به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ؛ کمتر از یک ماه دیگر هم زمان با آغاز جشنواره بین المللی فجر، سال سینمایی ایران به پایان می رسد و سینماگران در فصل تازه ای رقابت خواهند و در این فصل همگان در حال ورود به رقابتی هستند که بسیاری از کارگردانان مطرح به واسطه کم کاریِ متاثر از شرایط سینما، در میان غایبین جای میگیرند. با این وجود، هیچ کس نمی پرسد چرا در این حد دغدغه های اکران و از آن پر اهمیت تر، دغدغه تامین کف فروش در آستانه تحویل سال سینمایی کشورمان جدی است؟
هم زمان با پایان سال میلادی 2012، اعلام رقم مجموع فروش سینماهای آمریکای شمالی بسیار شگفتی آفرین شد و به خوبی یک هنر-صنعت درآمدزا و نه یک هنر هزینه بر را به تصویر کشیده است؛ اتفاقی که می بایست در شرایط کنونی سینمای کشور از سوی کارشناسان مورد مطالعه قرار گیرد و به این پرسش پاسخ دهد که چرا با وجود رشد طولی و عرضی سینمای جهان، این حوزه در کشورمان روزهای نه چندان خوشایندی را سپری می کند؟
برای بررسی این شرایط ابتداً می بایست نگاهی داشت به حجم فروش سینماهای آمریکای شمالی که آمریکا، کانادا و مکزیک را دربرمیگیرد و معمولاً به صورت پیوسته اعلام می شود.
مطابق با آمار اعلام شده، مجموع فروش سینماهای آمریکای شمالی با اکران 655 فیلم، 10 میلیارد و 807 میلیون دلار بوده که 6.5 درصد (حدود 600 میلیون دلار) از سال 2011 بیشتر است.
این درآمد با متوسط قیمت بلیت هفت دلار و 94 سنت بود که فقط یک سنت نسبت به سال 2011 افزایش یافته، به دست آمده که با یک محاسبه ساده می توان پی برد در حدود یک میلیارد و سیصد و شصت میلیون بلیت سینما در آمریکای شمالی طی 12 ماه 2012 فروخته شده که به نظر می رسد مکزیک نسبت به آمریکا و کانادا سهم اندکی از این بلیت فروشی را داشته است. جالب اینکه قیمت بلیت سینماها طی بیش از سی سال در آمریکا تنها حدود دو برابر شده است.
بدین ترتیب هریک از 550 میلیون شهروند آمریکای شمالی به طور متوسط 2.5 فیلم را در سینماها به تماشا نشسته و این صنعت بزرگ را رونق بخشیده اند تا 6.4 درصد (حدود 80 میلیون) بیش از سال گذشته باشد و رغبت سرمایه گذاری در این حوزه افزایش یابد و در بحران اقتصادی آمریکا، همچنان این صنعت با نمودار رو به بالا ادامه فعالیت دهد و نه صرفاً به عنوان یک هنر که به عنوان هنر-صنعت مسیر توسعه یابی اش متوقف ناشدنی تلقی شود.
حال اگر قرار باشد آمار فروش سینمای ایران در سال 90 را در نظر گرفت، شاهد عدد 35 میلیارد تومان (با عرض مرجع 1200 تومانی) حدود 29 میلیون دلار خواهیم بود که برای کشوری با جمعیتی حدود یک هفتم آمریکای شمالی عددی بسیار کوچک تلقی شده و به واقع سینمای ایران در خوشبینانه ترین برآورد، عددی حدود یک سیصدم درآمد سینمای آمریکای شمالی را در سال پیشین داشته و با 14 میلیون و دویست هزار بلیت فروخته، حدود 1.1 هزارم فروش بلیت در قیاس با آمریکای شمالی داشته است.
البته این اختلاف فروش تا حدودی با توجه به اختلاف قیمت بلیت (حدود چهار برابر) و شرایط اقتصادی این کشور قابل پذیرش است و سینما و تئاتر رفتن، دهه ها است بخشی لاینفک از سبک زندگی آمریکایی ها است.
با این حال اینکه در سال 90، از هر پنج ایرانی به طور متوسط تنها یک نفر برای تماشای یک فیلم به سینما رفته و در قیاس با تماشای 2.5 فیلم برای هر ساکن آمریکای شمالی، در واقع ایرانیان یک دوازدهم مردم آمریکای شمالی فیلم دیده اند، اتفاقی است که دیگر قابل توجیه نیست و با توجه به تشدید شرایط حاد سینمای کشورمان در سال جاری، احتمالاً این عدد از 14 میلیون مخاطب سال 90 نیز کاهش بیشتری خواهد یافت و مردم فاصله بیشتری با سینماها خواهند گرفت.
تابناک اخیراً از مخاطبانشان نظرخواهی کرد که اصلی ترین علت عدم اقبال به سینما چیست و چهارگزینه که مهم ترین علل این رویکرد تلقی می شود را مورد اشاره قرار داد. در این چهار گزینه، افزایش ممیزی آثار سینمایی بیش از سایر گزینه ها مورد توجه شرکت کنندگان در نظرسنجی قرار گرفت و حدود 48 درصد معتقد بودند که این مسئله و فشارها برای افزایش همین ممیزی کنونی منجر به افت فروش فیلم ها و عدم استقبال مردم شده است.
کاهش کیفیت آثار سینمایی مخاطب پسند نیز دومین عامل مهم در این افت مخاطب و نمودار رو به پایین سینمای کشور محسوب می شد و پس از این دو عامل، افزایش قیمت بلیت سینماها و خروج سینما از سبد اولویت های اقتصادی خانوارها و همچنین توسعه ابزارهای رقیب سینما نظیر عرضه فیلم با قیمت پایین در شبکه خانگی و تماشا در ابزارهای با کیفیتی نظیر سینمای خانگی، ویدئو پروژکشن و... بیشترین علت افت فروش سینماها ارزیابی شده بود.
اگرچه همه اینها به یک عنوان یک بسته در کاهش فروش سینمای ایران نقش داشته اند اما واقعیت آن است که در عین حال هیچ کدام از اینها هم در این زمینه نقش آفرین نیست! در بررسی ده فیلم پرفروش 2012 که تنها دو فیلم اول این لیست به تنهایی حدود 2.6 میلیارد دلار فروش داشته اند، می توان به این واقعیت پی برد که کمبود سوژه در آمریکا نیز بی داد می کند و شاید ساخت چندگانه ها با سناریوهای متوسط از همین مسئله نشات گرفته باشد و علی الظاهر کمبود سناریوهایی با داستان هایی متفاوت نه مشکل ایران که دغدغه ای جهانی است.
با این وجود سوژه های تکراری و سناریوهای چند قسمتی در آمریکا می فروشد و تکرار همان سوژه ها به صورت پیوسته در ایران با شکست در گیشه مواجه می شود. این سبک ساخته های علمی-تخیلی اتفاقاً بخش سانسوری سیاسی به واسطه شرایط ممیزی کشورمان ندارند در صورتی که در ایران ساخته شود شاید با فروش بالایی نیز مواجه نشود و هزینه تولید نسبتاً بالای چنین تولیداتی نیز در انتهای فروش تامین نشود.
همچنین نمی توان منکر این واقعیت شد که ابزارهای رقیب نظیر سینماهای خانگی به مراتب نسبت به ایران توسعه کمی و کیفی بیشتری یافته اند و طبیعتاً مردم آمریکای شمالی باید سینمای خانگی شان را به سینمای محدوده زندگی شان ترجیح دهند اما همچنان بلیت سالن های سینما را می خرند.
شرایط اقتصادی آمریکا نیز ممکن است برخلاف آنچه گفته می شود، فاجعه نباشد اما نمی توان انکار کرد که در شرایط ایده آلی نیز نیست اما سینما و سایر محصولات فرهنگی نه تنها از سبد خانوارهایشان خارج نشده که 600 میلیون دلار و نزدیک به هشتاد میلیون نفر-صندلی نیز افزوده شده و به واقع همه گزینه هایی که در تخریب جایگاه سینمای ایران نقش داشته، می توانسته نقش مشابهی در سینمای آمریکا داشته باشد و نداشته است.
واقعیت آن است که مهم ترین عامل شیب تند افت مخاطب سینمای ایران، در کنار همه این عوامل اقتصادی، کمی، کیفی و ممیزی، در دو محور کلی خلاصه می شود.
در بخش نخست مبدل شدن اکثر آثار سینمایی کشورمان از هر دو سو به بیانیه های اجتماعی و سیاسی است که برای مخاطب خسته کننده شده و به واقع فیلم ساز ایرانی در نیافته سینما پیش از آنکه یک رسانه باشد، یک سرگرمی و همین وجه سرگرمی اش باعث توسعه یابی اش شد و فراموشی همین موضوع نیز می تواند زمینه کمرنگ شدنش را فراهم آورد و تا این رویکرد جدی تر گرفته نشود که فیلم های ایرانی در هر ژانر پیام دادن را در زیرین ترین لایه این سرگرمی طراحی کنند، افت مخاطب استمرار خواهد شد.
از آن سو و در بخش دوم مخاطب ایرانی هنوز هزینه برای رستوران گردی های تفریحی اش جایگاه بسیار محکم تری نسبت به حوزه فرهنگ به خصوص سینما دارد.
به واقع تا سینما بخشی از سبک زندگی ایرانی نشود و حداقل فروش سینمای ایران در سال به 75 میلیون بلیت نرسد و هر ایرانی به طور متوسط سالیانه یک بار به تماشای آثار سینمایی نرود، نمی توان مخاطب ایرانی را علاقمند به این صنعت تصور کرد و طبیعتاً جامعه ای که حاضر نیست برای دوام هنر-صنعت سینما هزینه کند، در نهایت هنری نیمه جان خواهد داشت. انتظار بالایی نیست که مردم برای بلیت سینما که قیمتش نصف یک پیتزا است، هزینه کنند و سالن های سینما را همچون فست فودها رونق ببخشند.