به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، سوار ماشینش شدیم. بین راه یک باغ وجود داشت که دیوارش ریخته بود. آلونک داخل آن از دور خیلی خوب دیده نمیشد. باغ را میشناختیم. آدرس را به راننده دادم. وقتی به باغ رسیدیم، پریسا و راننده جلوتر از من به طرف آلونک رفتند و وارد آن شدند. من هم پشت سرشان وارد شدم و از پشت به راننده چاقو زدم.
او مقاومت کرد. 4 یا 5 ضربه دیگر زدم و با پریسا از باغ خارج شدیم. البته او زنده ماند و در دادگاه موضوع را طور دیگری تعریف کرد. وی گفت ما به عنوان مسافر ماشین او را به طور دربست کرایه کرده ایم و او را با تهدید به آلونک باغ کشاندهایم …… اینها بخشی از حرف های پسر جوانی به نام شهاب در گفت و گو با روزنامه حمایت است. قیافهاش او را بیشتر از 16 یا 17 سال نشان نمیدهد. وقتی گفت 28 سال دارد باور کردنش سخت بود و وقتی فهمیدم یک پسر هم دارد بیشتر تعجب کردم.
درباره خودت بگو.به جرم ضرب و جرح و اقدام به قتل، دوران محکومیت خود را سپری میکنم، تا دوم راهنمایی درس خواندم و بعد ترک تحصیل کردم. مادرم همسر دوم پدرم بود. همسر اول پدرم فوت کرده است و از ازدواج اولش، برادری ناتنی دارم. او متأهل است و دو بچه دارد؛ در رباط کریم زندگی میکنند. البته یک برادر و خواهر دیگر هم دارم و خودم فرزند آخر خانواده هستم.
چهار ساله بودم که مادرم فوت کرد و ده سال بعد در چهارده سالگی پدرم را هم از دست دادم. بعد از مرگ پدرم، در خانه خواهرم که ازدواج کرده است و دو بچه دارد، زندگی میکردم. بعد از ازدواج در جاده ساوه (پرند) بودم.
مگر ازدواج کرده ای؟بله، ولی به طلاق منجر شد.
چه مدت پیش ازدواج کردی؟سه سال قبل در سال 89 ازدواج کردم وصاحب پسری به نام علیرضا شدم ولی بعد از طلاق، او را به خواهرم دادم تا همراه دو بچه خودش، بزرگ کند.
سر کار هم میرفتی؟ بله، شغل اصلیم خیاطی کاپشن بود.
سابقه داری؟ نه، اولین بار است که زندانی میشوم.
چه مدت است که دستگیر شده ای؟ هفت ماه.
در مورد نحوه ارتکاب جرمت توضیح بده.در شهریار با دو هم جرمم مرتکب سرقت میشدیم. یکی از آنان به نام جلال دوست چند سالهام بود. او با دختری به نام پریسا ارتباط داشت که از او به عنوان طعمه استفاده میکردیم. کارمان سرقت از رانندگان بود.
چند مورد سرقت به این صورت داشتید؟ درست نمیدانم.
هم جرمهایت کجا هستند؟ فقط پریسا همراه من دستگیر شد که به خاطر 17 ساله بودنش، او را به کانون اصلاح و تربیت تهران فرستادند و پس از مدت کوتاهی آزاد شد، چون جرم را خودم، گردن گرفتم. جلال و دوست دیگرم مدتی فراری بودند و بعد که آبها از آسیاب افتاد، دوباره به محل برگشتند و حالا آزادانه میگردند.
چند شاکی داری؟ فقط یک شاکی.
همان فردی که اقدام به قتلش کرده بودی؟ موضوع قتل نبود اما شانس آوردم که شاکی نمرد. با پریسا در پمپ بنزین منتظر جلال بودیم. چند بار تماس گرفتم، گفت چند دقیقه دیگر میرسد. در همین حین، یکی از رانندگان خطی با پیکان سفید توقف کرد و مثل یک آشنا، احوالم را پرسید.
من جلوتر رفتم تا ببنیم او را میشناسم یا نه؟ دیدم اورا نمیشناسم ولی حرفی به من زد که باعث عصبانیتم شد و قبول کردم، برویم. من و پریسا سوار ماشینش شدیم. بین راه یک باغ وجود داشت که دیوارش ریخته بود. آلونک داخل آن از دور خیلی خوب دیده نمیشد. باغ را میشناختیم.
