پاک مردانی در جهان هستند که هیچ کسب و تجارت و سود و سودا ایشان را از یاد خدا غافل نگرداند، نه از اقامۀ نماز و نه ادای زکوة، ایشان از مال خود به فقیران زکات می دهند و ترسان و هراسانند از آن روز که دلها و دیده ها حیران و مضطرب گردد.
بزرگ مردانی که در میان مردم زندگی می کنند و به کار تجارت و سود و سودا می پردازند و در همه فعالیتهای اجتماعی شرکت می کنند اما هیچ کاری ایشان را از یاد خدا غافل نمی کند.
هیچ کاری ایشان را از نماز و زکات باز نمی دارد و ایشان چنانند که پیوسته اندیشه دارند از روزی که در آن روز دلها و چشم ها خیره و حیران می شود و ای بسا که آن روز روزِ دیدار با خداست که همه نگرانند و به این سوی و آن سوی چشم می گردانند تا چه پیش آید.
دلهایشان در تپش است که چه طبلی و دهلی بر ایشان خواهند نواخت.
آیا در شمار اهل رحمتند یا مغضوب حضرتند و هر کس به چنین روزی بیندیشد پیوسته در هر کار خدا را به خاطر می آورد و کاری بر خلاف رضای او نمی کند.
او می داند بسیار ناگوار است که آدمی نزد پروردگار خود رود و به حضور آن زیبایی مطلق و رحمت نامنتها رسد اما از شرم زشتی و نقصان نتواند که روی در محبوب کند.