سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گفت‌و‌گو با زنی که مادر، همسر و خواهر شهید است

فاطمه جلالی جزو معدود شیرزنانی است که همسر شهید، مادر شهید و خواهر شهید است.




به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران ، سایت کرمان 1400 نوشت: وقتی درب خانه شهید را زدیم خانم جلالی خضری مادر، همسر و خواهر شهید با استقبالی گرم ما را به داخل دعوت کرد. خانه ای پر از خاطره که ثمره 27 سال زندگی مشترک با شهید خداکرم سلیمانی تقدیم شهید محمود سلیمانی بود.

خانم جلالی که خواهر شهید محمود سلیمانی نیز هست  در گفتگوی صمیمانه از عشق شهدا به امام راحل (ره) سخن گفت و  گفت : همسر شهیدم توصیه می کرد دست در دست هم داده تا که ریشه ابرقدرتها و جنایتکاران شرق و غرب را از بیخ و بن درآورده وبا پیروی از ولایت فقیه ادامه دهنده راه شهیدان به خون خفته ایران باشید.

* خانم جلالی از نحوه شهادت برادر، همسر و فرزندتان بگویید؟

ابتدا برادرم محمود در سال 1361 در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید ودر سال 1362 در عملیات والفجر 3 در منطقه عملیاتی مهران پسرم شهید شد وسپس همسرم هم در سال 1365 در عملیات کربلای 1 درمنطقه مهران ودر همان محل شهادت پسرم و در سن 52 سالگی از ناحیه سر و پهلو هدف گلوله دژخیمان قرار گرفت وبه شهادت رسید .

مهمترین خصوصیات این شهدا چه بود؟

همسر شهیدم ایشان به معنای واقعی یک فرشته بود، یک انسان باایمان و پرهیزگار بود، صداقت ایشان زبانزد عام و خاص بود، نماز اول وقتش ترک نمی شد، گذشت و ایثار داشت، صبور و خوش رو و خوش برخورد بود، به اقوام و خویشان سرمی زد واز احوال آنها با خبر بود، به فقرا کمک می کرد، به همسایگان توجه خاص داشت، امام عزیز و راحل را خیلی دوست داشت، در تربیت فرزندان کوشا بود، به نیازها و خواسته های فرزندانش توجه داشت، همیشه فرزندانش را به تحصیل علم و از طرفی به نماز اول وقت توصیه می کرد، زیر بار زور و ظلم نمی رفت، آزاده مرد بود ودلی رئوف و مهربان داشت.

* درصورت امکان ماجرای شفای شهید خداکرم سلیمانی را برایمان بازگو نمایید.

شهید خداکرم قبل از انقلاب به مدت هفت سال بیمار شد وبیماری او آنقدر سخت بود که همه اقوام وهمسایگان امیدی به زنده ماندن ایشان نداشتند، ودکترها هم از علاج او ناتوان بودند وهر روز حالش بدتر می شد، ولی شهید امیدوار بود وخدا را شکر می کرد وبه اهل بیت متوسل می شد ویاس وناامیدی در اوراه پیدا نمی کرد، یک شب طبق روال وضو می گیرد ومی خوابد در عالم خواب یک بزرگواری را که لباس سفید پوشیده می بیند که بالای سرش ایستاده ومی گوید فلانی بلند شو، خداکرم می گوید نمی توانم، من بیمار هستم وتوان برخاستن ندارم، باردیگر تکرار میکند وبار سوم آن بزرگوار می گوید من امام حسین (ع) هستم وتو را شفا دادم، دست من را بگیر وبلند شو اما باید هر سال یک روز مجلس روضه خوانی برای ما در خانه ات برپا کنی و مردم را مهمان آن سفره نمایی، دست آقا را می گیرد و بلند می شود و از خواب بیدار می شود می بیند سالم وتندرست است و می تواند راه برود وخداوند میخواهد که بنده خوبش از مرگ در رختخواب رهایی یابد ودر راه خودش ودر جهاد با دشمنان شربت شهادت را بنوشد وبه افتخار شهادت مثل اربابش امام حسین(ع)نایل شود.

* در پایان اگر نکته ای باقی مانده است در خدمتتان هستیم

یادآوری  نکات برجسته ای از وصیت نامه ایشان خارج از لطف نیست: وصیت می کنم به برادران وخواهران مسلمان که گوش به فرمان امام خمینی (ره) باشند و دست در دست هم داده تا که ریشه ابرقدرتها و جنایتکاران شرق وغرب را از بیخ وبن درآورده وبا شعار حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله ادامه دهنده را ه شهیدان به خون خفته ایران باشید وبا شایعه پراکنان ومنافقان به شدت مبارزه کنید و نگذارید که این بیگانگان بر ما بتازند، هدف من از انتخاب کردن این راه فقط به خاطر خدا بوده و نه بخاطر ریا وتکبر بلکه از روی عشقی که به خدا داشتم این راه را انتخاب کردم، پروردگارا اگر ارزش ولیاقت آن را دارم که در راهت ثابت قدم باشم همچون خالصان درگهت مرا هم نظر همتی فرما ومرا قربانی راهت گردان.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.