سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

دربیست و هفتمین نشست باشگاه تئاتر تهران مطرح شد؛

سفر، الگوی آشنا و جذاب برای ادبیات داستانی است

بیست و هفتمین نشست "باشگاه تئاترتهران"درخانه فرهنگ شیخ هادی شنبه شب گذشته به نقد نمایش" آنم آرزوست" اختصاص داشت.

به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از روابط عمومی فرهنگ سرای رازی، در این برنامه محمدزوار بی ریا (کارگردان), سید علی موسویان (نویسنده و بازیگر)، وحید لاری (طراح صحنه و لباس) وعلیرضا نراقی(منتقدتئاتر) درکنار شماری از علاقمندان به هنر نمایش حضور داشتند و پس از تماشای فیلم نمایش مذکور به نقد آن پرداختند.  
در ابتدای این نشست محمدزوار بی ریا ضمن انتقاد از مرکز هنرهای نمایشی به جهت عدم رسیدگی به وضعیت نامطلوب صدا برداری غیرحرفه ای و ضبط تصاویر نمایش های اجرا شده، خلاصه ای از داستان این نمایش را چنین روایت  کرد:حشمت(شخصیت اول داستان) جوان20 ساله ای است که معلولیت ذهنی دارد وطی صحبت با راننده اتوبوس در محلی نزدیک به شهر آبادان قرار است ساعت 7 صبح روز بعد برای تشرف به مشهد مقدس در محل ایستگاه اتوبوس حاضر شود. بر حسب تصادف این اتفاق زمانی رخ می دهد که ساعت رسمی کشور درحال تغییر است و بخاطر این مسئله حشمت زمانی به ایستگاه می رسدکه اتوبوس به سمت مشهد مقدس حرکت کرده و او از این سفر زیارتی جا می ماند. حشمت بلادرنگ تصمیم می گیرد ادامه مسیر را پیاده طی کند تا اینکه به محلی به نام شلمچه می رسد و درآنجا با فردی به نام ناصر(شخصیت دوم) که یک جانباز اعصاب و روان است آشنا می شود، در ادامه ی داستان و دیالوگ هایی که بین این دو شخصیت داستانی برقرار می شود (حشمت خردسند است از اینکه درعوض رفتن به مشهد ازکربلا سر درآورده و...) سنخیت روحی و روانی این دو شخصیت وتفاوت آنها با مردم عادی  داستان را شکل می دهد و هر دو شخصیت درنهایت همراه با رها شدن کبوتر از قفسی که در دستان حشمت بود بر اثر انفجار مین کشته می شوند وکبوتر وجودی شان به پرواز در می آید .

