سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گپی خودمانی با نقی معمولی:

همه معمولی ها « نقی» را دوست دارند

معمولی‌ها با این آدم ارتباط برقرار می‌كنند. ارسطو عامل كسی است كه عامل خیلی از خرابكاری‌های قصه است. او یك‌بار در قسمت اهدای كلیه فلسفه اسم خودش را توضیح می‌دهد. او می‌گوید اسم من ارسطو است و اهل فلسفه هستم. ما داریم مدام فلسفه‌هایش را می‌بینیم.

 به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  پس از پخش دو قسمت از سریال پایتخت، نقی معمولی، به شخصیت نام‌آشنا و محبوبی برای مردم تبدیل شد. نقی فردی صادق و ساده‌دل است كه برای رفاه و امنیت خانواده، خودش را به آب و آتش می‌زند.

 او با روحیه شاد و سرخوشی كه دارد، بر مشكلات زندگی غلبه می‌كند و از آزمون‌های سخت، سربلند بیرون می‌آید. محسن تنابنده این شانس را داشت كه خودش طراح و مجری این شخصیت باشد و بتواند ریزه‌كاری‌های بیشتری را در رفتار نقی بگنجاند.



این بازیگر و فیلمنامه‌نویس پیش از این با سیروس مقدم در سریال‌های پیامك از دیار باقی و چاردیواری نیز به عنوان فیلمنامه‌نویس همكاری كرده است. تنابنده در سینما نیز كارنامه موفق و درخشانی دارد.

او در جشنواره‌های بیست و ششم و بیست و هشتم فیلم فجر دو سیمرغ بلورین برای فیلم‌های استشهادی برای خدا، سنگ اول و هفت دقیقه تا پاییز دریافت كرد. وی در گفت‌وگو با روزنامه جام‌جم درباره جزئیات فیلمنامه و اجرای سریال پایتخت2 توضیحاتی داد كه از نظرتان می‌گذرد.

در سینما و تلویزیون ایران تجربه نگارش گروهی فیلمنامه كمتر اتفاق افتاده و همان موارد معدود نیز خیلی موفقیت‌آمیز نبوده است. در تیتراژ سریال شما، نام سه فیلمنامه‌نویس به چشم می‌خورد. درباره روشتان در نگارش فیلمنامه توضیح بدهید و این كه هر نفر چه بخشی از كار را انجام می‌داد؟

كار در پایتخت 2 این‌گونه بود كه اول خودم تحقیقات وسیعی را شروع كردم. برای پیدا‌كردن طرح، كارهای زیادی انجام دادم. سیروس مقدم و احمد مهران‌فر هم در بخش‌هایی با من همراه شدند. بعد از سفرهای زیاد به یك طرح واحد رسیدم.

سپس روی این طرح كار كردم و آن را گسترش دادم تا به یك داستان كامل تبدیل شد. با توجه به این كه پایتخت قبلا پخش شده بود، همه زیر گوش من می‌خواندند كه تو داری كار خطرناكی انجام می‌دهی. می‌گفتند هر كاری سری دومش خراب می‌شود. این سریال را شروع نكن تا شیرینی سری قبل در ذهن مردم بماند. دنبال شكلی می‌گشتم كه متفاوت‌تر از قبل باشد.

 در پایتخت 1 قصه واحدی داریم كه شخصیت‌ها در هر منزلگاه دچار مشكلات و چالش‌هایی می‌شوند. در سریال پایتخت 2 تلاش كردم یك قصه مبنا داشته باشیم، اما قصه هر دفعه تغییر كند. برای این كه جذابیت را بالا ببریم این قالب انتخاب شد.

وقتی كه قصه‌هایمان به چهار، پنج تا رسید من از دوستان دیگری دعوت به همكاری كردم. آقای وارسته و نریمانی از این مرحله وارد شدند. از این پس من قصه‌ها را طراحی می‌كردم و این دوستان دو نفره فیلمنامه را می‌نوشتند، سپس با همدیگر آن را بازنویسی می‌كردیم.

 امكان داشت همكاران نویسنده‌تان از چارچوب طرح شما خارج شوند؟

وقتی قرار است یك فیلمنامه گروهی نوشته بشود، خیلی اتفاقات می‌افتد؛ خیلی ایده‌ها می‌آید و می‌رود تا یك چیزی شكل بگیرد. نمی‌دانم كاری كه من می‌كنم خوب است یا بد ولی باید بگویم من كمی در این مورد دیكتاتور و خود محور هستم. به هر حال این دو نویسنده خیلی به من كمك كردند. یك جاهایی هم از دست من رنجیدند و عصبی شدند، اما فكر می‌كنم نتیجه كلی كار بد نشد.

‌ایده‌ای بود كه از پایتخت 1 جا مانده باشد و در پایتخت 2 استفاده شود؟

قصه‌ای بود كه به گم‌شدن باباپنجعلی مربوط می‌شد كه به دلیل شتاب كار فرصت نشد رویش كار كنیم. تقریبا همه ایده‌های پایتخت 2 نو بودند.

شما به عنوان فیلمنامه‌نویس و بازیگر پشت و جلوی دوربین حضور داشتید. پذیرفتن همزمان این دو سمت چقدر به شما كمك می‌كرد؟

فیلم یك‌بار قبلا در فیلمنامه برای من ساخته می‌شود. آدم‌ها و شرایط و فضاها را كاملا می‌شناسم. وقتی حدفاصل فیلمنامه و اجرا باشی، كارت خیلی راحت می‌شود. می‌توانی نظراتت را به كارگردان منتقل كنی.

قبول دارید شخصیت‌هایتان بیش از آن‌كه مازندرانی باشد، طیف وسیعی از مردم شهرستان و خارج از تهران را نمایندگی می‌كنند؟

به نظر من درست است. خارج از گویش نقی می‌شود آنها را نماینده كل شهرستان‌ها دانست.

با توجه به این موضوع در شخصیت‌پردازی آدم‌ها به چه نكاتی دقت كردید؟ مثلا ما می‌بینیم شخصیت‌های شما یك موضوع ساده را زیاد توضیح می‌دهند كه این نكته در شهرستان‌ها زیاد دیده می‌شود. بجز این ویژگی‌های رفتاری ریز چه مسائلی را در شخصیت‌پردازی درنظرگرفتید؟

خیلی نمی‌توانم این مساله را به همه شهرستان‌ها تعمیم بدهم. در مرحله شخصیت‌پردازی سعی كردم بیش از هر چیزی نقش‌ها هم روی كاغذ و هم در حین اجرا خیلی خیلی باورپذیر باشند. یكی از رازهای موفقیت در بازیگری پایتخت همین است. تلاش كردم تا جایی كه می‌شود به لحاظ رفتارشناسی جدای از شهرستانی بودن خیلی ایرانی باشند.

 همنشینی‌های زیادی با دوستان شهرستانی داشتم. بعضی‌ها مدل‌های خوبی برای شخصیت‌سازی بودند. اینها از قبل در ذهنم رسوخ كرده بودند. خیلی مهم بود كه شخصیت‌هایم ایرانی باشند. مثلا ما شب ارسطو را از خواب بیدار می‌كنیم. نقی جلوی خانواده‌اش 50 هزار تومان به او می‌دهد و او ناراحت می‌شود. هما به نقی می‌گوید ما مثل خواهر و برادر تو هستیم.

 اینها به لحاظ رفتار شناسی بسیار ایرانی است. به خاطر این نحوه نگرش، این شخصیت‌ها را بیننده ایرانی راحت‌تر می‌پذیرد. در شیوه بازیگری نیز خیلی تلاش شده این آدم‌ها محرم تماشاگرشان باشند. ما همه زواید و تكنیك‌های بازیگری را حذف كردیم. هیچ‌كس حق نداشت كار نمایشی انجام بدهد.

با این كه از همه مولفه‌های بومی مثل لهجه، لوكیشن و شخصیت استفاده كرده‌اید، نكته جالب این است كه سریال در تهران هم با اقبال مواجه می‌شود. چه اتفاقاتی می‌افتد كه پایتخت نشین‌ها هم این سریال را می‌پسندند؟

تا قبل از ساخت پایتخت 1 همه می‌گفتند در تهران از این سریال استقبالی نمی‌شود. چون اینها شهرستانی‌اند و لوكیشن‌شان برای پایتخت‌نشین‌ها ناآشناست. می‌گفتند این سریال بازیگر خیلی محبوب و امتحان پس داده ندارد.

 اما اگر تا قبل از پایتخت این‌طور بود، به تحقیقات كم سریال‌سازها و كلیشه‌پرستی ما سازندگان مجموعه‌های تلویزیونی ارتباط داشت. حالا دیگر قصه تعیین‌كننده است. بازیگران فیلم طلا و مس هم خیلی مطرح نبودند. الان كسی برنده است كه قصه را خوب تعریف كند. این كلیشه‌ها بین مسئولان ما خیلی مطرح است. پایتخت این كلیشه‌ها را بسادگی شكست و نشان داد كه چارچوب‌های قبلی اصلا درست نبوده است.

دنبال این بودید كه جذابیت‌های گردشگری نقاط مختلف ایران را نشان بدهید؟ چون در قسمت آخر می‌بینیم كه دوربین روی نماهای دریا و طبیعت قشم خیلی تاكید می‌كند؟

خواه ناخواه جذابیت‌های دریا و لنچ و جزیره خودش را در كار نشان می‌دهد. شما وقتی وارد آن لوكیشن‌ها می‌شود همه چیز چشم نواز است. با چیزی كه تماشاگر دائم می‌بیند فرق دارد. عموم مردم به دیدن لوكیشن‌های شهری عادت دارند، لذا این تصاویر شهری خیلی به چشم نمی‌آید. این‌طوری نبود كه ما زور بزنیم و بخواهیم این چیزها را نشان بدهیم. طبیعتا وقتی قصه در یك لنچ می‌گذرد، شما مجبورید كه دریا را نشان بدهید.

تفاوت بارز سریال پایتخت 2 با سری اولش در این است كه اینجا تعلیق كلی و سریالی نداریم. پایان قصه برای همه مشخص است و سوالی بر سر این كه گلدسته به قشم می‌رسد یا نه وجود ندارد. اما در پایتخت 1مساله اصلی مخاطب یافتن نقطه پایان سریال بود. فكر نمی‌كنید وقتی این كنجكاوی از بین برود جذابیت قصه شما كم می‌شود؟

نه. ما با دومدل قصه مواجه می‌شویم كه در هر كدامش دنبال یك چیزی هستیم. در تمام قصه‌های چاپلین شما می‌دانید كه همه گرفتاری‌ها حل می‌شود.

در فیلم «كودك در خانه»‌ دو تا دزد وارد خانه می‌شوند و شما می‌دانید كه هیچ كاری به بچه ندارند. در برخی قصه‌ها صرفا روند اتفاقات مهم است؛ این كه قهرمان به چه كیفیتی ماجرا را ارائه خواهد كرد، اهمیت دارد. بیننده می‌خواهد بداند طی طریق چطور خواهد بود.

در سریال پایتخت تعلیق نرمی وجود داشت و مدل فیلمنامه اش جور دیگری بود. روزبه‌روز صبر و حوصله مردم كم می‌شود و مخاطب دنبال قصه‌های كوتاه‌تر می‌گردد. من هم سعی كردم قصه سریالی پایتخت 1 را تغییر بدهم. شما دیدید كه هر قسمت قصه مستقلی داشت و مدام قصه عوض می‌شد.

یك جاهایی هم می‌توانستید تعلیق را بیشتر كنید. مثلا در قسمتی كه هما به همسرش نقی بر سر رابطه با زن غریبه شك می‌كند، شما از همان ابتدا نشان می‌دهید كه شك هما بی‌مورد است.

در حالی كه می‌توانستید با حذف یك سكانس، مخاطب را در جایگاه هما قرار دهید. این‌طوری بیننده هم این سوال برایش پیش می‌آمد كه آیا واقعا نقی پایش را كج گذاشته است یا خیر.


محال است كه نقی با زن دیگری جز هما رابطه دوستانه داشته باشد. شما این شخصیت‌ها را قبلا دیده‌اید و می‌دانید كه به اخلاقیات پایبند هستند. شما یقین دارید كه نقی تخطی نخواهد كرد. اشتباه بزرگ این است كه تماشاگر را در شرایط هما بگذاری و او را بازی بدهی و بپرسی آیا نقی این كار را كرده است یا نه. من حرف قبلی‌ام را تكرار می‌كنم كه كیفیت اتفاقات، مهم است.

 تماشاگر می‌گوید نقی كه این كار را نكرده است. حالا چطوری می‌خواهد این معضلش را حل كند. چون این سریال خیلی اخلاق‌محور است، من دوست نداشتم تماشاگر حتی یك لحظه به درستی شخصیت‌ها شك كند.

معمولا در سریال‌های كمدی بیننده به نقاط ضعف اغراق شده شخصیت‌ها می‌خندد. در حالی‌كه در این سریال با یك‌سری شخصیت‌های مثبت مواجه هستیم. نمی‌توانستید نقاط ضعف را بیشتر كنید كه لحن كمدی كار پررنگ‌تر شود؟

الان ما داریم راجع به سریالی حرف می‌زنیم كه با مرارت زیادی شكل گرفته است. حذف همین چیزهایی كه شما اشاره كردید، واقعا دردسر بزرگی بود. برای ما مهم بود كه نقاط ضعف را حذف كنیم و چیز دیگری برای خندیدن پیدا كنیم.

 ایجاد كمدی بدون تعلیق با حذف شخصیت‌های منفی كار بسیار سختی است. شما سراسر سریال، كمدی ماجرا محور را می‌بینید. شخصیت‌ها اصلا آدم‌های بدی نیستند. این آدم‌ها دچار شرایطی می‌شوند و ممكن است در آن شرایط، نظم را به هم بریزند.

به عنوان فردی كه نقی را بازی كرده است، می‌توانید بگویید ویژگی‌های این شخصیت چقدر به خود شما نزدیك است؟

اصلا نزدیك نیست. من و نقی شباهتی با هم نداریم. ولی لازم می‌دانم یك توضیحی بدهم. در ذهن من شخصیت‌ها از همان ابتدا خیلی با نقشه و صبر و حوصله طراحی شدند. شما در بیشتر سریال‌ها تیپ می‌بینید و خیلی كم با شخصیت مواجه می‌شوید. نمی‌گویم اصلا تیپ در هیچ كاری نبوده است. نقی معمولی جوری طراحی شده كه بخش عمده جامعه را نمایندگی می‌كند.

معمولی‌ها با این آدم ارتباط برقرار می‌كنند. ارسطو عامل كسی است كه عامل خیلی از خرابكاری‌های قصه است. او یك‌بار در قسمت اهدای كلیه فلسفه اسم خودش را توضیح می‌دهد. او می‌گوید اسم من ارسطو است و اهل فلسفه هستم. ما داریم مدام فلسفه‌هایش را می‌بینیم.

او برای من نماینده نبودن فلسفه در جامعه هنری امروز است. به همین خاطر تلاش‌های ما هیچ وقت منجر به كار اندیشمندانه‌ای نمی‌شود. شخصیت هما برای من حكم همای سعادت را دارد. او پر و بال خانواده را می‌گیرد و مراقبشان است.

 منطقی‌تر از دیگران فكر می‌كند و مسئول درست‌كردن خرابكاری هاست. كهنسالی و فراموشی پنجعلی هم برای من خیلی اهمیت دارد. نسل دوقلویمان هم بین همه اینها قرار می‌گیرد. درباره این نمادها خیلی نمی‌خواهم حرف بزنم و ادامه بدهم.

می‌توانیم بگوییم پنجعلی هم نماینده آدم‌های منفعل است؟ مثلا آدم‌هایی كه فقط حضور دارند اما منشأ هیچ اثری نمی‌شوند و هیچ تغییری در محیط پیرامونشان ایجاد نمی‌كنند؟

بله. كاش بتوانید اینها را بنویسید. عنصر مهم دیگر تركیب این آدم‌ها با یكدیگر است. باید ببینیم شخصیت‌ها در تركیب با یكدیگر چگونه عمل می‌كنند. ما در این سریال هم یك زوج را نشان می‌دهیم، هم دو كودك، هم پیرمرد و هم پسر مجرد.

به لحاظ هارمونی بازیگری نیز یك آدم حراف به نام ارسطو داریم كه مدام فلسفه‌بافی می‌كند و حرف‌های پوچ می‌زند و در كنارش باباپنجعلی را داریم كه كمتر حرف می‌زند. روی این چیزها خیلی فكر شده است. من روزهای خیلی زیادی به این شخصیت‌ها فكر كردم. ما در سریال‌هایمان بندرت دوقلو داشته‌ایم. حتی این كه بچه‌ها دوقلو باشند برای من خیلی اهمیت داشت.

یكی از بهترین سكانس‌های پایتخت جایی است كه ماشین حامل باباپنجعلی به سمت دره می‌رود و شما طناب را می‌گیرید و روی زمین كشیده می‌شوید. چه انگیزه‌ای باعث شد این صحنه را خودتان بازی كنید؟ در حالی كه شما می‌توانستید كار را به بازیگر بدل واگذار كنید.

شما باید بپرسید چطور شد كه 13 فیلم بلند در 30 روز ساخته شد. هر فیلم سینمایی 60 جلسه فیلمبرداری زمان می‌برد. ما كلا 90 جلسه فیلمبرداری فرصت داشتیم كه این همه قصه و حادثه را تعریف كنیم. در آن صحنه اصلا زمان زیادی برای كار نداشتیم. خیلی سریع باید اقدام می‌كردیم.

یك بخشی از كار هم به بی‌عقلی من برمی‌گردد. من عاشق حرفه بازیگری هستم و این كارها برای خودم خیلی جذابیت دارد. در فیلم «هفت دقیقه تا پاییز» شغلم شیشه پاك‌كنی بود و از یك ساختمان بلند آویزان بودم. خودم پیشنهاد دادم كه بدل نداشته باشم. این كارها برایم خیلی هیجان‌انگیز است و من هم اصولا هیجان را دوست دارم.


تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.