرانسه در خاورمیانه و شمال آفریقا به علت تعیین نقش برای این کشورها توسط آمریکا است. به اعتقاد من خواص و نهادهای نظامی این کشورها نفوذ زیادی در دولتها و جوامعشان دارند و معتقدند که ایفای نقش نظامی در مناطقی که شما هم به آنها اشاره کردید در جهت منافع ملی آنها است. درباره لیبی هم بسیار واضح است که متحدان اروپایی آمریکا پای این کشور را به جنگ کشیدند و نمیتوان گفت که این تصمیم را خود اوباما گرفت، بلکه اروپاییها این جنگ را شروع کردند و بیشترین فشار را هم آنها وارد کردند و آمریکا هم به آنها ملحق شد. به نظر من اروپاییها همچنان به یاد خاطرات دوران امپراتوری خود هستند و میخواهند نقشی نظامی و مداخلهگرانه بازی کنند و میبینید که در برخی از این جنگها نقش بسیار فعالتری از آمریکا دارند.