وقتی مبداء از مقصد مهم تر می شود 

در ادامه این جلسه  علیرضا نراقی(منتقدتئاتر) ضمن معرفی عوامل این اثر نمایشی و توفیقات کسب کرده صحبت خود را در دو بخش "روایت داستانی" و" نکات فنی مربوط به تولید نمایش" تقسیم کرد وگفت: مبحث و موضوع"سفر"یکی از الگوهای آشنای داستانی در ادبیات نمایشی است که نمونه های زیادی در این الگوی داستانی روایت شده اند و ما آنها را دیده و یا می شناسیم.  
وی ادامه داد: یکی از زیرشاخه های این گونه از الگوهای داستانی وجود عنصری به نام"مقصد"یا همان "هدف" است که در طول مسیر و خط داستانی گم می شود و این" گم شدن"حکایت از نوعی تحول درونی ومعنوی شخصیت داستان دارد.
نراقی درباره جنس سفر و جنس شخصیت پردازی در این داستان گفت: در این داستان ما با یک "زائر" روبرو هستیم ، نه یک مسافر معمولی که طبیعتا تحول ایجاد شده در این الگوی شخصیتی یک تحول و رخداد درونی و معنوی است چرا که این شخصیت دارای مشکلات روحی و روانی است و از دید مردم عادی یک شخصیت نامتعارف و"غیر عادی" و این تفاوت و غیرعادی بودن نکته ای است که به نمایش و داستان شکل و تشخص خاص می دهد.
این منتقد در ادامه افزود: مسئله ای که در تمام این الگوهای داستانی وجود دارد، اهمیت دادن به"مبدا"یا "مقصد" یا هر دو است که در ابتدای روایت این نمایش شایدتماشاگر احساس کند عنصر"مقصد"مهم باشد در حالی که در ادامه مسیر و سیرتحول درونی داستان؛ عنصر"مبدا " نقش تعیین کننده و مهم تری نسبت به مقصد دارد. به گونه ای که متوجه می شویم شخصیت اصلی داستان ما قرار نیست جایی برود بلکه در حال فرار از محل یا زمینه ای خاص است . به خصوص زمانی که با ناصر شخصیت دوم داستان آشنا می شود، این موضوع شفاف تر وگویاتر بیان می شود .  
دیدگاه فلسفه اجتماعی این داستان که آن را متفاوت از سایر نمایشنامه های گونه مذهبی کرده  است مسئله  روحی و روانی دو شخصیت داستان (ناصروحشمت) است که هردودر حال فرار از زندگی عادی هستند ومسئله مشترک این دوعدم پذیرش ازسوی آدم های به ظاهرعادی است؛ چرا که در مواجهه با آنها آرامش درونی خود را از دست می دهند و این سفر زیارتی درحقیقت مجالی  برای یافتن این آرامش درعالم حیرانی و گم گشدگی است.
وی درادامه با بیان نکات مثبت روایت وداستان این نمایشنامه که تفاوت آن با سایرگونه های نمایشی را باعث شده ؛ مشخص بودن وضعیت روحی و روانی شخصیت اول داستان از ابتدای نمایش را نقطه ضعف آن برشمرد و افزود: با احترام خاص به نویسنده وکارگردان نکاتی را یادآوری می شوم و آن این است که در منولوگ های ابتدای نمایش شخصیت اول داستان ،اهداف این آدم ها و زمینه هایی که در آن قرار دارند نیزکاملا مشخص هستند و نکته دیگر مسئله احساسات گرایی افراطی خارج از داستان است به گونه ای که شخصیت ها مدام باید اشک بریزند و یک دیگر را درآغوش بگیرند، مسئله ای است که تصور می شود این کارگردان و نویسنده نیستند که تصمیم می گیرند، بلکه به طور ناخودآگاه زمینه های ساخت گونه ای ازکارهای مذهبی در این تصمیم گیری دخیل هستند. به نحوی که بایستی با توقف ها و طولانی کردن منولوگ ها و ... ذهن و احساسات مخاطب را درجهت همدردی با شخصیت داستان همسو کند که البته به نظر من اینگونه پرداخت ها ضروری نیست و در طول داستان رخ خواهد داد. 
 
*نمی خواستم اشک مخاطب را در بیاورم 

سید علی موسویان (نویسنده و بازیگر شخصیت دوم) درباره نکات مثبت و منفی مطرح شده گفت: احساس من این است که نقدهای مثبت و منفی درباره تئاتر آنهم بر اساس تماشای فیلم کاری سخت باشد چراکه تئاتر در این حالت ماهیت خود را از دست می دهد.  
این نویسنده درباره برخورد و مواجهه ی تعمدی با احساسات تماشاگرگفت: هرگز قصد من به عنوان نویسنده تحریک احساسات مخاطب به صورت تعمدی و از پیش تعیین شده نبوده و نیست. چراکه در صحنه های خاص این حس بازیگر است که به مخاطب القا می شود و این لزوما در نمایشنامه ذکر نشده است.  
موسویان تصریح کرد: حتی در مقام بازیگر نقش دوم نیز خیلی خودم را ملزم نکرده ام که حتما بایستی اشک تماشاگر را دربیاورم. این موضوع طبیعتا به ساختار داستانی، شخصیت پردازی و کاراکتری که به هر حال در جایی احساسات خود را بروز می دهد بر می گردد، چرا که بنا بر تعبیر صحیح و زیبای علی رضا نراقی در مقام منتقد، این دو شخصیت از جایی فرار کرده اند و در دگرگونی تدریجی به دنبال محلی امن برای بروز و ظهور احساسات درونی خود هستند و در مواجهه شخصیت و سنخیت رفتاری وروانی موجود محلی برای فریادهای درونی به صورت گریه پیدا کرده اند که این موضوع به تعمدی درآوردن اشک تماشاگر ارتباطی ندارد.  
محمد زوار بی ریا  در مقام کارگردان گفت: اتفاقی که در این نمایش رخ داده  قطعا بازی با احساسات تماشاگر نبوده ، بلکه شکل و طرحی صرفا براساس نمایشنامه پیش رفت که در ادامه مسیر البته با نقاط ضعف و قوت کارگردانی سعی شد نمایشنامه را به سمت مورد نظر هدایت شود .در این میان ممکن است بازیگر حسی را بصورت  به مخاطب القا کند.
علیرضا نراقی ضمن تایید صحبت های این کارگردان گفت : قصد من قضاوت درباره ی نحوه ی بازیگری وعناصر دیگری مثل موسیقی و غیره نیست،چرا که دیدن عکس العمل های بازیگران شخصا  بنده را اذیت می کند و شاید مشکل درنفس  بازیگری باشد نه مشکل بازیگران .  
این منتقد اضافه کرد: اساسا عمل قضاوت مربوط به مخاطب است و کاری که من انجام می دهم توضیح است و نه قضاوت کردن، منظور من صاحت تولید یک اثر است وکار من نقد کلیات آن صاحت است که همه ما را به سمتی سوق می دهد مطلب دیگر درمورد صراحت و سادگی طراحی صحنه است که تماشاگر به راحتی به قصد شخصیت داستانی و مکان مورد نظر آگاهی پیدا می کند که البته از نکات مثبت این نمایش است.  
علیرضا نراقی خاطر نشان کرد: در هنرهای نمایشی سبکی وجود دارد به نام سبک "استعلایی" که به تصورات ما از نمادهای فیلم، سینما و تئاتر معناگرا خیلی نزدیک است . در این سبک به واسطه تمهیداتی که در طراحی، میزانسن، موقعیت ، نورپردازی سکوت و شکست زمان در تغییرات صحنه ایجاد می شود؛ نمایش از عینیت و واقعیت موجود فراتر می رود به عنوان مثال آثاری از برگمان، درایر، برسون اوزو و دیگران دارای چنین ویژگی هایی هستند.  
وی تصریح کرد: به طور کلی پیشنهاد می کنم در کارهای مذهبی به این سمت حرکت بکنیم، مذهب در مضمون به  لحاظ بصری نمود دارد ودر این اثرمونولوگ موجود این وظیفه را ایفا می کند ولی احساس من این است که به لحاظ بصری این اتفاق کمتر در این نمایش رخ داده است.  
سیاستگذاری ها جشنواره ای نمایش مذهبی و آمیختگی آن با فضای بصری و فرم و ساختار بیرونی کار منجر به ایجاد سبک خاصی برای آن اثر خواهد شد که این فرم و شیوه خالی از تعمق نیست.  
موسویان در ادامه ضمن انتقاد از دسته بندی های موجود در مورد تئاتر کشور گفت: من به شخصه اینگونه دسته بندی های نمایش مذهبی، نمایش سفارشی وجشنواره ای را نمی پسندم و مخالف با بیان این ادبیات و واژه ها هستم. مثلا تئاتر دفاع مقدس و .... ما آن را به مثابه یک ژانر باید بپذیریم نه یک سبک وی در ادامه اختیار نویسنده در بیان روایی یک درام را مهم و اصولی دانست که به نقطه نظر نویسنده برمی گردد.   
وحید لاری طراح صحنه و لباس در باره شیوه طراحی و فضای بصری نمایش گفت: این موضوعاتی که در مورد المان های بصری در نمایش مطرح شد. شاید بیشتر به خاطر این بود که فیلم نمایش بازگوکننده تمام ابعاد نمایشی نبود والمان های زیادی وجود داشت وبتوان گفت طراح صحنه اولین کسی که قبل از ایجاد فضای بصری آن را در ذهن ترسیم می کند.  
وی خاطر نشان کرد: سال ها پیش که به شلمچه رفته بودم به طور اتفاقی با صحنه ای مواجه شدم ودیدم که سربند "یازهرا" به یک گیاه خودرو چسبیده بود و یا پرچم "یاحسین"را دیدم که به صورت افراشته در آنجا بود که تماما در ذهن من حک شد و در صحنه ای از نمایش شال سبز رنگ حشمت و انگشتر عقیق در انگشت ناصر نکات ظریفی بود ند که در صحنه وجود داشت، ولی شاید کمتر دیده شده باشد.  
علیرضا نراقی درباره سیاستگذاری های غلط کارهای سفارشی و جشنواره ای و عدم نقد این گونه کارهای مذهبی مطالبی را بیان کرد و در مورد عدم دیده شدن نکات طراحی صحنه گفت: اگر منتقدینی تربیت بشوند که به طور تخصصی درباره ی طراحی صحنه نظر بدهند، قطعا این ظرایف دیده خواهد شد و نکته آخر اینکه صحبت درباره سبک است و نه المان یا ژانر خاص ومنظور از این طراحی ترسیم پلان وکلیاتی است که اثر نمایشی را نشان می دهد.  
گفتنی است؛ در پایان این نشست ماهانه توسط مدیریت مرکز از میهمانان ویژه تجلیل شد./ص

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.