آدرس را به راننده دادم. وقتی به باغ رسیدیم، پریسا و راننده جلوتر از من به طرف آلونک رفتند و وارد آن شدند. من هم پشت سرشان وارد شدم و از پشت به راننده چاقو زدم. او مقاومت کرد. 4 یا 5 ضربه دیگر زدم و با پریسا از باغ خارج شدیم. البته او زنده ماند و در دادگاه موضوع را طور دیگری تعریف کرد. وی گفت ما به عنوان مسافر ماشین او را به طور دربست کرایه کرده ایم و او را با تهدید به آلونک باغ کشاندهایم .اصلاً واقعیت طور دیگری بود.
پریسا دختری فراری است؟ نه، با خواهرش زندگی میکند. خودش میگوید پدر و مادر ندارد. نمیدانم.
اموال سرقتی را چگونه تقسیم میکردید؟ بعد از سرقت پول و اموال رانندگان، با موتور به بیابانهای اطراف میرفتیم. در تاریکی شب پس از روشن کردن چراغ موتور مینشستیم و آنها را عادلانه بین خودمان (جلال، امیر، من و پریسا) تقسیم میکردیم.
از کار در تولیدی چه قدر درآمد داشتی؟ آن موقع، حدود 360 هزار تومان.
پول با زحمت و حلال خوب بود یا پول دزدی؟ نمیدانم.
شاکی دیه خواسته است؟ نه، اصلاً دیه نمیخواهد. فقط 160 هزار تومان پولی را که از او گرفته بودم و باید به عنوان رد مال پرداخت میکردم، خواست که به او برگرداندم. برای رضایت دادن به زندان آمد که گفتند باید به دادگاه بروی و آن جا رضایت بدهی، اماهنوز به دادگاه نرفته است و من اینجا ماندهام.
میدانی که اگر فوت میکرد و یا بابت ضرب و جرح، دیه میخواست، وضعیتت مشکل میشد! قصاص یا دیه! بله، خدا خیلی رحم کرد که نمرد. دیه هم نخواست.
برای موضوع سرقتها هیچ شاکی نداری؟ نه، شاکی من فقط همین آقاست.
چرا ازدواجت به طلاق منجر شد؟ تقصیر هر دوی ما بود. قبل از ازدواج دو سال با هم آَشنا بودیم. پدرش مخالف ازدواجمان بود، میخواستم زندگی خوبی داشته باشیم ولی برخی شبها من به خانه نمیرفتم و مقصر بودم و گاهی هم او دعوا به راه میانداخت.
پدر زنم که مدتی رفتار خوبی با من داشت، وقتی دید اختلافاتمان شدید است رفتارش با من عوض شد و بعد زنم طلاق گرفت.
به عاقبت بچه ای که با طلاق و نان دزدی بزرگ میشود، فکر کرده ای؟ او نتیجه اشتباه خودم در ازدواج است.
از کی سرقت را شروع کردی؟ وقتی با همسرم نامزد بودم، چهار نفری یک مرد را با اتر بیهوش کردیم و 3 میلیون و 200 هزار تومانش را دزدیدیم. البته آن موقع پریسا به من ملحق نشده بود. من و امیر و جلال با شخصی به نام رضاسیاه دنبال سرقت می رفتیم. او آمار میداد که چه کسی پول دارد و بعد ما کیف او را میزدیم. بعد از آشنایی جلال با پریسا، او را به عنوان طعمه قرار میدادیم و از این راه پول رانندگان را میگرفتیم.
نقش تو در سرقت از رانندگان چه بود؟ من یک باتوم فنری داشتم و با آن تهدید میکردم.
با توجه به ریزنقشی و کم سن بودنت، رانندگان شک نمی کردند و متوجه پلیس نبودنت نمی شدند؟ در آن موقعیت استرس و تهدید فکرشان کار نمیکرد.
چه آرزویی داری؟ این که شاکیام رضایت دهد و زودتر آزاد شوم و زندگی سالمی شروع کنم.
برداشت آخر: برای شهاب آرزوی یک زندگی سالم با نانی حلال را داریم. نانی که با عرق جبین بدست آید، نفرینی پشت سر نداشته باشد تا بتواند با افتخار آن را بر سر سفره فرزندش قرار دهد . با آن که چهرهاش او را کم سن نشان میدهد، اما شناسنامهاش میگوید: سنش سن اشتباه نیست! سنی که بشود فرزندی را به بهانه ازدواج اشتباه روانه جامعه نمود و نان حرام به او داد!