الهی! دلی ده، كه در آن آتش هوی نبود، و سینهای ده، كه در آن رزق و ریا نبود.
الهی! اگر یك بار گویی بنده من، از عرش بگذرد خنده من.
الهی! بر هر كه داغ محبّتِ خود نهادی، خِرمن وجودش را به باد نیستی در دادی.
الهی! من كیستم كه تو را خواهم، چون از قیمت خود آگاهم، از هر چه میپندارم كمترم، و از هر دمی كه میشمارم بدترم.
الهی! فراق، كوه را هامون كند، هامون را جیحون كند، جیحون را پر خون كند. دانی كه با این دل ضعیف، چون كند؟
الهی! اگر مستم و اگر دیوانهام، از مقیمان این آستانهام، آشنایی با خود ده كه از كائنات بیگانهام.
الهی! در سرْ آب دارم، در دلْ آتش، در ظاهرْ ناز دارم، در باطنْ خواهش، در دریایی نشستم كه آن را كران نیست. به جان من، دردی است كه آن را درمان نیست، دیده من بر چیزی آید كه وصف آن بر زبان نیست!
پیوسته دلم دم از رضای تو زند جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاك من گیاهی روید از هر برگی بوی وفای تو زند
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید