سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

زندگی شخصی "نسرین مقانلو "و ماجرای ازدواجش

نسرین مقانلو در گت وگو با مجله زندگی ایده آل به بیان زندگی شخصی و هنری اش پرداخت...

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، نسرین مقانلو در گت وگو با مجله زندگی ایده آل به بیان زندگی شخصی و هنری اش پرداخت.


من به واسطه فعالیت پدرم در رشته موسیقی و مادرم در تئاتر با فضای هنر آشنایی کامل داشتم، به همین دلیل از زمان کودکی و نوجوانی فعالیتم در زمینه تئاتر و نمایش را شروع کردم، اما زمانی که تصمیم گرفتم فعالیت حرفه‌ای‌ام در سینما را شروع کنم، با فیلم «دو نیمه سیب» کیانوش عیاری استارت زدم. یادم است برای بازی در این فیلم به همراه مادرم به رستوران رفتیم و اولین حضور من در سینما با کار آقای عیاری رقم خورد. فردای همان روز آقای عیاری به «رسول صدرعاملی» گفت یک دختر تازه وارد معرفی‌ات می‌کنم که همانی است که برای فیلمت دنبالش می‌گشتی؛ بنابراین با بازی در فیلم «قربانی» دومین تجربه‌ام رقم خورد و بلافاصله بعد از آن آقای «تورج منصوری» برای بازی در «بازیچه» از من دعوت کردند و سپس در «امید» آقای حبیب کاوش به ایفای نقش پرداختم. همه اینها در همان سالی اتفاق افتاد که آقای «ابوالفضل پورعرب» هم مشغول بازی در فیلم «عروس» بودند و در جشنواره فیلم فجر آن سال فیلم هر دویمان حضور پیدا کرد، اما هنوز نمی‌دانم چرا آن سال به جز «قربانی»، حدود دو سال از پخش «بازیچه» و «امید» جلوگیری کردند!

بعد از آن اتفاقات در کار «همه دختران من» آقای صلح میرزایی بازی کردم و با خودم به این نتیجه رسیدم که اگر قرار است کارهایی که در سینما بازی می‌کنم پخش نشود، بهتر است مدتی در آن فعالیت نکنم، به همین خاطر دوباره به اداره تئاتر برگشتم و کارم را همانجا ادامه دادم تا اینکه آقایان دستگردی و پاکدل آنجا از من دعوت کردند برای بازی در سریال تلویزیونی «لبخند زندگی» با حضور پیشکسوت عزیزم خانم «ثریا قاسمی» که اولین حضور در تلویزیون هم برای من اتفاق افتاد. بلافاصله بعد از پایان «لبخند زندگی»، فیلم «آخرین سند» پیشنهاد شد که زمانی پخش شد که «امید» و «بازیچه» هم رفع ممنوعیت شده بودند و همزمان ۳ فیلم روی پرده داشتم.

سطحی نگر نیستم

چون سطحی نگر نیستم و همیشه آن روی زندگی را هم می‌بینم. دوست دارم همیشه در پس ذهن مردم همان شخصیتی که دوستم دارند باقی بمانم. این واقعیت زندگی است که چه بخواهید و چه نخواهید، بالاخره یک روز مجبور به رفتن خواهید بود. بهتر است آدم‌ها با واقعیت زندگی کنند، حتی اگر تلخ باشد؛ مثلاً من از ۲۰ ۱۹ سالگی کارم را شروع کرده‌ام و الان می‌بینم ۴۳ سالم است؛ این را که نمی‌توانم کتمان کنم! «رویا» شیرین است، اما کم اتفاق می‌افتد؛ رویای من این بود که یک بازیگر شوم، همین اتفاق هم افتاد و رویای بعدی‌ام این بود که بتوانم جایگاهی به دست بیاورم که به واسطه‌اش همیشه در قلب مردمم باشم. همیشه به خدا گفتم ازت می‌خواهم هیچ وقت سلامت جسم و روح و اعتبار هیچ بنده‌ای را نگیری و این را برای خودم هم خواسته‌ام؛‌ اگر این سه اصل را داشته باشی، خدا کمکت می‌کند به هر آنچه در زندگی می‌خواهی برسی.

و به ایران آمدم...

۱۰ سال پیش بالاخره تصمیم گرفتم با همسرم صحبت کنم و میزان دلتنگی و علاقه‌ام به کارم را به او گفتم، خوشبختانه او هم قبول کرد به همراه بچه‌ها به ایران برگردیم تا بتوانم بدون دغدغه و استرس به کارم برسم. «دختری در قفس» آقای صلح میرزایی اولین فیلمم بعد از آن دوران بود و بعد از آن برای بازی در سریال «مسافری از هند» از من دعوت شد. خدا را شکر از آن زمان تا امروز این حضور تداوم یافته است.

ماجرای ازدواج من

سر فیلم «همسر» آقای فخیم‌زاده بود که به خاطر اسمش سرنوشت من را رقم زد و در همان گیرودار ساختش بودیم که برای خواستگاری از من به منزلمان آمدند و بعد از ۵ -۶ سال کار مداوم در عرصه‌های مختلف،‌ با همسرم ازدواج کردم و به آمریکا رفتیم. البته سالی یک بار به ایران می‌آمدم و به صورت ناپیوسته کارهایی انجام می‌دادم، مثل کار «نابخشوده» مرحوم «ایرج قادری» که هنگام بارداری پسر بزرگم اتفاق افتاد یا «بن بست» اصغر نعیمی که با «فرهاد اصلانی» و «دکتر عزیزی» بازی کردم یا کارهای دیگر، اما چون گرین کارت آمریکا داشتم، مجاز نبودم بیشتر از ۳-۴ ماه در ایران بمانم و باید برمی‌گشتم.

ازدواج، فرصتی برای امتحان کردن خودم

با ازدواج، عاشق شدم و با خودم فکر کردم این بهترین فرصت برای امتحان کردن خودم است که آیا می‌توانم مدتی از آنچه دوست دارم، دور باشم یا نه! آن ۱۰ سال خیلی بر من سخت گذشت؛ بسیار دلتنگ بودم، خیلی شب‌ها می‌نشستم برنامه «چشم‌انداز» را می‌دیدم، همکارانم را نگاه می‌کردم، گریه می‌کردم، فیلم‌هایی را که بازی کرده بودم را نگاه می‌کردم
و... همسرم هم همیشه بابت این دلتنگی من ناراحت بود و همیشه می‌گفت من هر کاری برای تو بکنم، خوشحال نیستی! واقعاًَ‌ همیشه از او ممنونم که بعد از ازدواج‌مان کاملاً حمایتم کرد و همچنین بچه‌هایم که شرایط زندگی و دوری‌ام را تحمل می‌کنند و با این موضوع که هر ۲-۳ سال یک بار به ایران می‌آیند و کنارم هستند یا من تنها سالی چند بار می‌توانم پیش‌شان بروم، کنار آمده‌اند. واقعاً خیلی سخت است که هم زندگی هنری‌ات را داشته باشی و هم زندگی شخصی‌ات را. اما همه اینها را مدیون همسر و بچه‌هایم هستم که اجازه دادند برگردم و دوباره همان کاری را انجام دهم که دغدغه و مورد علاقه‌ام است.

دوست ندارم در خارج از کشور زندگی کنم

هر داستانی که در هر کشوری نگارش می‌شود و بازیگرانش آن را به تصویر می‌کشند، واقعیت‌های اجتماع شان است. ناهنجاری‌هایی است که در اجتماع‌شان وجود دارد. ولی در کشور ما به ما اجازه این کار را نمی‌دهند! اصولاً دوست ندارم چیزی که ریا به حساب می‌آید به تصویر کشیده شود! مگر نه اینکه ما یک رسانه‌ایم؟

خب باید مسئولان‌مان اجازه دهند مشکلاتی که در جامعه‌مان وجود دارد را به واسطه نوشته نویسندگان‌مان به تصویر بکشیم تا بتوانیم مشکلی از مشکلات مردمان کم کنیم، دردی از دلشان برداریم، آرامشی بهشان بدهیم تا زندگی‌شان بهتر پیش برود. اگر مردم این همذات پنداری را با ما داشته باشند، قطعاً ما هم احساس خستگی نخواهیم کرد.

من ارتباط بسیار نزدیک با مردمم دارم؛ باور کنید اتفاق افتاده با یکی از همکارانم در حال گذر از خیابان بودیم و دستفروشی لقمه نان و پنیری به من تعارف کرد و من هم آن را قبول کردم، همکارم از من پرسید چه جوری این لقمه را از دست کثیف یک دستفروش قبول می‌کنی؟ من هم با افتخار به او گفتم معلوم است تعارفش را می‌پذیرم، چون من برای این مردم هستم، چون دارم با همین آدم‌ها زندگی می‌کنم. شاید یکی از دلایلی که چندان دوست ندارم در خارج از کشور زندگی کنم، به این خاطر باشد که نمی‌توانم با آدم‌های آنجا ارتباط برقرار کنم، ولی با مردم خودم می‌توانم. نمی‌توانم بی‌تفاوت از کنار مشکلات آدمی که می‌توانم بهش کمک کنم، بگذرم! من جور دیگری بزرگ شده‌ام. دوست دارم آن مشکل و دردی که جامعه‌ام به آن دچار است را کار کنم اما متاسفانه قصه‌ای نمی‌بینم که آرامم کند تا بگویم «آخی، بالاخره توانستم به عنوان یک رسانه قدمی برای خدمت به مردمم بردارم.» هر آنچه می‌خوانم، می‌بینم یک فرد عادی هم می‌تواند آن را کار کند و نیازی به من نیست!

ایرانی‌ها خوش قلب و مهمان نوازند

من ایرانی‌ها را آدم‌های خوش قلب و مهمان نوازی می‌دانم. درست است شرایط خیلی چیزها و آدم‌ها را تغییر داده، اما ایرانی جماعت خوش ذات است. افتخار می‌کنم که یک ایرانی هستم. خیلی‌ها در آمریکا تصور می‌کردند من اسپانیایی یا مکزیکی هستم! این موضوع خیلی به من برمی‌خورد، آنقدر که با تاکید و افتخار ملیتم را به آنها می‌گفتم. با وجودی که پسرهایم در آمریکا به دنیا آمده‌اند، اما هر آنچه یک شهروند ایرانی باید از کشورش بداند را می‌دانند و مذهب مسلمانی‌شان را دارند، چون من خواسته‌ام که اینگونه بار بیایند.

اعتماد راسخ دارم اگر آدم بچه‌هایش را با خدا و کلام قرآن آشنا کند، هیچ وقت به خطا نخواهند رفت؛ همان کاری که مادرم با من کرد. فعلاً که در ایران به دنیا آمده‌ام و نمی‌توانم آن را با هیچ جای دیگر معاوضه کنم، وابستگی بد و شدیدی به این مملکت دارم و هیچ چیز خارج برایم جذابیت ندارد، چون تفکراتم با آدم‌های دیگر زمین تا آسمان فرق دارد و زندگی را جور دیگری می‌بینم؛ مثلاً وقتی خارج از ایران هستم، دوست دارم به محله‌های عجیب و غریب سیاه‌پوست‌ها و دیگر آدم‌هایشان بروم، ازشان فیلم بگیرم و تصاویرشان را روزی به یک فیلم تبدیل کنم.

اتفاقاً خیلی‌ها از من می‌پرسند چرا کارگردانی نمی‌کنی؟ من هم می‌گویم وقتی قرار است ممیزی بخورد، چرا باید این کار را انجام بدهم؟! اگر قرار است روزی چیزی بسازم، دلم می‌خواهد واقعیتش را بسازم که متاسفانه این شرایط هر روز در حال بدتر شدن است و این مسئله خیلی اذیتم می‌کند. با همه اینها دلم می‌خواهد ایرانی باقی بمانم و در کنار مردم خودم زندگی کنم. دلم می‌خواهد ما بازیگرها و مسئولان دست به دست هم بدهیم و تلویزیون و سینمای‌مان را زنده نگه داریم. شاید وقتی ببینم دیگر کاری از دستم بر نمی‌آید، بگویم خداحافظ و برگردم پیش همسر و بچه‌هایم.

منبع: مجله زندگی ایده آل
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴۲
در انتظار بررسی: ۰
لقمانی
۰۳:۳۴ ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷
سلام.خانم مقانلو.من بازی وصدای شماروخیلی دوست دارم.
ناشناس
۱۸:۰۱ ۱۱ شهريور ۱۳۹۶
سلام خانم مقانلو من شما رو خیلی دوست دارم
ناشناس
۰۶:۵۶ ۲۸ مرداد ۱۳۹۶
واقعادوستون دارم
ناشناس
۰۲:۴۹ ۲۲ مرداد ۱۳۹۶
خانمی خیلی دوشتت داریم
ناشناس
۱۶:۰۷ ۱۲ مرداد ۱۳۹۶
سلام خانوم مقانلوخیلی دوستتون دارم خیلی ماهی مجیدام از همدان
ناشناس
۱۶:۰۷ ۱۲ مرداد ۱۳۹۶
سلام خانوم مقانلوخیلی دوستتون دارم خیلی ماهی مجیدام از همدان
اکرم رحمانی
۱۲:۴۵ ۱۰ تير ۱۳۹۶
سلام،بهترین قوت قلب من بودی تو زندگیم تنها کسی بودین که ارو م بخش شد خانم مقانلو شما بودین من دوست دارم یه تماس تلفنی با شما داشته باشم
ناشناس
۰۵:۴۰ ۱۴ خرداد ۱۳۹۶
خیلی دوستت دارم انشا الا به هر ارزوی که داری برسی
محمد بختیاری الیگودرز
۰۱:۲۰ ۲۲ اسفند ۱۳۹۵
سلام خانم مقانلو با غیرت .من واقعا نمیدونستم بختیاری هستید.منم بختیاری هسنم بهتون افتخار میکنم .چون اصالت خود رو حفظ کرده اید
ناشناس
۰۱:۳۶ ۲۱ آذر ۱۳۹۵
سلام.به علی هزاران ادم هستن که از هر نظر میتونن تو رسانه بهتر با هم سطح مقانلو باشن اما شانس ندارن!!
عيسي
۰۸:۴۶ ۱۳ آذر ۱۳۹۵
سلام،دقيقامنهم عقايدم وشرايطم مثل شماست،وميدانم ك شمايك فرداصل ونصب دارهستي واين افتخاربزرگيست...
ناشناس
۲۲:۱۹ ۱۵ شهريور ۱۳۹۵
بچه های خانم مقانلو بیشتر به بندری ها میخوره تا تهرانی سیاه چرده هستند
ناشناس
۱۵:۴۶ ۱۲ تير ۱۳۹۵
باسلام خانم مغانلو با اقای فخیم زاده ازدواج کرده یا نه
ناشناس
۱۴:۱۹ ۰۸ تير ۱۳۹۵
سلام خیلی بازیگر خوبی هستید
ناشناس
۱۴:۱۹ ۰۸ تير ۱۳۹۵
سلام خیلی بازیگر خوبی هستید
ناشناس
۱۰:۴۷ ۰۳ خرداد ۱۳۹۵
بهترین هنر‍پیشه زن درنقشهای منفی..عالی
ناشناس
۲۳:۱۶ ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵
عالیه
ناشناس
۱۴:۱۶ ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵
خيلي ماهي و خوبيد
محمد حسنی
۱۱:۴۳ ۰۶ شهريور ۱۳۹۴
آفرین بر شمای هنرمند زیبا روی وطن پرست مردمی درود خدا بر شما از صمیم قلب دوستت داریم
نجیبه
۲۳:۲۰ ۰۵ شهريور ۱۳۹۴
سلام خانمی خسته نباشی , دوستت دارم خیلی
داریوش
۱۵:۵۴ ۰۴ شهريور ۱۳۹۴
سلام ,بااحترام خانواده من حقیقتن شمارادوست دارند میتوانم به جرعت بگویم کلیه بازی های شمارا میبینند
داریوش
۱۵:۵۲ ۰۴ شهريور ۱۳۹۴
سلام ,بااحترام خانواده من حقیقتن شمارادوست دارند میتوانم به جرعت بگویم کلیه بازی های شمارا میبینند
محمدرسول محبی
۱۲:۴۱ ۲۳ مرداد ۱۳۹۴
خیلی دردل من و خانواده ام جا باز کردید با بازی های زيبايتان
جعفر
۰۵:۰۳ ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۴
سلام واقعا متشکر که میهن خود رادوست دارید ومردمان را امیدوارم پیشنهاد کاری زیاد داشته باشبید هنرپیشه ی گرامی سپاس
ناشناس
۱۴:۰۴ ۲۱ فروردين ۱۳۹۴
نسرین خانوم خیلی آدم خوبی هستید
ناشناس
۰۹:۵۲ ۱۷ فروردين ۱۳۹۴
بدون شک بهترینی
امید
۱۳:۴۷ ۱۱ فروردين ۱۳۹۴
با سلام فرا رسیدن سال نو بر همگان مبارک باد با آرزوی موفقیت برای خانم مقانلو
محمد شادان
۱۹:۴۳ ۱۰ فروردين ۱۳۹۴
سلام خانم مقانلو من بازي شمارو خيلى دوست دارم شماهرنقشى بهتون ميدن خيلى طبيعى وواقعا عالى بازي ميكنيد
یلدا
۱۸:۴۵ ۱۰ فروردين ۱۳۹۴
نسرین خانم خیلی خانم با لیاقتیه وهمچنین آقای فخیم زاده
رعنا
۲۳:۲۰ ۰۷ فروردين ۱۳۹۴
خسته نباشی نسرین جون
ظفری
۲۳:۵۱ ۰۵ فروردين ۱۳۹۴
سلام خانوم مقانلو عیدتون مبارک شما بازیگر خیلی قدر و خوبی هستید من شمارو خیلی دوست دارم همیشه و هر جا خوشبخت باشید
امیرعلی
۰۹:۳۷ ۱۴ اسفند ۱۳۹۳
باعرض سلام .من واقغا برای شما إرزوی سلامتی وطول عمز را دارم .واقعا اژ شما کمال تشکر وقدردانی دارم .دوست دارشما امیرعلی
عرشیا
۱۰:۲۷ ۰۳ اسفند ۱۳۹۳
سلام وعرض تشکر وقدردانی اززحمات شما هنرمند عزیز
ارمین
۱۰:۲۰ ۰۳ اسفند ۱۳۹۳
باعرض سلام خدمت خانم مقانلو امیدوارم سلامت باشید پیشاپیش سال ٩۴ را به خدمت شما تبریک میگویم خواهشا بیشتر درتلوزیون بازی کنید امیدوارم دلنوشته هایمان به گوش شما برسد دعا گوی شما هستیم
عليرضاجعفري
۰۱:۰۷ ۰۲ اسفند ۱۳۹۳
خيلي ممنون وسپاس گذارشماهستم بخاطرارادت،افتخار وعشقي که به ميهن خود (ايران) دااريدوآرزوميکنم :تاپرچم ايران برافراشته است شماودستداران وطن باعزت وافتخارباشيد
شیرین
۱۹:۱۹ ۰۴ مهر ۱۳۹۳
ادم باید شانس داشته باشه
سعید
۱۷:۱۳ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
سلام نام همسرتان چیه خانم مقانلو
زهرا
۱۷:۱۸ ۰۷ فروردين ۱۳۹۴
اسم همسر خانم مقانلو چیه؟
ریحانا
۱۰:۲۳ ۱۱ مرداد ۱۳۹۳
نسرین تو عالی من خیلی دوست دارم چطورمیتونم با حرف بزنم
هسی
۲۰:۵۸ ۱۷ تير ۱۳۹۳
خوبی
داود
۲۱:۰۰ ۱۷ شهريور ۱۳۹۲
خوش بحالت نسرین جون خدا خیلی دوست داره
مهدی
۱۶:۲۹ ۰۲ اسفند ۱۳۹۲
بسیار باذوق هستید و واقعی در فیلمها